کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

سرگذشت ابن مقفع

در طی سالهای بعد از حمله اعراب به ایران و اشغال ایران به دست تازیان (بعد از تازیان تازی صفتان )ایرانیان که یاد و خاطره شکوه گذشتگان خود را فراموش نکرده بودند و هنوز در دلهایشان عشق و ایمان به آیین اهورایی نیاکانشان را نگه داشته بودند از ترس متهم شدن به کفر و الهاد نمی توانستند اندیشه و آیین خویش ابراز نمایند چرا که بدون هیچ تردیدی کشته می شدند و چه بسیار نخبگان و فرزانگان ایرانی بودند که با ابراز پیمان خویش با دین کهن در این راه جان خود را از دست دادند . در زیر سرگذشت ابن مقفع یکی از این نوادر تاریخ و فرزندان راست و پاک دین ایران زمین را با هم می خوانیم:

يكي از بزرگترين نوابع ايراني قرن دوم هجري روزبه پسر دادويه ي پارسي «ابن مقفع» می باشد. ابن المقفع نامش پيش از اينكه به ظاهر مسلمان شده باشد روزبه بوده است . ولي از شدت خفقان و فشار مذهبي اسلامي در آن دوران خود را به ظاهر مسلمان مي نامد ولي در باطن زرتشتي اصيل باقی می ماند . نام پدرش دادويه بود و از شهر اردشير خوره ( فيروز آباد كنوني ) بود . وي دانشمندي بزرگ بود كه كتابهاي كليله و دمنه - سيرت انوشيروان - خداي نامه - كتب ارسطو و . . . را به عربي و فارسي ترجمه نمود .ابن مقفع در36سالگي، آگاه به تمامي علوم عصر خود بود. ترجمة آثار وي نظير گاهنامه. كليله و دمنه. خداينامه. مزدك و غيره از زبان پهلوي به عربي و معرفي فرهنگ ايراني و يوناني. ترجمة كتاب منطق ارسطو«قاطيغورياس»و غيره،نگارش كتابي به نام «الصحابه» در شيوه حكومتگري و شرح مقولاتي نظير عدالت،استيفا و غيره. تاليف كتابي به نام«ادب الكبير و ادب الصعر» در حكمت زندگي كه از پشينيان ايراني خود به بزرگي و نيكي ياد كرده و... جزء كوچكي از منشأت علمي، فلسفي و ادبي اوست.چون از نوجواني شغل كتابت در دستگاه بني اميه برگزيد به سياست مرسوم آلوده شد. در دستگاه خلافت بني عباس نيز كاتب دوم خليفه منصور بود و از اين راه به خلوت سياست اسرار عباسي راه يافت. اين جوان تيزهوش و متفكر اگر از دستگاه ستمگر عباسيان فاصله مي‌گرفت و خود را آلوده دربار ايشان نمي‌كرد و عمري دراز مي‌يافت،چه آثارگرانبها و بي‌نظيري كه از خود به يادگار نمي‌گذاشت! وي به تحريك سفيان بن معاويه كه در آن زمان از سوي ابوجعفر منصور خليفه عباسي به حكومت بصره فرمان داشت کشته گردید سفیان در خفا اين دانشمند آزاده را در بهترين دوران شكوفايي فكر و عقل (36سالگي) به جرم زندقه، مثله كرد و اعضاي بدنش را در آتش افكند و آنگاه در توجيه اين قتل گفت: ((بر مثله تو مرا مؤاخذتي نرود، چه تو زنديقي و دين بر مردمان تباه كردي.)) جرم ابن مقفع چه بود؟ او از خليفه تازی به تمامي فرمان نمي‌برد و از آنجا كه «ابن مقفع» ناشر حكمت يونان و فرهنگ ايران و پيرو دين زرتشت بود مورد كين و نفرت خليفة عباسي قرار گرفت و وي در فرصت مناسب! رخصت به قتل او داد ؟ . مورخي گفته اند روزي او از كنار درب مهر ( آتشكده اي ) عبور ميكرد و به زبان بلند شعري خواند :

اي خانه مهرگر شدم از تو برون / با چشمي اشكبار و قلبي پر خون

سوگند به خاك درت اي درگه مهر / تن بردم و دل نهادم آنجا به درون

اين شعر وي را عده اي شنيدند و به خليفه تازي حاكم بر ايران خبرش را رساندند و وي دستور داد كه او را تكه تكه كنند به اين صورت كه نخست دست اش را بريدند و سپس پاهايش را بريدند آنگاه دستهاي و پاهاي بريده را در جلوي ديدگان ابن المقفع در آتش انداختند و سوزاندند و سپس بدنش را با خنجري پاره پاره كردند . اين بزرگ مرد ايران در سال 143 هجري در سن 36 تكه تكه شد ولي خاطره اش هميشه جاويد است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر