کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

چو کشور ز دشمن پر آواز شد

چو کشور ز دشمن پر آواز شد

در مرز بر دشمنان باز شد

نهادند پا اندر این بوم و بر

خم سیم و زر را گشودند سر

بزر نا کسان را دهان دوختند

کسان را همه خانمان سوختند

بدان تا فرومایه گردد بلند

فکندند آزادگان را به بند

چو خواهد شدن کشوری از میان

فرو مایه گردد در او مرزبان

دروغ آن زمان نزد ما بود گناه

که ما را نبودی چنین رسم و راه

چونا کس به ده کدخدایی کند

کشاورز باید گدایی کند

چو گردد کلانتر یکی تیره راه

شود پاسبان دزد را راهنما

سزاوار کیفر چو پاداش دید

هنرمند باید شود نا امید

چو گردد ستم دادودزدی هنر

کجا شاخ دانش دهد برگ و بر

چو دشمن گرامی شد و دوست خوار

بناچار پیش آید این روزگار

به شک بین که این زاده سودمند

مپیچید سر از پاسبانی بلند

اگر ما وفای سگان داشتیم

به دل مهر این خانمان داشتیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر