کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

تاشقايق هست…

تاشقايق هست…


تاشقايق هست…
هيچ گاه از خود پرسيده ايد كه «زندگى» چيست؟ آيا تا كنون با دوستانتان, گفتگويى درباره «زندگى» داشته
ايد؟
درد دل و شكايت دوستانتان را از «زندگى» شنيده ايد و يا خود درد دل كرده ايد؟
آيا گله و شكايت پدر و مادر يا آشنايان را از«زندگى» شاهد بوده ايد؟
هيچ گاه آرزو كرده ايد كه اى كاش «زندگى» به گونه ديگرى بود؟ راستى چه نوع از زندگى را آرزو كرده ايد؟
و چرا؟
هيچ فكر كرده ايد كه اگر روزى قلم در دست بگيريد و خطوط يك « زندگى آرمانى» را روى كاغذ ترسيم كنيد,
در آن تصوير, ويژگىهاى « زندگى خوب » چه خواهد بود؟ و قبل از همه, چه چيزى را « زندگى » خواهيد دانست كه درباره ويژگى ها و علائم آن بنويسيد؟
آيا بايد از « زندگى» لذت ببريم؟ اگر چنين است, چرا و چگونه؟
آيا اگر تلّقى خود را از « زندگى» تغيير دهيم, مى توانيم از « زندگى » مان لذّت ببريم؟
مشكلات و گرفتارى ها را چگونه حل كنيم؟ آيا ممكن است راهى پيدا كنيم كه مانع ورود هرگونه مشكلى به زندگى خويش گرديم و اگر ناخواسته گام در زندگيمان نهاد,به گونه اى زمام آن را در دست بگيريم كه كمترين رنج را بر ما تحميل كند؟ راستى آيا جام زندگى مى تواند تنها از شراب شادى ها سرشار باشد, يا اين سخن حافظ را بايد پذيرفت كه:
فكر معقول بفرما, گل بى خار كجاست؟!
فكر مى كنى به تنهايى و تنها براى خويش مى توانى زندگى بدون رنج و غمى دست وپا كنى؟
يا بايد خوبى ها, شادى ها و لذّتها را تقسيم كرد؟
آيا تا كنون با افرادى كه از خود ايثار و گذشت نشان مى دهند و همواره به بهاى لذّت و آسايش ديگران, رنج و غم را تحمّل مى كنند و سنگ صبور همه مى گردند, رو به رو شده ايد؟
آيا با كسانى برخورد كرده ايد كه همه چيز را براى خود مى خواهند و در كنار رنجديدگان, قهقهه مستانه سر مى دهند و پيوسته لذّت و آسايش خويش را پاس مى دارند؟
كدام يك از دو گروه, را ه درست « زندگى» را مى پيمايند؟ گروه نخست يا گروه دوم؟
مى بينيد كه ديدگاهها گوناگون است! پس تفسير « زندگى », چندان هم ساده نيست; چيزى كه به ظاهر, ساده مى نمود!
اگر چنين است, چرا همه نياكانمان زندگى كردند و قافله « زندگى » همچنان در حركت است و هر كسى باور دارد كه بخشى از لذّت زندگى را چشيده است؟
پس راههايى براى شناخت نشانه هاى زندگى خوب وخواستنى و لذّت بخش وجود دارد. اين راهها در لا به لاى دفتر تجربه هاى زندگى و در ژرفاى انديشه و آرزوى تك تك ما جا خوش كرده اند; در كلام و بيان بزرگان دين و تعاليم و معارف اديان, انعكاس يافته اند; در زندگى نياكان ما, جا پايى از خود گذاشته اند; در شعر شاعران و سخن سخن سرايان, جلوه نموده اند و در جاى جاى تجربه مشترك بشرى,
در ميان غمها و شادى ها, برخوردارى ها و محروميّت ها, خنده ها و گريه ها و… خود را نشان داده اند.
زندگى, در پى اين جستجوها چهره مى نمايد و از پس شناخت اين راهها دست يافتنى است.
زندگى از آن شماست; هديه اى است به شما و صفحه اى است گشوده فرارويتان تا هم چهره زيباى روحتان را در آن بخوانيد و بنگريد, و هم آن گونه كه خود مى خواهيد, آن را ترسيم كنيد و به ديگران هديه دهيد.
اين شما و اين صفحه « زندگى»! بنويسيد كه «زندگى» را چه مى دانيد؟ چگونه زندگى يى را مى پسنديد؟
براى ديگران چه راهنمايى هايى داريد؟ چه چيزهايى را نشان «زندگى» مى دانيد؟ ما مى انديشيم كه « زندگى» يعنى:
دوستى, شادى و شادابى, ياد خدا, ساختن خويشتن و جهان, و…
تا شقايق هست,
زندگى بايد كرد…
شما چه مى انديشيد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر