خرم در زبان پارسی هر چیزی است که خوشی و شادی و لذت را برای انسان فراهم آورَد. اینکه بهار و باغ و بوستان را خرم گوئیم به این دلیل است که مایهی شادی و نشاطاند. واژه دین از دَینه اوستایی می باشد که به معنی وجدان انسان معروف است. خرمدین، و بصورت امروزینش دینِ خرم بمعنای دینی است که در کنار انسان ساز بودنش مایهی شادی و خوشی مردمان شود .
جنبشی که بابک در ایران آغاز کرد و رسما نام جنبش خرمدینان برخود داشت، یک ایدئولوژی مشخصی را مطرح میکرد که هدفش براندازی نهائی سلطهی عرب - برقراری مساوات انسانی در ایران - تأمین خوشیی برای همگان و بازگشت به شکوه و عظمت ایران باستان بود
افشین پس ازآنکه اوضاع غرب ایران را در خلال یک سال و نیم با سیاست ضد ایرانی و در جهت حمایت از اعراب و تهدید و هدایای نقدی (که به دهخدایان میداد) آرام کرد، برای به دام افکندنِ بابک نقشه چید. کاروانی با محمولهی امداد مالی و غذائی از بغداد عازم اردبیل شد تا به دژی که محل استقرار سپاهیان خلیفه بود تحویل دهد. بابک بیخبر از دامی که افشین برایش چیده بود، تصمیم گرفت که راه را برآن کاروان بربندد و محمولههایش را تصاحب کند. افشین شبانه بدون سروصدا و بدون نواختن کوس و کَرانای (شیپور جنگی)، در نزدیکیهای دژ موضع گرفت؛ زیرا یقین داشت که بابک برای تصرف دژ خواهد آمد. بابک ابتدا یک قرارگاه کوچکِ سپاهیان خلیفه بر سرراهش را مورد حمله قرار داد و افرادش را کشت، آنگاه به کنار دژ رفته به افرادش استراحت داد که روز دیگر به دژ حمله کنند. دراین هنگام افشین بر او شبیخون زد. گویا همهی افرادی که همراه بابک بودند کشته شدند، ولی بابک جان سالم ماند
سر انجام بابک را گرفتند وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت: تو که اینهمه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ چند است! بابک گفت: خواهید دید. چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه ازاوپرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دستهایم را قطع کنند خونهای بدنم خارج میشود و چهرهام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهرهام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر