کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

شعری از شاعر انگلیسی _ رابرت براونینگ

دیدار در شب



دریای خاکستری و سرزمین گسترده و سیاه،


و نیمه زرد ماه، بزرگ و کوتاه؛


و امواج کوچک و ترسانی که می خزند


با طره های آتشین از خوابشان،


در آن هنگام که من با دماغه پرخاشگر قایق به خلیج می رسم


و سرعت آن را در شن های گل آلود می کاهم.



بعد مسافتی در ساحل گرم و معطر از بوی دریا،


از سه کشتزار باید گذشت تا مزرعه ای پدیدار آید،


ضربه ای به پنجره، خراشی تند و تیز


و جهش آبی رنگ کبریت بر افروخته،


و صدایی که در میان شادمانی ها و ترسهایش،


آرام تر از ضربه های دو قلبی است که با هم می تپند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر