کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

ابوبکر شبلي خراساني

نام وي جعفر پسر يونس و يادلف پسر جحدرو يا محمد پسر خلف است. اصل وي از خراسان و از شهري بنام اسروشنه بوده؛ و در بغداد و يا سامرا به سال 247 يا 248 هجري ولادت يافته است.

پدرش حاجب بزرگ خليفه عباسي و خود او نيز بنا بر منقول حاجب موفق خليفه عباسي بوده است. زماني هم حکومت دماوند داشته، و در آخر در مجلس خيرنساج از بزرگان صوفيه توبه کرده و مصاحب جنيد نهاودندي (بغدادي) شده است. شبلي غير از ضياع و عقار، شصت هزار دينار، از پدر به ارث برده و همه را در راه خدا انفاق کرده و خود گفته است: (بيست سال حديث نوشتم و بيست سال با فقها نشستم). از محمد بن مهدي بصري روايت حديث ميکند و ابوبکر ابهري و ابوبکر رازي و ابوسهل صعلوکي و حسين بن احمد صفار و جماعتي ديگر از او روايت حديث مي کنند.

در ظاهر از شدت مجاهدت و فراواني ذوق لقاي حق، مردمان وي را ديوانه پنداشته و به تکرار او را به تيمارستان برده اند. جنيد در حق او گفته است که: (هر قوم بزرگي دارند و شبلي بزرگ اين قوم است). در فضايل او عبدالرحمن سلمي و ابوالقاسم قشيري حکايتهاي متعدد پرداخته اند. نقلست که: (وقتي او را ديدند پاره اي آتش بر کف نهاده مي دويد، گفتند تا کجا؟ گفت: ميدوم تا آتش در کعبه زنم، تا خلق با خداي کعبه پردازند)؛ يک روز چوبي در دست داشت و هر دو سر آتش درگرفته، گفتند: چه خواهي؟ گفت: ميروم تا به يک سر اين دوزخ را بسوزم، و به يک سر بهشت را، تا خلق را پرواي خدا پديد آيد.

هشتاد و هفت سال عمر کرد و در روز جمعه، دو روز مانده آخر ذي حجه سال 334 هجري بنا بر گفته خود ( به محبوب پيوست و جان داد) کالبد خاکي او را در بغداد در مقبره خيزران بخاک سپردند. کلمات و مأثورات او فراوان و در غالب کتابهاي صوفيه به آنها استناد جسته اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر