اعتماد، ابراهیم رها: خاله پیرزن در شب سرد زمستانی در حالی که باران شدیدی می آمد در خانه کوچکش نشسته بود و داشت با یک آقا پیرمردی چت می کرد. از طریق چت به او می گفت؛ «دیگه نه بهت میل می زنم، نه اس ام اس میدم، نه چت می کنم.» آقا پیرمرد می گفت؛ «آخه چرا؟» خاله پیرزن براش زد؛ «گفتن همه را چک می کنن،» آقا پیرمرد هم می گفت؛ «خوف نکن، خوف نکن، ما همه با هم هستیم،»
خاله پیرزن هم می گفت؛ «صحبت ترس نیست، صحبت آبروئه،»
آقا پیرمرد هم براش زد؛ «عشق ما رو دزدیدن/ دارن باهاش پز میدن.»
وسط همین مکالمه اینترنتی طبق معمول سر و کله مهمان های ناخوانده پیدا شد و وقتی خاله پیرزن پرسید کیه؟ اولی گفت؛ من تونل توحیدم، من یک افتتاحیه مردمی برگزار کرده ام، افتتاحم را از ته بریدن، انصافاً درد داشت. یعنی پخشش نکردن.
خاله پیرزن گفت؛ یعنی چی افتتاح مردمی؟ تونل توحید گفت؛ یعنی مردم، نه مسوولین،
خاله پیرزن گفت؛ ننه جون از این حرفا نزن، همین جوری هم تو مشکل داری. اول اینکه تونلی و فعالیت هات مخفیه و دیده نمیشه که این از مصادیق بارز جنگ نرمه. بعدش هم اینکه افتتاحت مشکل داشته که این یکی دیگه از مصادیق جنگ سفته، اون وقت کار دستت میده، می گیرنت. الان که همین نرمش رو هم می گیرن هفت ماه می مونی اون تو. حالا بیا برو یک گوشه بشین. تونل یک گوشه نشست و صدای در بلند شد.
این دفعه رئیسی، معاون قوه قضائیه پشت در بود. هنوز در کامل باز نشده بود که به خاله پیرزن گفت؛ «مساله زندان کهریزک حاشیه بود.» خاله پیرزن هم گفت؛ «درست میگی ننه. مگه چی شده بود. بیخودی شلوغش کردن. یه چند نفر بر اثر اشتباهات حاشیه یی، بی اهمیت، بی مقدار، کمرنگ، یواش مرده بودند. طوری شون نشده بود که.»
رئیسی که دید خاله پیرزن این طور برخورد کرد، گفت؛ تازه ننه مژده بدم همین روزا 9 نفر دیگه رو هم اعدام می کنن. بعد خاله پیرزن گفت؛ تو انگار معنی گوشه کنایه رو متوجه نمیشی ننه. راحت باش برو تو یک «حاشیه» بشین برای خودت. دوباره در زدند. خاله پیرزن پرسید؛ کیه؟ اونی که پشت در بود، جواب داد؛ من روزنامه اعتمادم. خاله پیرزن گفت؛ این متنی که از مصاحبه میرحسین با سایت کلمه چاپ کرده بودین، خوندم. اساساً و کلاً چرا؟،
اعتماد گفت؛ آخه باید شما و سایر خوانندگان شرایط ما رو درک کنین. خاله پیرزن گفت؛ ننه جون خب هیچی چاپ نمی کردین. اسم این کار شما جرح و تعدیل نیست، تحریفه، فکر نکن من پیرم حالیم نیست این حرفا. در ضمن این حروف توی خودت رو هم یک مقدار درشت تر کن. خوندنت برام سخته ننه،
نفر بعدی که در زد، کواکبیان نماینده اصلاح طلب مجلس بود. خاله پیرزن گفت؛ از وقتی تلویزیون نشونت داده شنیدم ادوکلن می زنی. کواکبیان گفت؛ اینکه چیزی نیست. تازه پیشنهاد دادم به مناسبت دهه فجر همه زندانی های سیاسی رو آزاد کنن. خاله پیرزن آهی کشید و گفت؛ آخی، طفلکی، خوب میشی، خیلی زیر بارون موندی، نه؟ چاییدی، واسه اینکه روشن شی، برو در حاشیه این رئیسی بشین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر