کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

اوحدالدين کرماني

شيخ اوحدالدين حامد ابوالفخر کرماني از عارفان بزرگ قرن هفتم هجري است. وي بطور احتمال در سال 552 هجري در بردسير کرمان متولد شده است. بنا بر منقول وي از فرزندان "توران شاه" از پادشاهان آل سلجوقي کرمان بوده و وليعهدي پدر را داشته است.

پس از شکست تورانشاه در "باغين" کرمان، از خشم "قراغز" به سرداري "ملک دينار" به سال 568 هجري در شانزده سالگي ناشناس و فراري به بغداد رفته و در مدرسه "حکاکيه" بغداد به فراگرفتن حديث و فقه پرداخت و چون مدرس مدرسه حکاکيه بغداد فوت کرد بجاي او به مدرسي مدرسه انتخاب شد. ولي بعد از مدتي ترک تدريس کرد و به رياضت مشغول شد و چون کشف و فتوحي نديد، هر چه داشت انفاق کرد و به قصد حجاز و سفر مکه احرام بست و در شهر بغداد حيران و سرگردان بهرجا ميرفت و از همين رو متهم به جنون شد.

شيخ ابوحامد اوحدالدين کرماني مانند عراقي يکي از پيروان يا بقول رضا قلي خان هدايت، بلکه يکي از اصحاب يا از شاگردان مقرب شيخ کبير يحيي بن عربي است.

وي را با صوفي شوريده حال شمس تبريزي مرشد جلال الدين بلخي (مولوي) اتفاق ملاقات افتاده است. چنانکه بعضي از محققان گفته اند، او را با اوحدي مراغه اي و با شيخ عراقي که در آشفتگي ظاهر و عشق سوزان نسبت به جمال مطلق شاهد وجود هردو يکسان و شبيه بودند، آشنايي بوده است. شيخ شهاب الدين که به دلايل تاريخي نميتواند شيخ سهروردي باشد، او را مقبول نداشته و مبتدع و کافر خوانده و از حضور وي در محضر خود اجتناب ورزيده است و چون اين خبر به سمع اوحدالدين رسيده اين بيت را خوانده است:

ما سائني ذکر اک لي بمسبة بل سرني اني خطرت ببالکا

جامي در نفحات الانس از زبان او عذر خواسته و چنين گفته است:

« ميتواند بود که مراد شيخ شهاب الدين قدس سره به ابتداع وي آن بوده باشد که ميگويند، وي در شهود حقيقت توسل به مظاهر صوري ميکرده و جمال مطلق را صورت مقيدات مشاهده مينمود».

آنگاه صحبت او را با شمس الدين تبريزي چنين نقل ميکند:

« شمس تبريزي قدس سره از وي پرسيد که در چه کاري؟ گفت ماه را در طشت آب مي بينم، و شيخ شمس الدين گفت اگر بر قفا دمل نداري چرا در آسمان نمي بيني؟».

نيز نقل مي کند که « چون پيش مولانا جلال الدين رومي گفتند که وي شاهد باز بود اما پاکباز بود. خدمت مولوي فرمودند که کاش کردي و گذشتي و اين رباعي اوحد الدين هم بر اين معني دلات مي کند:

زان مينگرم بچشم سر در صورت زيرا که ز معني است اثر در صورت

اين عالم صورت است و ما در صوريم معني نتوان ديد مگر در صورت

اوحدالدين کرماني از مريدان شيخ رکن الدين سجاسي بوده است. اوحدي مراغه اي و فخرالدين عراقي همداني در چله خانه او آسوده. وي با سلطان جلال الدين ملکشاه و پادشاه شروان ملاقات نموده و مستنصر خليفه عباسي شتري به رسم هديه براي او فرستاده است. در خوارزم به ملاقات شيخ نجم الدين کبري رفته و در دمشق با شمس تبريزي و در حلب با شيخ سعدالدين حموي و در اخلاط و قونيه و قيصريه با ديگر بزرگان هم زمان خود صحبت داشته است. وفات وي را به سال 635 هجري در بغداد ثبت کرده اند، رباعيات عرفاني شيرين و مثنوي "مصباح الارواح و اسرار الاشباح" از او بجاي مانده است. در مناقب اوحدي کرماني کتابي پرداخته اند که خالي از لطف و اطلاع و فايده نيست.

از آثار نظمي اوست:

تا جـنـبش دسـت هـسـت مـادام سايه متحرک است نــاکــام

چون سـايـه ز دسـت يـافت مـايـه پس نيست خود اندر اصل سايه

چيزي کـه وجـود او بـخـود نيست هستيش نهادن از خرد نيست

هست است وليک هست مطلق نزديک حکيم نيست جــز حــق

هـسـتـي کـه بـه حـق قـوام دارد او نـيـسـت ولـيـــــک نـــام دارد

بـر نـقـش خود است فتنه نقاش کس نيست در اين ميان تو خوشباش

خود گفت حقيقت خود اشـنـيـد آن روي که خود نمود خود ديد

پـس بـاد يقين که نيـسـت والله موجود حقيقئي سوي الله

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر