کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

مزدک بامدادان

در باره ی مزدک بامدادان پیشوای جنبش بزرگ اجتماعی مساوات طلبانه ی دهقانان و فقرای شهری دوران ساسانی ( اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم میلادی ) میتوان از سرچشمه های مختلف ایرانی ، عرب‌، سوریایی، بیزانسی اطلاعات فراوان بدست آورد . ابوجعفر محمد بن جریر طبری مورخ معروف در کتاب خور موسوم به "تاریخ الرسل و الملوک"و ابومنصور ثعالبی در "یتیمه الدهر" و مسعودی در "مروج الذهب"و ابوالفتح محمد بن عباس شهرستانی در "ملل و نحل"و خواجه نظام الملک در "سیاست نامه" و شاعر بزرگ ما فردوسی در اثر جاویدان خویش "شاهنامه"اطلاعات گرانبهائی در باره ی محیط تاریخی جنبش مزدک و خود این مرد انقلابی و آئینش بدست میدهند . شایان ذکر است که شاهنامه که منبع اولی آن کتاب پهلوی "خداینامه"بوده و نیز سیاست نامه که به احتمال قوی مطالب خود را در باره ی مزدک از کتاب پهلوی "مزدک نامه"که اکنون از میان رفته اخذ کرده است، روایات ایرانی راجع به مزدک را منعکس می کنند و متضمن نظریات رسمی طبقات حاکمه ی ایران در باره ی این جنبش بزرگند . علاوه بر این منابع در کتب متعددی دیگر قدیمه ذکر مزدک و آئینش و جنبش وی بمیان آمده است و از آثار مورخین غیر عرب و ایرانی بویژه باید از اثر یشوعا ستلیت واقعه نگار سوریایی و پرکپ قیصاری واقعه نگار بیزانسی که معاصر جنبش بودند و اطلاعات جالب در باره ی روابط ایران و بیزانس در دوران سلطنت پیروز و بلاش و قباد ساسانی و برخی وقایع مهم این ایام بدست میدهند، نامبرد.
پژوهندگان معاصر بر اساس این منابع و منابع دیگر تحقیقات جالبی در باره ی جنبش مزدکی کرده اند که اهمّ آنها بررسی های بسیار جالب ، عمیق و گرانبهای کریستنسن دانمارکی و اثر پژوهنده ی چک دکتر آتاکارکلیما[2]. بانو پیگولوسکایا عضو پیوسته ی فرهنگستان علوم شوروی در مجموعه ی "شمه ای از تاریخ عقاید اجتماعی و سیاسی"در باره ی مزدک تحت عنوان "اندیشه ی برابری در آموزش مزدکیان"مقاله ی جالبی نگاشته است که برخی نکات تازه را روشن میکند .



این پژوهندگان بویژه پرفسور کریستنسن و دکتر کلیما تحقیقات وسیع و مفصل و جامعی انجام داده اند و نکته ی مهم ناگفته ای باقی نگذاشته اند و لذا بررسی حاضر فقط ممکن است از جهت افاده ی منظم و موجز عمده ترین مسائل و تلفیق نظریات و تحلیل ها همراه برخی استنتاجات مستقلانه قابل اعتنا قرار گیرد .

مختصری در باره ی وضع جامعه ی ایران در دوران جنبش

جنبش مزدکیان از سال 494 میلادی آغاز شد و تا 524 میلادی یعنی سی سال ادامه داشت و دامنه ای شگرف یافت و در اثر عمق نفوذ و گسترش خویش پادشاه ساسانی قباد را به سازش و مدارای با خود واداشت . راز بسط سریع و اقتدار جنبش را باید در شرایط ویژه ی اجتماعی آنروز یافت . معمولاً در آثار برخی از نویسندگان معاصر ما که تصوری سطحی از سیر تاریخ دارند توصیفات طلائی از جامعه ی ایرانی قبل از اسلام مشاهده می شود ولی حقیقت نه چنان است . جامعه ی زمان ساسانی یک جامعه ی محافظه کار اشرافی مبتنی بر نظامات و مقررات جابرانه بود و ویژگی این جامعه عبارت بود از گذار تدریجی و دردناک آن از نظام دودمانی و بردگی به نظام فئودال .

بطور کلی باید گفت یکی از مختصات رشد اجتماعی و تاریخی جامعه ی ما آنست که صورت بندی ( فرماسیون ) های اجتماعی در آن هرگز بشکل "خالص"نبوده است . در دوران بردگی ( که اصولاً بسط و تکامل خود را بشکل جنبی و فرعی و در بطن و متن نظامات دیگر طی کرده ) نظامات پدر شاهی و دودمانی یا دیرتر ( در عهد ساسانی ) مناسبات فئودالی مسلط است . و بر عکس در دوران فئودالی بقایای نیرومند بردگی و نظامات پدر شاهی و دودمانی وجود دارد . جامعه ی دوران ساسانی با آنکه به طرف پیدایش ، نضج و بسط مناسبات فئودالی می رود و در آن مالکیت مشاع دهقانی ( کمون و خانواده های بزرگ پدر شاهی در حال تلاشی است و خانواده های کوچک و زمین داری بزرگ در حال پیدایش ، با اینحال هم یک جامعه ی برده دار است و هم مناسبات پدر شاهی و نظامات دودمانی در آن بسی رائج و نیرومند است . شکی نیست که در داخل این اختلاط پدیده های اجتماعی باید همیشه عمده را تشخیص داد و بدین ترتیب هویت جامعه را تعیین کرد .

در جامعه ی ساسانی مقررات کاست مانندی حکمرواست . کاست یعنی قشرهای غیر قابل نفوذ اجتماعی و هر کس در قشری زاد تا آخر عمر باید در آن بزید یا بمیرد و حق انتقال به قشرهای دیگر ندارد . البته این رژیم اجتماعی که در جامعه ی هندی با جان سختی و شدت خاصی تا دیری باقی بود در ایران ساسانی به هیچ وجه بدان حدت و شدت مشاهده نمیشد ولی با این حال مرز بین زمره های اجتماعی مرز صریح و انتقال از زمره ای به زمره ی دیگر امری دشوار بود . گویند در ایام جنگ لازیکا یکی از دیهگانان ثروتمند خسرو کواتان ( انوشیروان ) را گفت که وی حاضر است نیمی از مخارج لشگر کشی را متقبل شود به شرط شاه فرزندش را رخصت دهد تا وارد زمره ی دبیران گردد . خسرو که به سبب تعلق متعصبانه به قوانین ( داد ) وی را دادگر یا مجری قانون می نامیدند ، این پیشنهاد را نپذیرفت تا حدود و ثغور زمره های اجتماعی مشوّب و مختل نشود .

بر راس جامعه ی ساسانی شاهنشاه قرار داشت که با دیوار ضخیمی از اشراف و اشراف منشی محصور و از مردم بدور بود و احیاناً چهره را نیز در پس پرده می پوشاند . وی نه تنها مظهر قدرت مطلقه ی سیاسی بلکه دارای مختصات مذهبی نیز بود و قدرتش کمابیش جنبه ی تئوکراتیک و ظل اللهی داشت . دربار شاه در عین حال دستگاه دولتی و مرکز بزرگ اداری برای تمشیّت امور سپاه و دریافت خراج ها و جمع اخبار و اطلاعات جاسوسی و اجراء تشریفات بسیار عریض و طویل و حرمسرای وی محل انواع تحریکات پس پرده و تلقینات شوم نفاق افکنانه بود . در پیرامون شاه حلقات گوناگون اشراف روحانی و غیر روحانی قرار داشتند . قشر فوقانی روحانیون ( یا اثواران ) که بر راس آنها مؤبدان مؤبد و هیربدان هیربد اداره کنندگان آتشکده ها و اموال و املاک متعلق بدانها قرار داشتند ، از طرفی و دو زمره ی عمده ی اشراف "وَزَرگان"و "آزاتان" از طرف دیگر نزدیکترین حلقات اجتماعی به شاه محسوب می شدند . وزرگان عبارت بودند از وُلات و مرزبانان ایرانشهر که هر یک نام شاهی داشتند و سپس ویسپوهران که از خاندانهای هفتگانه ی اشرافی بودند . این "وزرگان"و "اثواران" چه بسا دست یکی کرده و با شاه وقت بر سر تقسیم قدرت و نفوذ در می افتادند . هفت خاندان مهم و کهن اشراف ایرانی ( مانند کارن و سورن و مهران و اسفندیار و سوخرا و سپهبد و زیک که از زمان اشکانیان در ایران صاحب نفوذ بودند هر چندی یکبار بر سر کسب نفوذ بیشتری در دربار با هم رقابت می کردند . شاهان ساسانی ( بویژه قباد) می کوشیدند تا با تقویت اشراف کوچکتر زمیندار ( آزاتان ) و قشر نظامیها ( ارتشتاران ) و کارمندان ( دبیران ) و با استفاده از تضاد داخلی وزرگان ( مانند تضاد کهن بین خاندان کارن و خاندان مهران ) صفی در قبال آنان به سود دربار و تقویت آن تشکیل دهند .

پس از این زمره های حاکمه نوبت به "هتخشان"یا بازرگانان و کسبه و اهل حرفه و "واستریوشان"یا اهل زراعت و فلاحت و گله داری میرسد. در فهرست رسمی زمره های جامعه ی ساسانی از بندگان و ریدگان ( بندک و ریتک ) سخنی نیست ولی در آن هنگام در شهر و ده ، در صناعت و فلاحت بندگان بسیار مشغول کار بودند که به دو گروه اساسی نقسیم می شدند . ایران شهریگان ( یا بندگان ایرانی ) و اناشهریگان ( یا بندگان خارجی ) که اکثریت عددی متعلق بدینان بود .

اما وضع در ده به منوال زیرین بود :

اشراف و آزاتان مالک زمینها و گله ها و بنه های بسیار بودند و بدین مناسبت مالک (دیهیک) نام داشتند . برزگران را به سبب تعلق خود به این دیهکان "دیهکانیک"می نامیدند . لذا باید بین دیهیکان ( جمع دیهیک ) یعنی مالکان زمین و دیهکانیکان ( جمع دیهکانیک ) بمعنای دهقانان فرق گذاشت . فرق این دو لفظ در پارسی دری از میان رفته است . دهقانان وضعی نیمه برده داشتند و در قطعه زمینهایی که از املاک مالک بین آنها نقسیم شده بود کار می کردند و مالیات ( خراگ ) می پرداختند واستریوشان سالار یا واستریوشبد و آمار گرانش مأمور وصول خراجهان سنگین از دهقانان بودند. دهات دیگری که در آن هنوز رسوم پدر شاهی حکمروا و اقتصادیات مشاع باقی بود ( ویس و گدک ) بسرعت به تصرف اشراف در می آمد و اقتصاد کهن در کار تلاشی کامل و مالکیت بزرگ فئودالها در حال نضج و تشکل بود .

یکی از پدیده های مهم این دوران بسط شهرها و رشد نفوس آنهاست . شهرهای بسیاری بنیاد میشد و نفوس شهرها به حساب دهقانانی که از رژیم موحش و ظلمانی ده می گریختند و بدان شهرها پناه می آوردند و به حساب بندگان و ریدکان آناشهریک افزایش می یافت . بسط سریع شهرها مسئله ی خواربار را حاد ساخته و زندگی را نیز مانند زندگی در ده صعب و مشقت بار کرده بود .

در دوران سلطنت پیروز قحطی بزرگی درگرفت که هفت سال بطول انجامید . واقعه نگار سوریائی یشوعا ستلیت مناظر موحش آنرا در آن نواحی مرزی که دیده است وصف می کند . قحطی همراه با خراجهای سنگینی که پیروز برای جبران وضع بد مالی دولت بسته بود مردمی را که بپا شده بودند به ستوه آورد . علت خالی شدن خزانه علاوه بر غارتگری دربار و اشراف جنگهای متعدد با هیاطله و بیزانس بود . در 484 ایران در جنگ با هیاطله دچار شکستی فاحش شد و به پرداخت غرامات کمرشکنی مجبور گردید . بلاش می خواست با گرفتن خراجهای سنگینتری از زمینداران بزرگ به خزینه ی تهی مدد رساند ولی این اقدامات منجر بدان شد که اشراف به سرکردگی سوخرا از دودمان اشرافی کارن او را از تخت به زیر آورده کور ساختند . خاقانهای هیاطله با حملات متعدد خود بخشی از ایران شرقی را ویران و غارت کرده بودند .در اثر همه ی این عوامل استیصال مردم به حدی رسیده بود که تحمل ناپذیر بود . بدینسان در آستانه ی جنبش مزدکی در ایران شرایط عینی برای انفجار از هر جهت فراهم بود .

جریان جنبش مزدک

مزدک پور بامداد که به قولی زادگاهش نشابور و به قول طبری از مدریه شهری برساحل دجله و شاید کوت العماره ی کنونی بود خود نخستین مؤسس و بانی آئین مزدکی نیست و این آئین پیش از او شارعین و واضعینی داشته است . تا آنجا که از مطابقه ی اقوال و روایات مختلف ایرانی و غیر ایرانی میتوان استنباط کرد نخستین کسی که آغاز بحث نوینی در عقاید مانی گذاشت و در نقش نور و ظلمت بدان نحو که مانی گفته و نور را ناتوان و مقهور ظلمت شمرده است تردید کرد شخصی بود بنام بوندس که در قرن سوم میلادی و در زمان دیوکلیسین می زیسته و حدس می زنند که نام وی صورت یونانی و یا رومی نام فارسی بوندک باشد . بوندک یا بوندس ( که میتوان آنرا نام باعنوان روحانی خاصی از دین مانی نیز دانست ) در بیزانس نظریات خود را پخش می کرد . ظاهراً شخصی دیگر به نام زرتشت خرک ( گویا از مردم فسا) دنباله ی کار بوندک را گرفت و آئین وی را تکمیل نمود و زمینه ی کیش الحاد آمیز "زرتشتکان "یا درست دینی را گذاشت مزدک که مردی روحانی اندرزگر یا واعظی از پیروان کیش زرتشتکان بود موفق شد در دوران مصائب عظیم اجتماعی و ناخرسندی عمیق مردم به اتکاء صفات عالی انقلابی و طلاقت و فصاحت لسان و قدرت فکر و منطق خود تعالیم خویش را در مغزها رسوخ دهد و سرمنشاء تکان و جنبشی شگرف شود . جریان دقیق قیام مزدک و چگونگی بسط نهضت وی و علل ارتباطش با قباد و سیرِ آتی نهضت و جریان محاکمه و امحاء مزدکیان همه و همه مبهم و روایات موجود در اطراف آن متشتت و متناقض است. پژوهندگان معاصر بویژه کریستنسن و کلیما کوشش قابل توجهی برای مقایسه ی اقوال مختلف و بیان استنباطات مرحج به خرج داده اند ولی چنین فحص ها و اجتهاداتی از وظیفه ی این گفتار بیرون است و آنچه که در این باره کمابیش به نظر نگارنده قابل قبول است آنست که مواعظ و سخنان شورانگیز مزدک در باره ی اصول کیش زرتشتکان مردم مستعد و ناخرسند را به جنبش آورد و گروهی انبوه به وی پیوستند و به قول خواجه نظام الملک مردمان پنهان و آشکار در مذهب مزدک شدند و به قول فردوسی:

همی گشت درویش با او یکی اگر پیر بود و اگر کودکی

قباد که از هر جهت از روحانیون و اشراف دل پری داشت و از مداخلات آنها در تعیین جانشین و حمایت آنها از سوخرا و رفتار قبلی آنها نسبت به پدر و برادرش بلاش که بدست روحانیون و اشراف کور شد دلخون بود و شاید هم ( چنانکه برخی حدس می زنند ) از دوران کودکی گرایشی مانوی در افکارش موجود بوده و نیز از موج عظیم مردم طاغی هراسیده و درصدد بازی با نهضت و تظاهر به سازش و نرمش بود ، با جنبش کنار آمد و راه رفق و مدارا و حتی حمایت و دستیاری را با مزدکیان در پیش می گیرد و به سخنان مزدک اندرزگر در باره ی لزوم گشودن در انبارهای غله به روی قحطی زدگان و اجراء عدالت در مورد بی چیزان و شاید هم اصلاحات در مناسبات زناشوئی تن در میدهد . ولی روحانیون و اشراف در مقابل این جریان که به هیچوجه با مطامع و مقاصد آنان سازگار نبود واکنش شدید می کنند و در سال 496 یعنی یک سال پس از آغاز شورش قباد را از سلطنت خلع و برادرش زاماسپ را به جایش مینشانند . قباد از چنگ رقبا و دشمنان خود می گریزد و به نزد خاقان هیاطله خوشنواز ( یا : اخشون وار) میرود و با وی پیمان میبندد و خوشنواز دخترش را به زنی به او میدهد قباد با کمک هیاطله زاماسپ را بر می اندازد و دوباره بر اریکه ی شاهی استوار می شود . ولی این بار با مزدکیان راه سردی در پیش میگیرد . با اینحال مزدکیان کماکان بمثابه ی سلک نیرومندی که تکیه گاهشان مستمندان شهر و ده ( به قول دینکرت : نیوروزدها ) هستند ، نه فقط در جامعه بلکه در دربار صاحب نفوذند . و از آنجا که قباد بر سر جانشینی خسرو کواتان با مزدکیان اختلاف می یابد با کمک اشراف و با استفاده از تناقصات درونی خود نهضت بهانه ای جسته آنانرا به محاکمه می کشد و با حضور روحانیون بزرگ زرتشتی (دادهرمز ، آذرفروغ بغ ، آذر مهر ، بُخت آفرید ، آذربد ) و اساقفه ی مسیحیان ایران ( گلوزانس ، بازانس و غیره ) آنانرا به بددینی محکوم می سازد و خسرو کواتان مأمور اجراء حکم جابرانه ی دادگاه میشود و در زمستان سال 524 ( بقولی 25 ژانویه ) مزدک و هزاران تن از پیروانش به فجیع ترین و قساوتکارانه ترین وضع نابود می گردند .

چنین است سیر حوادث ، موافق این تشریح جنبش مزدک در ایران از ششمین سال سلطنت قباد آغاز شد و قریب سی سال از سلطنت قباد را در برگرفت . جنبش طی یکسال اول مورد حمایت قباد بود و گسترش عظیم داشت . به قول گیرشمن "ملت جمعاً تابع نهضت مزدکی شده بود" . این نهضت طی سه سال حکومت زاماسپ مسلماً تحت فشار و تعقیب قرار داشت . در بیست و پنج شش سال بعد با آنکه دیگر از حمایت اولیه ی قباد برخوردار نبود ولی هنوز نقشی بزرگ در حیات سیاسی و اجتماعی ایران ایفا می کرد تا آنکه پس از سازش کامل قباد و اشراف و روحانیون و توافق آنها بر سر جانشینی خسرو ، شاه ساسانی دیگر بازی با مزدکیان را زائد میداند و درصدد محو آنها بر می آید . نیز آنچه که مسلم است در آغاز جنبش خشم و غضب مردم به حد اعلاء و جامعه را طوفانی عظیم فرا گرفته بود و بعداً مزدک بامدادان علیرغم گذشت سالیان توانست پیشوای با نفوذ و مسلم انقلاب بماند و تنها کشتاری موحش و نامردانه بطور موقت آنها را از صحنه بدر ساخت . جریان این کشتار را خواجه نظام الملک در سیاست نامه ( فصل چهل و پنجم – اندر خروج مزدک و مذهب او و چگونگی کشته شدن او به دست نوشیروان عادل ) به تفصیل شرح داده که مسلماً حاوی نکات افسانه آمیز و افترا زنانه است ولی در عین حال شیوه ی طبقات حاکمه را در محو این جنبش انقلابی نشان می دهد . این شیوه عبارتست از فریب و جلب اعتماد کامل مزدک و سپس محو بیرحمانه و دژخیمانه ی یاران او از طریق زنده بگور کردن . خواجه نظام الملک از قول خسرو انوشیروان می نویسد :

"مزدک را کشتن آسانست ، لیکن تُبّع او بسیارند . چون او را بکشم مزدکیان بگریزند و پراکنده شوند و مردمان را دعوت کنند و جایگاهی محکم به دست آرند و ما را و مملکت را کار دهند . ما را تدبیری باید کرد چنانک یکبار کشته شوند و یک تن از ایشان زنده نماند".

سپس خواجه نظام الملک شرح میدهد که چگونه قباد و خسرو مزدک را فریب دادند و او را گفتند که هواداران خود را "جریده کند"و سپس آنها را به عنوان دعوت خلعت دادن "بیستگان و سیگان"به باغی بردند و نابود کردند . با آنکه طبقه ی حاکمه ی عصر به قول خود آئین مزدکی و جنبش مزدکیان را ریشه کن ساخت تا دیری روح طاغی مزدکی بمثابه ی تجلی عالی عواطف انسانی و دشمنی با بیدادگران هر چندی یکبار طی قرون مدید در کالبد جامعه ی ما ظهور میکند و بیمرگی اندیشه های روشن و حق پرستانه را مبرهن می سازد . آیا این اندیشه های روشن و حق پرستانه که مزدک مبلغ چیره دست آن بود چه بود؟

آئین مزدکی

قبل از بیان آئین مزدک باید گفت بهیچوجه روشن نیست که آیا تعالیمی که به مزدک منسوبست تا کجا نتیجه ی فکر بوندس ( بوندک ) و زرتشت خرک است و از کجا محصول تفکر مزدک . چنانکه بعدها توضیح خواهیم داد این افکار التقاطی و مختلط دارای سرچشمه های فکری به کلی مختلفی است ولی از جهت روح انقلابی خود ، یکپارچه و هماهنگ است و عقل چنین حکم میکند که شهرت عظیم این افکار به نام مبلغ برجسته و فصیح و دلاور آن مزدک بامدادان مسلماً فقط نتیجه ی اشاعه ی آنها بوسیله ی این مرد نیست بلکه قرینه ایست بر تعلق آنها به وی . صاحب دبستان المذاهب حتی کتاب مذهبی "دسناد"را که متضمن قوانین مزدکی بود به مزدک نسبت میدهد. به هر صورت از آنجا که عظمت مزدک بویژه در افاده و اشاعه ی این آئین است که دینکرت آنرا به نام وی "مزدکیکان "مینامد ما به بیان وسیعتر آن می پردازیم و اجزاء مختلف آموزش مزدک را مورد بررسی قرار میدهیم :

الف – آموزش نور و ظلمت

در آموزش مانی مسئله ی نور و ظلمت و نبرد این دو عنصر با یکدیگر جای مرکزی را اشغال میکند .منتها آموزش مانی از جهت ماهیت خود یک آموزش بدبینانه است زیرا حرکت نور را مانند ظلمت غیر ارادی و منفعل ( پاسیف ) میشمرد و نور را ناتوان و مقهور پنجه ی ظلمت میداند . ولی در آموزش مزدک روح این مسئله بکلی دگرگون شده است . نور آگاه ولی ظلمت کور است و مزدک برآنست که حرکت نور ارادی و حرکت ظلمت غیر ارادی است ، لذا نصرت و غلبه ی نور ضروری و قطعی و نصرت و غلبه ی ظلمت تصادفی و موقتی است . مزدک تداخل نور و ظلمت و پیدایش جهان مادی را طبق این مقدمه امری تصادفی میشمرد .ولی برای این تداخل سه مرحله قائل است .

مرحلة اول – مرحله ی بندهشن – در این مرحله نور و ظلمت مخلوط نیستند و هر یک بالاستقلال وجود دارند .

مرحلة‌دوم – مرحله ی گومیزشن یا مرحله ی اختلاط – در این دوران این دو عنصر با یکدیگر در می آمیزند.

مرحلة سوم – مرحله ی ویچارشن یا جدا شدن نور از ظلمت که وقوع آتی این امر مسلم است و تحقق آن با یاری و مساعدت مردم از نور و نبرد با نیروهای ظلمانی میسر است . وظیفه ی آدمی است که نور را از چنگ ظلمت برهاند و به این مرحله ی تصادفی "گومیزشن "خاتمه دهد و نور را بر مسند قدرت و اصالت خود بنشاند . نکتة شگرف انقلابی در آئین مزدک همانا تبلیغ این مسئله است که باید از طریق جهاد و مبارزه نور را از مرحله ی گومیزش به مرحله ی ویچارشن رساند ، نور را از اختلاط ظلمانی رهاند ، پرتوهای روشن را از آویزش حلقات تاریک نجات بخشید .این نظر بنیاد تمام نظریای بعدی اوست . مزدک می افزاید که ظفر نهائی با نور است ، زیرا نور اصولاً بر ظلمت مسلط است نهایت غلبه و تسلطش کافی نیست . لذا کوشش و تلاش و پیکار آدمی در راه رهائی نور قطعاً با ظفر و پیروزی مقرون خواهد بود. بدینسان آموزش مزدک در باره ی نور و ظلمت تماماً یک آموزش خوش بینانه و پیکارجویانه است .

ب – آموزش عدالت و برابری

ویژگی مهم آموزش مزدک در آنست که این آئین به توضیح پدیده های اجتماعی و انتقاد از آنها می پردازد و جهان شناسی خود را بر مسائل معیشت روزانه انطباق میدهد . مسئله ای که نظر مزدک را جلب میکند نشان دادن ریشه های نابرابری در جامعه و راه حصول به عدالت و مساوات است .

به نظر مزدک نعمات مادی را آورمزدا یکسان در دسترس مردم قرار داده است و نابرابری از آنجا برخاست که کسانی از طریق قهر و جبر خواسته اند اموال متعلق به دیگران را تصرف کنند . پیگولوسکایا حدس میزند که این آموزش مزدک مستقیماً به مسئلة تلاشی املاک مشاع دهقانان آزاد / کدگ ها و ویس ها/ مربوط است . بنا به استدلال این مؤلف ، در کتاب پهلوی "ماتیکان هزار داتستان "( تفسیر مجموعه ی قوانین ) و اسناد مکشوفه در اورامان دلایل متعددی وجود دارد حاکی از آنکه اشراف اراضی دهقانان را به زور غصب می کردند و یا دهقانان بی پا ناچار می شدند زمینهای خود را بدانها بفروشند . مشاهده این جریان در ذهن مزدک این اندیشه را که "غصب و تصرف قهری منشاء "نابرابریست"پدید می آورد .پس نابرابری در تقسیم خواسته ها و نعمات مادی ریشه ی ظلم است و راه نیل به عدالت رفع نابرابری یعنی استقرار مساوات در برخورداری از نعمات مادی است . خواجه نظام الملک در سیاست نامه این مطلب را چنین افاده کرده است :

"مزدک گفت مال بخشیده ایست میان مردمان که همه بندگان خدایند و فرزندان آدمند و به چه حاجتمند کردند باید که مال یکدیگر خرج کنند تا هیچکس را بی برگی نباشد و درماندگی. متساوی دلی باشد ."

پیگولوسکایا حدس می زند که اندیشه ی مساوات و برابری را مزدک از یک پدیده ی دیگر جامعه ی زمان بنام "همبائیه"می گیرد ( هم بائی از فعل بایستن یعنی تلازم مشترک ) . "همبائیه "عبارت بود از تعاون در معاملات ، خرید مشترک و دریافت درآمد مشترک که در دوران ساسانی رواج داشته است . تمایل به بازگشت به مالکیت مشاع دهقانان آزاد و شیوه ی همبائی پایه های مشخص و مادی تفکر مزدک در باره ی مساوات و برابری است . این استدلالات پیگولوسکایا نه تنها جالب بلکه مسلماً دارای هسته ی معقول جدی است . مزدک "کمونیسم "خود را در باره ی تساوی برخورداری از نعم مادی از اثیر دماغ خود استخراج نکرده و مسلماً ناظر به واقعیات عینی زمان خود بوده است . کمونیسم دهقانی مزدک ندائی بود برای بازگشت به مالکیت مشاع که فئودالیسم آنرا متلاشی میساخت ، برای بازگشت به مساوات دودمانی که رشد جامعه ی فئودال آنرا بر هم میزد.

مانی معتقد به وجود پنج عنصر بود . جهان را از این پنج عنصر مرکب میدانست . عناصر از نظر مانی عبارت بودند از اثیر ، نسیم ، نور ، آب ، آتش. آموزش مزدک در مورد عناصر با آموزش مانی تفاوت دارد . مزدک به سه عنصر معتقد است : آب،آتش، خاک . مزدک در اینجا نیز مانند آموزش نور و ظلمت مطلب را به مسائل اجتماعی پیوند میدهد و می گوید همان طور که آب و زمین و آتش متعلق به همگان است ، به همان ترتیب نعمات مادی باید از آن همگان باشد . بدینسان همگانی بودن نعمات مادی ثمره و نتیجه ی عامیت عناصر است که جهان از ترکیب آنها ساخته شده است .

به نظر مزدک نابرابری و عدم مساوات موجود در جامعه ریشه ی کین و رشگ و خشم و جنگ است . همانا این بلیات است که زندگی بشری را تیره ساخته است . اگر نابرابری در استفاده از نعم مادی از میان برود پایه ی مادی و اجتماعی این بلیات عظیم اجتماعی نیز از میان خواهد رفت و کین و رشک و خشم و جنگ جای خود را به آشتی و مهر و دوستی و داد خواهد داد . جهاد در راه پیروزی نور همان جهاد در راه پیروزی برابری و دادگری و مهر و آشتی و دوستی است و همه ی اینها نبرد اهورائی و ایزدی علیه اهریمن است . فردوسی این تعالیم را در شاهنامه بدین نحو آورده است .

بپیچاند از راستی پنج چیز

که دانا بر این پنج نفزود نیز

کجا رشگ و کین است و خشم و نیاز

به پنجم که گردد بر او چیره آز

در همین جا باید از مسئله ی زن در آموزش مزدک صحبت کنیم . تقریباً همه ی مورخین باستان یادآوری می کنند که مزدک شعار "اشتراک زنان"را درمیان گذاشت . با آنکه این مطالب مسلماً محتوی نکات افتراء آمیز است ولی نمیتوان بکلی آنرا مجعول شمرد . مسئله ی زناشویی در دوران مزدک مسئله ی حادی بود . تعدد زوجات و داشتن حرمهای بزرگ ( شپستان ) برای اشراف مجاز بود . در حرمهای اشراف علاوه بر "پادشازن" که کدبانوی سرای محسوب می شدند، تعداد بیشماری "چاکرزنان "زندگی می کردند . از آن گذشته "خوته دسی "یا ازدواج با محارم در نزد اشراف مجاز بود . داستان پهلوی ویسه و رامین که فخرالدین اسعد گرکانی آنرا با چنان مهارت به شعر پارسی دری گزارده است داستان دو عاشقی است که در عین حال برادر و خواهرند . در این شرایط احتمال محرومیت های شدید جنسی مردم مستمند ، تجاوزات خشن ناموسی از طرف اشراف به زنان دهقانان و فقرای شهری فراوان است . نیز باید در نظر داشت که در میان اقوامی که در مجاورت ایران زندگی می کردند مانند ماساژت ها و هیاطله ( هپتالی ها) هنوز ازدواج گروهی مرسوم بود . همه ی این ملاحظات ما را بدین نتیجه میرساند که مزدک نوعی اصلاحات در مسئله ی زناشوئی که مقررات آن بر ما روشن نیست و الغاء حرم و تعدد زوجات را خواستار بوده است . اشراف الغاء حرم و تعدد زوجات را در حکم آن میدانستند که همراه اموالشان نوامیس آنها نیز بوسیله ی اراذل غارت شده و اشتراکی گردیده است . از این سبب بعدها در دوران پس از اسلام به مزدکیان پیروان این روشها نام "اباحیه"نیز داده است !

بهر جهت با توجه به سیمای اخلاقی مزدک که مردی بی نهایت مهربان و بی آزار و ریاضت کش بوده و با توجه به بخشهای دیگر تعالیم وی تصور آنکه مزدک بدعتهائی برای عنان گسستگی شهوانی گذارده باشد ، محال است و نباید ادنی تردیدی داشت که آموزش مزدک در این زمینه ناشی از روح تعالیم اوست که بر تجلیل برابری و داگستری و مردم دوستی مبتنی است .

آموزش مزدک در باره ی برابری و عدالت را مورخین معاصر "کمونیسم مزدکی" یا "کمونیسم ایرانی" نام نهاده اند . گیرشمن مینویسد :

"برنامه ی مزدک که بحق کمونیسم ایرانی می نامند یک برنامه ی انقلابی حقیقی بشمار میرفت".

باید گفت از جهت علمی این نامگذاری بلامانع است زیرا اشکال مختلف کمونیسم ابتدائی که با کمونیسم علمی تفاوت اساسی دارد مبتنی بر خواست مساوات مطلق ، هموارطلبی و برابری جوئی بوده است . این کمونیسم که شعار آن "تقسیم مساوی اموال موجود بین همگان" است با کمونیسم علمی معاصر که بمثابه ی مرحله ی دوم جامعه ی کمونیستی ( پس از مرحله ی سوسیالیستی است ) و شعار آن "از هر کس به اندازه ی استعدادش و بهر کس به اندازه ی نیازش" میباشد ، تفاوت اساسی دارد. کمونیسم ابتدائی متعلق به دورانهای سافل رشد قوای مولده و کمونیسم معاصر متعلق به دورانهای عالی رشد قوای مواده و تولید ماشینی است . به همین جهت نباید بین کمونیسم مزدکی و آموزش سوسیالیسم علمی علامت تساوی گذاشت با آنکه مسلماً کمونیسم مزدکی فصلی از تاریخ تکامل اندیشه ی کمونیستی بشری است و با اندیشه ی معاصر کمونیستی از این جهت پیوند باطنی دارد.

ج - آموزش بی آزاری و ریاضت

مزدک بویژه برای "برگزیدگان" دین خود که مانند برگزیدگان کیش مانی هسته ی مرکزی جنبش بودند) دو اصل ریاضت و آزار نرساندن را مقرر داشته بود . مزدک کشتن و زیان رساندن به دیگران را اکیداً ممنوع می داشت و تعلیم میداد که حتی به دشمن باید مهربان بود و در مهمان نوازی از هیچ چیز حتی از بذل جان خود نباید دریغ داشت . این آموزش که شبیه به اصل آهیمسا "Ahimsa"( زیان نزدن ) در فلسفه ی جاینیسم هندیست با هدفهای انقلابی مزدک ناسازگار بود و در مقابل دشمنان طبقاتی قسی و سفله ای که بعدها بیدریغ خون مزدک و پیروانش را ریختند چنین آموزشی در حکم خلع سلاح معنوی انقلابیون بشمار میرفت . مزدک هماهنگ آموزش "بی آزاری" آموزش ریاضت کشی را تعلیم میداد. میرخوند در "روضه الصفا" این مطلب را مطرح ساخته و می نویسد که مزدک "ذبح حیوانات و اکل لحوم و دموم آنها را بر خلق حرام ساخت" و پیروان خود را فرمود جامه های خشن در بر کنند و از لذات چشم بپوشند.

هر اندازه این بخش از تعالیم مزدک نادرست باشد ، به هر صورت نشانه ی روح سلیم و مهربان و روشن این مرد بزرگ است . وقتی دشنامهای زشتی را که از زمان خسرو انوشیروان به بعد در انواع کتب علیه مزدک ثبت شده با این آموزشها مقایسه می کنید ، آنگاه بهتر به تیره درونی بهره کشان و ستمگران خونخوار پی میبرید .

منابع فکری آئین مزدک

دو منبع مهم ایرانی آئین مزدک تعالیم اوستا و دین زرتشتی از طرفی و مانیگری از طرف دیگر است . مزدک چنانکه مورخین متعددی اشاره می کنند در استدلالات خود بارها از اوستا نقل قول می آورده . در عین حال الحاد مزدکی چنانکه تاریخچه ی آنرا قبلاً گفتیم بوسیله ی بوندس و زرتشت خرک مستقیماً از الحاد مانوی استخراج شده است و همان مسائلی که مانی مطرح کرده ( رابطه ی نور و ظلمت ) را مطرح می سازد . در دورانهای بعد هم مانوی و هم مزدکی را "زندیک"( زندیق ) مینامند که برخی ریشه ی آنرا از لفظ "صدیق"دانسته اند . چنین بنظر میرسد که کلمه ی زندیک پهلوی غیر از "صدیق "سریانی است که گویا از مقامات مذهبی در کیش مانوی بوده – محتمل تر آنست که کلمه ی "زندیک" از زند و زندیدن به معنای تفسیر کردن مشتق شده باشد و مانویها و مزدکیها را بهدینان زرتشی ، "اصحاب تفسیر"( زندیک ) نام داده باشند . این نبرد اصحاب تفسیر (یا اصحاب رأی یا باطنی و باطن بین) در مقابل اصحاب حدیث و جبر (ظاهری و قشری و ظاهر بین) که در قرون اولیه ی تسلط اسلام به سختی در گرفت قاعدتاً باید ریشه های فکری کهن تری داشته باشد بویژه آنکه در دوران عباسیان اِسناد تهمت "زندیق" به هر آزاداندیشی بسیار رائج بود . لذا باید گفت که مانی و مزدک با تفسیر و توجیه متون اوستائی استنباطات مطلوب خود را از این متون استخراج می کرده اند و لذا "زندیک" نامیده شده بودند و بعدها این کلمه بواسطه ی شیاهت ظاهری با "صدیق" که لفظی سریانی است مشتبه شده و نیز تعمیم یافته و به معنای کافر و بددین در آمده است .

علاوه بر منابع ایرانی آئین مزدک بدون شک دارای منابع فکری غیر ایرانیست . بسیاری از نظریات مزدک در باره ی نور و ظلمت و رابطه ی آنها با یکدیگر به تعالیم گنوستیستی کارپکرات اسکندرانی شبیه است . گنوستیسیسم که یک جریان مذهبی ، فلسفی ، عرفانی و مخلوط التقاطی عجیبی از آراء ایرانی و بابلی و عقاید حکماء یونان و اساطیر رومی و یونانی و عناصر مذهب مسیحی و یهودی بود از قرن دوم میلادی در غرب ایران شیوع داشت . اگر درست باشد که مزدک از مردم مدریه ( کوت العماره ) واقع در آنسوی دجله بود ، تأثر او از عقاید گنوستیستی رائج در این صفحات طبیعی و حتمی است . به هر جهت نفوذ عقاید گنوستیستی در نظریات مانی که از منابع فکری آئین مزدک است امریست مسلم و بلاتردید .

در وجود عناصر هندی نیز در آموزش مزدک نمیتوان شک کرد . عقاید هندی بودائی و جاینیستی در باره ی ریاضت و آهیمسا ( زیان نزدن ) که ذکر آن گذشت نمودار عناصر هندی آئین مزدکی است . برخی از محققین خواستند در آئین مزدک حتی عناصر چینی بیابند . توضیح آنکه دو نفر از پژوهندگان انگلیسی اندیشه ی مزدک به نام سیم سگس Simcex و مدی Modiهوئی یکی از فغفورهای چین در سال 330 میلادیست . منسیوس نیز با اشاره به وضع قحطی زدگان فغفور را به باز کردن انبارهای سلطنتی تشویق کرده است . با آنکه در ایام ساسانی روابط ایران با هند و چین از دورانهای بعدی بمراتب زیادتر بوده و بعید نیست که آوازه ی عمل منسیوس به گوش مردم ایران آن عصر رسیده باشد ولی مقایسه ی این پژوهندگان مقنع بنظر نمیرسد . در دوران هر قحط و غلائی ممکن است خردمندان مردم دوست ، شاهان آزمند را به گشودن در انبارهای دولتی گندم تشویق کنند و این یک نوع توارد عادیست و لازمه ی آن اقتباس و تقلید فکر و عمل دیگری نیست . توجه کرده اند که مذاکرات مزدک با قباد در باره ی قحطی و لزوم گشودن انبارها که شاعر بزرگ فردوسی نیز در شاهنامه آورده است عیناً مانند مذاکرات منسیوس فیلسوف معروف چین با

با اینکه آئین مزدک می تواند دارای سرچشمه های فکری مختلف باشد ولی به هر صورت این آئین از آن جهت که برای نخستین بار در تاریخ انسانی اندیشه ی مساوات اقتصادی را در مقیاس وسیع تبلیغ کرده و مردم را برای نیل بدان به جنبش در آورده است دارای استقلال و موجودیت ویژه و حق اهلیت خاصی است و تجزیه ی آن به اجزاء متشکله اش یا منابع آگاهانه یا غیر آگاهانه ی الهامش نافی کیفیت و هویت خاص آن و لذا موجب عدم درک آنست .

ما مردم ایران می توانیم به خود ببالیم که در میهن ما چنین اندیشه ای زائیده شده و پرچم فکری توده ها طی قرون متمادی قرار گرفته است .

تجلیات بعدی اندیشه ی مزدک در ایران

با سرکوب خونین جنبش مزدک در ایران که به اراده ی حکومت اشرافی ساسانی و به سرکردگی خسرو کواتان انجام گرفت ، اندیشه ی مزدکی نمرد ، بلکه بیش از پیش ریشه دواند و خواه در دوره ی ساسانی و خواه پس از آن بکرات دارای تجلیات اجتماعی مختلفی بوده است . روایات متعددی حاکیست که پیروان مزدک به گفته ی برخی به سرکردگی خرمک دخت پاتک ( خرمه بنت فاده ) زن مزدک از تیسفون به ری گریخته و آنجا را مرکز فعالیت خود قرار دادند و بعضی برآنند که نام خرمدینی که بعدها پیروان مزدک برای خود برگزیدند از نام خرمک زن مزدک آمده است . مسلماً در اینجا مطالب افسانه آمیزی وجود دارد و آنچه که در آن تردیدی نیست آنست که فعالیت مزدکیان پس از کشتار فجیع آنان متوقف نشد بدین دلیل که پس از تسلط عرب بارها به اشکال مختلف بروز کرد . در همان ازمنه ی قریب به دوران مزدک تاریخ چند جنبش مزدکی را ثبت می کند . از جمله در 583 میلادی بخشی از سپاهیان خاقان ترک به سرکردگی ابرزی ( یا ابروی ) فرزند خاقان علیه وی دست به شورش زدند . ابروی و شورشیان پیرو وی بخارا را مقر خود قرار دادند و روایات حاکیست که ملاکان و بازرگانان ثروتمند در اثر این شورش از بخارا به فرغانه گریختند . ابرزی مردم فقیر و تنگدست را تکیه گاه خود قرار داد. خاقان ترک ( قره چورین ) در سال 586 میلادی ، یعنی پس از سه سال دوام شورش ، بیقند را که از مراکز شورش بود تصرف کرد ، ابرزی را اسیر ساخت و او و طرفدارانش را با قساوتی تمام نابود کرد . نظیر قیام ابرزی قیام شاهزاده ی خوارزمی به نام خورزاد است که طبری آنرا وصف میکند . خورزاد برادر شاه خوارزم در قرن هشتم میلادی با افکار مزدکی قیام کرد و دارائی ثروتمندان را بین فقیران تقسیم نمود و رسوم و مقررات حرمداری و تعدد زوجات را به قصد بهره مند ساختن همه ی مردم از زناشوئی نقض نمود. گیرشمن در تاریخ خود "ایران از آغاز تا اسلام "مینویسد که شاه خوارزم اعراب را به کمک طلبید و با کمک آنان شورش خورزاد را با قساوت سرکوب نمود . دکتر احمد امین در کتاب خود "فجر الاسلام" اشاره به شورشهای مزدکی در صدر اسلام مینماید . وی برآنست که شورش مردم شام به سرکردگی ابی ذر غفاری یکی از صحابه ی پیغمبر در زمان خلافت عثمان تحت تاثیر افکار مزدکی بوده است . ابی ذر غفاری از یاران پاکدامن پیغمبر و به اصول دموکراسی قبیله ای و مساوات موجود در اقتصادیات فوق العاده بسیط بادیه ای معتقد بود و بعید نیست که افکار مزدکی نیز در وی یا در جمعی از پیروان وی موثر بوده است .

شهرستانی در "ملل و نحل" و خواجه نظام الملک در "سیاست نامه" تقریباً کلیه ی شورشهای پس از دوران مزدک را به نفوذ اندیشه های وی مربوط دانسته اند . شهرستانی فهرست طویلی از فرق مختلف که به عقیده ی وی مزدکی بوده اند ذکر میکند . طبق نوشته ی شهرستانی و نظام الملک باید گروههای زیرین را مزدکی یا دارای گرایش جدی مزدکی شمرد .: کودکیان یا کودکشاهیان در خوزستان و فارس و شهر زور ( کردستان ) و پیروان ابومسلم خراسانی و سپید جامگان یا مبیضّه ( پیروان مقنع ) و ماهانیان و طرفداران بهافرید پسر ماه فروردین و خرمیه یا پیروان بابک خرمدین در آذربایجان و سندبادیه در ماوراء النهر و غیره و غیره . همه ی این مطالب در خور بحث و قابل تحقیق است ولی آنچه که در آن تردید نیست که الحاد مانوی و مزدکی که در دوران خود در ایران نفوذ و بسطی فراوان داشت بعدها پرچم فکری و ایدئولوژیک مبارزه ی فقیرترین بخش جامعه ی ایران علیه خلافت عرب و اشرافیت فئودال قرار گرفت و اگر وزیر بزرگ پادشاه سلجوقی خواجه نظام الملک برای همه ی طغیانهای مردم مظلوم منبع فکری واحدی که وی آنرا چنان با تلخی و شدت لحن محکوم میکند قائل است بیراه نمیگوید .

جنبش مزدکی از این جهت که برای نخستین بار شعار مساوات طلبی و خواست اصلاحات عمقی در سیستم تملک اموال را به پرچم یک شورش وسیع اجتماعی در یک امپراطوری پهناور مبدل ساخت مقام کاملاً ویژه و ممتازی در تاریخ بشری دارد. مزدک بامدادان که روایات موثقی چهره ی او را بمثابه مردی هوشیار و سخنور و نکته دان و مهربان و انساندوست بیزار از ستم و آزار وصف میکنند ، مردی که موفق شد با شراره ی سخنان عادلانه ی خود جامعه ای را به شور درآورد و حتی زورمندان جامعه را تحت سیطره و نفوذ بکشد ، بدون تردید یکی از چهره های فروغناک تاریخ است و میتواند یکی از سرمشقهای الهام بخش مبارزان عهد ما قرار گیرد . آینده بیش از گذشته بزرگواری وی و اندیشه هایش را ثابت خواهد کرد .پیش از پایان مقال باید گفت احترام و علاقه ی عمیق آزادیخواهان کشور ما به مزدک بامدادان و سنن انقلابی وی منافی با ارزش بزرگی نیست که ما برای خسرو کواتان ( انوشیروان ) قائلیم . خسرو یکی از مدبرترین پادشاهان ایرانست که در راه ایجاد دولت متمرکز و منتظم ساسانی و اصلاح بسیاری از نابسامانی های موجود در جامعه و دولت گامهائی برداشت . خسرو کواتان نماینده ی اشرافیت و بیانگر سیستم اقتصادی فئودال بود که در ایام او بطور عینی یک اقتصاد مترقی تر از سیستم موجود و در حال تلاشی محسوب می شد و روز بروز گسترش می یافت . نام خسرو کواتان در کنار نام پادشاهانی مانند کورش و داریوش و اردشیر و یعقوب و شاه عباس و نادر در نزد هر ایرانی محترم است ولی امروز که سیر تکامل تاریخ رقم بطلان و تباهی بر روی شاهنشاهان و شاهنشاهی می کشد ، علیرغم حرمت گذاری ما به این پادشاهان سلف ، چهره ای که به ما در نبرد مقدس الهام می بخشد چهره ی والای مزدک بامدادان است که در راه نفی اشرافیت و امتیاز و به سود مولدین و رنجدیدگان ، درفش شورش را برافراشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر