کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

پاسخي به پان‌ترك‌ها –1

+ اشرار پان‌تركيست علاوه بر ناداني و بي‌خردي فطري خود، به صفت گستاخي و بي‌شرمي نيز دچارند و نه تنها از باخت و درماندگي و برملايي مكرر خويش عبرت نمي‌آموزند، بل كه هر بار، به گونه‌اي جنون‌آساتر از قبل، به تكرار طوطي‌وار و نعل به نعل همان عقايد سوخته و پوسيده‌ي خويش مي‌پردازند.
حال، من مجدداً به صراحت و تأكيد از همه‌ي سران و سركردگان و نوچگان و دست‌آموزان فرقه‌ي نژادپرست پان‌تركيسم مي‌پرسم:
1- كدام جغرافي‌دان يا تاريخ‌نگار يا جهان‌گرد ايراني يا غيرايراني در نوشتار خود، زبان مردم آذربايجان پيش از صفوي را «تركي» دانسته است؟
2- تاكنون چه نوشته‌اي بر سنگ يا پوست يا كاغذ يا فلز به زبان «تركي» از آذربايجان پيش از صفوي به دست آمده كه نشان دهد چنان زباني در اين منطقه وجود و رواج داشته است؟
3- كدام نويسنده يا شاعر آذربايجاني پيش از صفوي جمله‌اي يا سطري يا قطعه‌اي را به زبان «تركي» نوشته و سروده تا آشكار كند كه زبان مردم آذربايجان «تركي» بوده است؟
تا زماني كه اشرار نژادپرست پان‌تركيست پاسخي قانع كننده، مستند، مستدل و بدون اتكا به توليدات و جعليات مثلث آنكارا - باكو - تبريز به اين سه پرسش ساده و صريح ما نداده‌اند، بهتر است كه خاموشي گزينند و از تعصب و جهالتي كه تاكنون در پيش گرفته بودند، به شرم آيند.
+ پان‌تركيست فلك‌زده‌اي كه به نام «آغا! محمدخان» (خواجه‌ي قاجار) در اين وبلاگ پيام گذاشته بود، با ارجاع دادن من به كتاب «تاريخ ماد» دياكونوف، مي‌گويد: «از مادها تا حال هيچ اثر نوشتاري يا هنري پيدا نشده»!! اما او كه حتا توان و سواد روخواني نوشته‌‌ي ما و كتاب دياكونوف را ندارد، تا چه رسد به فهم و درك آن، ملتفت نشده است كه من نه بر پايه‌ي كتيبه‌هاي مادي - كه وجود خارجي ندارند ولي پان‌ترك‌ها تا ديروز مدعي ترك بودن زبان مادها بر اساس كتيبه‌هاي مادي بودند! - بل كه بر اساس واژگان مادي بازمانده در زبان‌هاي پارسي باستان و يوناني، زبان آن قوم را آريايي (ايراني) دانسته‌ام و اين، كاري است كه همان دياكونوف مورد اشاره نيز با ظرافت و دقتي علمي، به انجام رسانده است (ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه‌ي كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 6-65). بديهي است كه پان‌ترك‌هاي تيره‌ضمير، جرأت و ياراي ديدن و نگريستن چنان حقايقي را ندارند. اين آغا محمدخان نابينا، مانند ديگر اشرار پان‌تركيست، به ترفندي كاملاً سوخته و برملا شده متوسل گرديده، مي‌نويسد كه: «در محافل علمي كسي مادها را آريايي نمي‌داند» يا «به تأييد همه‌ي مادشناسان، دولت مقتدر سابق مانا غالب امپراتوري ماد را تشكيل مي‌داد و از ماناها صدها اثر تاريخي و نوشتاري به جا مانده و به التصاقي زبان (اجداد تركان آذري) بودن آن‌ها هيچ تاريخ‌داني شك نمي‌كند»!!! اما دريغ از آن كه نام يكي از اين همه مادشناس بزرگ را ببرد و يا ذكر خيري از اعضاي آن محافل علمي برجسته كند! ياران من، جز اعضاي مثلث آنكارا - باكو - تبريز، هيچ كسي را در قرن بيست و يكم نخواهيد يافت كه مادها را آريايي نداند يا زبان ماناها را تركي و التصاقي بداند، كه اگر وجود مي‌داشت، نام و نوشته‌اش در بوق و كرناي پان‌ترك‌ها، هزاران بار جار زده شده بود! اين دو نكته را نيز بيافزايم كه از مادها، به ويژه اخيراً، آثار باستان‌شناختي فراواني در تپه‌ي ازبكي (در نزديكي ساوجبلاغ) به دست آمده است (+ / +). ضمناً برخلاف ادعاي جاعلانه‌ي آغا محمدخان، تاكنون هيچ كتيبه و نوشتاري از ماناها به دست نيامده كه پان‌ترك‌هاي جاهلي چون او، به بهانه‌ي آن، بخواهند زبان‌شان را تركي و التصاقي بسازند و جلوه دهند. محققان، صرفاً بر پايه‌ي نام اشخاص و شهرهاي مانايي - كه در متون آشوري ذكر شده - حدس زده‌اند كه زبان ماناها از گروه زبان‌هاي «هورياني» يا «قفقازي» بوده است (M. A. Dandamayev: Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork,1987, pp. 810-1).
اين پان‌تركيست بي‌نوا، با به نمايش گذاشتن اوج خرفتي خود، گويي كه قوم و تبار داريوش و خشايارشاي هخامنشي را بهتر از خود آنان مي‌داند، مدعي مي‌شود: «كلمه‌ي آريا در كتيبه‌هاي داريوش و خشايار مفهوم نژادي ندارد»! و سپس مي‌افزايد كه: «بعد از خشايارشا تا پهلوي‌هاي دست‌نشانده‌ي انگليس هيچ اثري از كلمه‌ي آريا در ايران ديده نشده»!! و سرانجام مي‌گويد: «هردوت و استرابون هيچ اطلاعي از كلمه‌اي به اسم آريا نداشته‌اند»!!! بديهي است از پان‌ترك‌هاي شوربخت و خودباخته‌اي كه ابرهاي تيره‌ي جهل و تصعب، آنان را از ديدن و دريافتن حقايق بازداشته است، نمي‌توان انتظار داشت كه كاربرد مكرر نام-واژه‌ي «آريا» را به عنوان اصطلاحي «قومي/ سرزميني/ زباني» در متون اوستايي، پهلوي، پارسي باستان، ارمني، يوناني، ودايي، سكايي و... ببينند و دريابند. در نهايت، فقط براي آگاهي ياران و خوانندگان فرهيخته‌ي اين وبلاگ (و نه پان‌ترك‌هاي علاج‌ناپذيري كه حتا آفتاب تابان را در ظهرگاه، به مقتضاي ايدئولژي فاشيستي- راسيستي خود انكار مي‌كنند)، دو مقاله‌ي فوق العاده علمي و عالي را در دانش‌نامه‌ي ايرانيكا، در اين زمينه، معرفي مي‌كنم: + / +
+ جناب محمدعلي‌زاده در پيام‌هاي جديد خود، پريشان‌تر از هميشه و با زباني الكن‌تر از سابق، با گريختن از زير بار سنگين پرسش‌ها و نقدهاي كوبنده‌ي ما [با چنين اعترافي: «سوالات از سوي افراد عنادورزي چون كياني وشانتاژها باعث اين وضعيت اسفبار شده است»]، اين بار از سر لاعلاجي - با نامي ديگر - به ارعاب‌گري متوسل شده و تهديد به «هك» كردن وبلاگ ما نموده و از سوي ديگر، زير نام‌هايي گوناگون، زشت‌ترين دشنام‌هايي را - كه لايق خود اوست - به زبان تركي، تحويل خوانندگان فرهيخته‌ي اين وبلاگ داده است. شرم باد بر او! همين فرد، در تقلايي مذبوحانه براي «ترك» ساختن زبان سومري، با عباراتي آشفته و مغشوش مي‌نويسد: «صرف و اشتقاق لغات وحالات گرامري اسامي اسم فاعل وصفت فعلي صراف افعال فعل اسمي شمارش اعداد مركب علامت‌هاي شمارش ساختار اعداد مقايسه نقش كلمات در جمله سومريان دقيقا مانند تركي امروز است»! اما او هرگز نمي‌تواند كه جمله‌اي را از كتيبه‌هاي سومري استخراج كند و اين عمليات مضحك صرفي و نحوي را بر روي آن اجرا كند و به مقايسه با زبان تركي بپردازد؛ كه اگر شدني بود، بزرگ‌ترين سومر‌شناس سياره‌ي پان‌ترك‌ها - صديق - دست به چنين كاري زده بود.
+ «احمد بن فضلان» نويسنده‌ي كتاب «سفرنامه‌ي ابن فضلان» كه در سال 10- 309 ق/ 922 م. با هيأتي، به سفارت نزد بلغارهاي نومسلمان رفته بود، در نوشتار خود، گزارش‌هايي از مردم بلغار و غُز (= اغز؛ ترك) به دست مي‌دهد كه از لحاظ قوم‌شناختي، بسيار غني است. براي نمونه، وي درباره‌ي «غز»هايي كه در آن زمان، ميان درياچه‌هاي آرال و مازندران ساكن بودند، گزارش مي‌دهد كه: «اين مردم، زندگي صحرايي دارند و در رنج و مشقت به سر مي‌برند. در عين حال، مانند الاغ گمراه‌اند. به خدا ايمان ندارند و فاقد عقل و شعورند و هيچ چيز نمي‌پرستند. فقط بزرگان خود را ارباب مي‌خوانند … ايشان در كار خويش با يك‌ديگر مشورت مي‌كنند اما وقتي در امري اتفاق نمودند و روي آن تصميم گرفتند، يكي از پست‌ترين و فرمايه‌ترين آنان از ميان‌شان برخاسته، قرارشان را بر هم مي‌زند … اين مردم طهارت نمي‌گيرند، غسل جنابت و شست‌وشو نمي‌كنند و با آب به خصوص در زمستان‌ها سروكاري ندارند. زن‌هاي ايشان خود را از مردان خويش و ديگران نمي‌پوشانند. همچنين، زن هيچ چيز از بدن خود را از هيچ كس پنهان نمي‌كند.» (سفرنامه‌ي ابن فضلان، ترجمه‌ي ابوالفضل طباطبايي، انتشارات شرق، 2535، ص 70-69) «هر گاه مردي از ايشان بيمار شود و غلام و كنيز داشته باشد، آن‌ها به خدمت‌اش مي‌ايستند و هيچ يك از كسان‌شان به او نزديك نمي‌شود. براي شخص بيمار در گوشه‌اي از خانه چادري برپا مي‌كنند. او همچنان در چادر مي‌ماند تا بميرد يا بهبود يابد. چنان چه بيمار، غلام يا شخص بي‌چيزي باشد، او را در بيابان مي‌اندازند و از نزد وي مي‌روند» (همان، ص 74). ابن فضلان درباره‌ي قومي ديگر از تركان به نام «باشگردها» مي‌نويسد: «اين جماعت شرورترين و كثيف‌ترين ترك‌ها و سخت‌ترين ايشان در آدم‌كشي مي‌باشند. [ناگهان مي‌بينيد] مردي مرد ديگر را به زمين انداخته سر او را مي‌بُرد و آن را برمي‌دارد و بدن‌اش را رها مي‌كند. آن‌ها ريش خود را مي‌تراشند و شپش مي‌خورند. بدين شكل كه درزهاي نيم‌تنه‌ي خود را جست‌وجو كرده، شپش‌ها را با داندان جويده، مي‌خورند … هر يك از ايشان تكه چوبي به شكل آلت مردي تراشيده و به گردن خويش مي‌آويزند و چون قصد سفر يا برخورد با دشمن كند، آن را مي‌بوسد و بر آن سجده مي‌گذارد و مي‌گويد: "خدايا با من چنين و چنين بكن!" من به ترجمان گفتم از يكي از ايشان بپرس دليل آن‌ها براي اين كار چيست و چرا اين آلت را خداي خود ساخته‌اند؟ گفت: "زيرا من از مانند آن بيرون آمده‌ام و براي خود آفريينده‌اي جز آن نمي‌شناسم"» (همان، ص 79).
+ خواننده‌ي ارجمندي به نام «مردي از جنس كوير» از وجود واژگان كهن ايراني در زبان منطقه‌اي به نام «كوه‌پايه» در نزديكي نايين خبر داده بودند. در اين باره بايد بگويم، غالب زبان‌ها و گويش‌هاي گوناگوني كه مردم ايران بدان سخن مي‌گويند، از ريشه‌‌اي واحد برآمده‌اند و هر يك در جاي خود، ميراثي از زبان و فرهنگ كهن ايران برده‌اند. در اين ميان، گويش‌هاي محلي دست‌ نخورده‌تر، و از اين رو پرمايه‌‌ترند چرا كه اين گويش‌ها به علت دور ماندن از تحولات و دگرديسي‌هايي كه زبان ملي و كاربردي دچار آن است، بهتر توانسته‌اند ميراث و محتواي كهن خود را حفظ و منتقل كنند. چنين گويش‌هايي، جايگاهي ويژه در مطالعات زبان‌شناختي تطبيقي دارند

۱ نظر:

  1. aga man tabriziam tarafaie shahgoli mishinam khastam begam to kole tabriz 1000 ta pan nadarim ya behtar begam ogdeie. azarmetal@gmail in email mane khoshhal misham age bishtar dar ertebat bashim

    پاسخحذف