وقتی هنوز مدّتی از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین نگذشته بود، یادداشتی نوشتم با عنوان «گوسفند نباشیم» و در آن به رهبران جنبش سبز تاختم که چرا به این موضوع واکنشی نشان ندادهاند و مهمترین موضوع برای شان واکنش به اتّهام احمقانهی احمد جنّتی و مسائل پشت پردهی جنگ است. گفتم چه طور وقتی مسئله شخصی است این چنین قوی وارد میشوند و حتّی جبههی مشارکت هم بیانیه صادر میکند. نیز، از یاران جنبش سبز هم گله کردم که چه طور شده که واکنشها به این موضوع از طرف آنها این قدر کم جان است و راه کارهایی نیز مطرح کردم.
چند وقت که گذشت واکنشها شروع شد، واکنش تأثیرگذار را مهندس موسوی با نوشتن بیانیهای ایجاد کرد که در آن با تأکید بر شنیده شدن صدای اعتراض زندانیان از آنان خواسته بود اعتصاب غذای خود را بشکنند و از مسئولان هم خواسته بود آیین نامهها و قوانین نیم بند زندان را اجرا کنند. بعد از او واکنشهای دیگر هم شروع شد و از جبهه ی مشارکت تا فعّالان ملی-مذهبی و مراجع تقلید همگی واکنش نشان داده و تمامیشان هم همان طور که پیشبینی میشد حرکت در مسیری را پیش گرفتند که مهندس موسوی در آن پیش گام شده بود اصلیترین مسئله در آن درخواست از زندانیان برای شکستن اعتصاب غذا بود.
شخصاً از این واکنشها شگفت زده شده بودم. در نظر داشتم که احتمالاً باید پیامها به زندان برسد وگرنه صدور آنها بیمعنا خواهد بود. شگفتی خودم را پنهان کرده بودم چون مهمترین خواستهام به طور طبیعی در درجهی نخست حفظ سلامتی زندانیان و در درجهی دوّم رسیدن آنها به حقوق شان بود. وقتی اعتصاب غذا خاتمه یافت پرسشها سر باز کردند. از خودم پرسیدم چرا واکنشها در این مسیر پیش رفت؟
این برداشت نادرست نیست که معنای پیام موسوی و پیامهایی که در همان خط و تنها با تغییر ادبیات صادر شد عدم حمایت از حرکت زندانیان بود. موسوی با درخواست خاتمهی اعتصاب غذا در واقع به زندانیان این پیام را داد که من موافق با به خطر افتادن جان شما نیستم و بنابراین اعتصاب خود را بشکنید. نظیر همان حرکتی که در تظاهرات ۲۲ خرداد ۸۹ تکرار شد، بیانیهای که مردم را از حضور خیابانی منع میکرد چون حکومت مسئولیت جان مردم را بر عهدهی رهبران گذاشته بود.
رفتار موسوی حتّی اگر در مورد تظاهرات سالگرد انتخابات درست بود، در این مورد درست نبود. رفتار پیشین برای جلوگیری از به خطر افتادن جان مردم انجام شد و شاید به جا بود (در نوشتههای مربوط به جنبش سبز تحلیل میکنم چرا میشد در همان مورد رفتار بهتری انجام داد) امّا این بار گروهی جان خود را به خطر انداخته بودند و این رفتار نه پیشگیری از خطر ِ بیشتر، که تنها گذاشتن زندانیان و خانوادههایشان بود. وقتی زندانیان اعلام کرده بودند برای پیگیری خواست شان اعتصاب غذا را ادامه میدهند، چه طور یک دفعه پشت آنها خالی میشود و اعلام میشود اعتصاب غذا ادامه نیابد؟ آقایانِ همراه! شما که به پیگیری قضایی حکومت امید ندارید و در عین حال به دستگاه قضایی نامه مینویسید و شکایت میکنید، این بار چرا این کار را نکردید؟ چرا در نامه به مراجع و صحبت از اتّهام مضحک جنّتی و اعادهی حیثیت کردید ولی این بزرگان زندانی را که جان خود را برای به دست آوردن نخستین حقوق یک زندانی به خطر انداخته بودند را تنها گذاشتید و در نامه به مراجع اسمی از ایشان نبردید؟ چرا نامهای ننوشتید که جان اینها در خطر است و مسئولیت بر عهدهی نه حتّی رهبری نظام و مقامات بالا که مسئولان زندان و قوّهی قضاییه است؟
و پرسشهای دیگر که احتمالاً خودتان هم تا این جا درگیرش شدهاید...
زیان عمدهی حرکت آقایان و خالی کردن پشت زندانیان این بود که یکی از مهمترین حرکتهای اعتراضی زندانیان که به نوعی ابزار کار بازجو (جان زندانی) را از او سلب میکند از زندانیان گرفت، آنها را خلع سلاح کرد. تنها سلاح زندانی که میتوانست با قمار روی آن به خواستههایش دست پیدا کند، سوخت. حالا اگر هر زندانی ای اعتصاب غذا کند مسئولان زندانی اهمیتی به آن نخواهند داد و مسئولیت جان آنان را بر عهده ی «بزرگان شان» خواهند گذاشت و اعتصاب کننده نیز مجبور خواهد شد اعتصاب غذای خود را بشکند، یا اصلاً اعتصاب غذا نکند؛ چه، میداند این حرکت دست آوردی نخواهد داشت. توجّه کنید سخنان وقیحانهی دادستان تهران در مورد اعتصاب غذای زندانیان و منکر شدن این موضوع از بیخ و بن پس از موج درخواست از زندانیان برای پایان اعتصاب بیان شد؛ زمانی که حکومت فهمید پشت زندانیان خالی شده و میتواند اصلاً منکر این موضوع شود و زندانیان بیپناه که میدیدند دیگر راهی نمانده و همه با حمایتی نصفه و نیمه از حرکت شان از آنها خواستهاند اعتصاب غذا را بشکنند، اعتصاب غذای خود را شکستند، زندانیان دیدند هزینهای که دارند از جانشان خرج میکنند بیهوده است. قطعاً اگر واکنش موسوی مثلاً نامهی اعتراضی به رییس قوّهی قضاییه یا مراجع بود، واکنش حکومت نیز متفاوت میبود.
حالا که بنا به اخبار نه چندان قابل اعتماد اعتصاب غذا شکسته شده (چه گونه امکان دارد زندانیانی که در سلّول انفرادی زندانی هستند با هم نامه بنویسند و اعلام کنند اعتصاب غذای خود را شکستهاند؟ آن هم در شرایطی که بابک بردبار -یکی از همانها که در انفرادی بود و اعتصاب غذا کرده بود- وقتی آزاد شد به دلیل حبس در انفرادی از وضعیت هم بندیهایش خبر نداشت) ولی همچنان انفرادی ادامه دارد یعنی تحمّل این همه سختی عملاً نتیجهای در بر نداشته است. شخصاً مسئولیت این موضوع را بر عهدهی بیتدبیری مهندس موسوی میگذارم، بیانیه ی او میتوانست پس از نامه به مراجع و قوّه ی قضاییه و ندیدن تأثیر و احساس خطر حاد (نظیر وضعی که اکنون در مورد کیوان صمیمی وجود دارد) منتشر شود.
زندانیان سیاسیای که اعتصاب غذا کرده بودند همچنان در انفرادیاند، خانوادههای شان همچنان «تنها»یند و مهمتر از همه، کیوان صمیمی همچنان در اعتصاب غذا به سر میبرد. این، شرح مظلومیتی ست که از دو سو بر قهرمانان ملّی ما میرود، هم از سوی دشمنان و هم از سوی دوستانشان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر