میان فرادستی و فرودستی، هنگامی که آدمی از منزلت انسانی خود تهی شده باشد، فاصله چندانی نیست. رضا جعفری، در نمایشنامهای که دست کم به لحاظ تنوع صحنهها، تعداد بازیگران و ایجاد ارتباط با تار و پود تماشاگر از استثناها است، میکوشد نشان دهد که انسان اسیر ناهنجاری، هرلحظه ممکن است از قربانی به جانی و از جانی به قربانی تبدیل شود.
ناتوانی انسان معاصر
در نمایشنامه پرتقال کوکی (Clockwork Orange) ۲۰ بازیگر، ۶ همسرا، ۳ موزیسین و یک تکخوان، در سی و دو صحنه کوتاه، که به سرعت عوض میشوند، بر صحنه میآیند. آنها، راه خود را به صحنه، اغلب از میان تماشاگرانی باز میکنند که سالنی صدنفره را، با نفسهائی حبس شده در سینه، پر کردهاند.
پرتقال کوکی، تلخ و گزنده است و ناتوانی انسانها را در یک نظام فاسد و پلیسی به گونهای نشان میدهد که تماشاگر آن، به توانائی مقاومت خویش در برابر فشارهای بیرونی شک میکند.
نمایشنامه، روایت به روز شده رمانی است که آنتونی بورگز در سال ۱۹۶۲ نوشت و در سال ۱۹۷۱ به کارگردانی "استانلی کوبریک" بر پرده سینما ظاهر شد.
رضا جعفری درباره تغییراتی که در متن داده است، میگوید:«این نمایشنامه سالها پیش نوشته شده و من کوشیدهام ضمن وفاداری به متن با تغییرهایی اندک، آن را به روز کنم.»
رضا جعفری در سال ۱۳۳۲ خورشیدی در تهران متولد شد و از سال ۱۹۸۹ میلادی در آلمان زندگی میکند. او، بعد از گذراندن دوره لیسانس ریاضیات در دانشگاه جندیشاپور اهواز، در گروه آناهیتا تئاتر را زیر نظر زندهیاد مصطفی اسکویی و بعدا مهین اسکویی آموخت.
در خدمت شرارت قانونی
آلکس، قهرمان یا ضدقهرمان اصلی نمایشنامه، سردسته یک باند جوان چهار نفره خشن است که وقت خود را به تهاجم بر قربانیان بیدفاع و شکنجه، تجاوز و احتمالا قتل آنان میگذراند. سه عضو باند، بهخاطر نارضایتی از سرکردگی آلکس، جنایتی را که به اتفاق مرتکب شدهاند، به گردن او میاندازند. آلکس به زندان میافتد و پس از دو سال، به موش آزمایشگاهی رژیم تبدیل میشود. رژیم، تصمیم گرفته است یک پروژه تحقیقاتی را برای تبدیل کردن زندانیان یاغی به انسانهای تسلیم و سر به زیر آغاز کند.
ضد قهرمان، در جریان این آزمایشها، شکنجههای دردناکی را تحمل میکند. پاداش او برای تحمل اینهمه درد، آزادی از زندان است. اما او اکنون موجود مطرود و ترحمانگیزی است که حتی به خانه پدر و مادرش راه نمییابد و سرانجام از خانه یکی از قربانیان پیشین خود سر در میآورد. صاحبخانه، نویسنده روشنفکری است که آلکس و دوستانش، همسر او را مورد شکنجه و تجاوز قرار داده و به بستر مرگی افکندهاند که بازگشت نداشته است.
نتیجه معکوس یک پروژه دولتی
نتیجه تبلیغاتییی که دستگاه پلیسی میخواسته از سربهراه کردن آلکس بگیرد، معکوس میشود. این بار، نویسنده، با تشویق یک دوست فیلمساز خود، میخواهد از آلکس برای افشای رازهای پنهان رژیم حاکم استفاده کند. اما دستگاه دولتی، کلک نویسنده را میکند و آلکس را، که دیگر هیچ راهی برای بازگشت به جامعه ندارد، با پول به خدمت خود در میآورد.
نمایشنامه پرتقال کوکی، لحظههای به یادماندنی بسیاری دارد. اما یکی از به یاد ماندنیترین لحظههای آن، هنگامی است که سه همدست پیشین آلکس، در کسوت پلیس به سراغ او میآیند و اینبار در موقعیت مجری قانون به جان او میافتند. عصاره طنزی تلخ، گزنده و تکان دهنده، در اینجا آشکار میشود: «راه و رسم انسانی تهی از منزلت، خشونت و تجاوز است. چه در موقعیت یک باند تبهکار خیابانی، چه در موقعیت پلیس.»
پرتقال کوکی، در بسیاری از لحظهها، تماشاگر را به یاد "پرواز بر فراز آشیانه فاخته" یا "دیوانه از قفس پرید" میاندازد که در سال ۱۹۷۵ با کارگردانی "میلوش فورمن" آمریکائی بر پرده سینما ظاهر شد و یکی از صد میراث برتر سینمای جهان به حساب میآید.
داستان پرتقال کوکی، همچنین رمان "شهر نابینایان" اثر ژوزه ساراماگو نویسنده برجسته پرتقالی را تداعی میکند که در سال ۱۹۹۸ برنده نوبل ادبی شد.
تقلید یا تصادف؟
اما شباهت برخی صحنههای پرتقال کوکی با پرواز بر فراز آشیانه فاخته، چنان زیاد است که احساس میکنی کارگردان به دامچاله تقلید افتاده است. مثل یکی از صحنههای پایانی که آلکس را بر صندلی چرخدار به صحنه میآورند یا صحنه جاروکشی زندانیان، که مشابه دقیق آن را در اجرای تئاترال "آشیانه فاخته" بر صحنه تئاتر اوبرهاوزن، با ایفای نقش محمدعلی بهبودی دیدهایم.
بر کار رضا جعفری، به رغم همه توانمندیهایش، یک اشکال کوچک هم وارد است: او، ظاهرا از آن دسته هنرآفرینانی است که معتقدند "کار نیکو کردن از پر کردن است". حضور مکرر گروه شش نفره همسرایانی که گروههای کر کلیسایی را تداعی میکنند، چیزی بر نمایش نمیافزاید و تنها سبب میشود که مدت آن طولانی شود. برای انتقال مفهوم آمیزش کلیسا و سیاست در نظامهای پلیسی و فاشیستی، میشد از سمبولهای کم زحمتتری هم بهره گرفت.
موفقیت یک کار دشوار
اما تا آنجا که به طراحی صحنه، گریم، ماسک، موزیک و ساختن بازیهای اصلی مربوط است، باید موفقیت جعفری را به او تبریک گفت. آماده کردن بیش از ۳۰ بازیگر برای اجرای بیش از ۵۰ نقش، در سی و دو صحنه که به سرعت جا به جا میشوند، کار دشواری است که او به خوبی از عهده آن برآمده است. رضا جعفری تاکنون نمایشنامههای زیادی را به زبانهای فارسی و آلمانی بر صحنه برده است. خودش میگوید:«این دهمین کار من به زبان آلمانی است. پیش از آن ۲۵ نمایشنامه را هم به زبان فارسی اجرا کردهام.»
و وقتی میپرسیم آیا از زمان روی آوردن به زبان آلمانی، در حوزه زبان فارسی هم کاری کرده است یا نه، پاسخ میدهد:«متاسفانه نه. فقط یک نمایشنامه بر اساس داستانی از نسیم خاکسار آماده کردهام که هنوز اجرا نشده است.»
بازی درخشان و درونی شده "اشتفان هاینر" بازیگر ۳۶ ساله آلمانی و ماسکهای خوب آرتا داوری نقاش برجسته ایرانی را نباید از قلم انداخت. اشتفان هاینر، در نقش اصلی آلکس، سه ساعت با نرمش فوقالعاده، از شخصیتی به شخصیتی دیگر و موقعیتی به موقعیتی دیگر پل میزند و حتی یک لحظه اجازه نمیدهد که تماشاگر، او را در جایگاه یک بازیگر ببیند. او نقشهای خود را زندگی میکند.
جواد طالعی
تحریریه: بهمن مهرداد
ناتوانی انسان معاصر
در نمایشنامه پرتقال کوکی (Clockwork Orange) ۲۰ بازیگر، ۶ همسرا، ۳ موزیسین و یک تکخوان، در سی و دو صحنه کوتاه، که به سرعت عوض میشوند، بر صحنه میآیند. آنها، راه خود را به صحنه، اغلب از میان تماشاگرانی باز میکنند که سالنی صدنفره را، با نفسهائی حبس شده در سینه، پر کردهاند.
پرتقال کوکی، تلخ و گزنده است و ناتوانی انسانها را در یک نظام فاسد و پلیسی به گونهای نشان میدهد که تماشاگر آن، به توانائی مقاومت خویش در برابر فشارهای بیرونی شک میکند.
نمایشنامه، روایت به روز شده رمانی است که آنتونی بورگز در سال ۱۹۶۲ نوشت و در سال ۱۹۷۱ به کارگردانی "استانلی کوبریک" بر پرده سینما ظاهر شد.
رضا جعفری درباره تغییراتی که در متن داده است، میگوید:«این نمایشنامه سالها پیش نوشته شده و من کوشیدهام ضمن وفاداری به متن با تغییرهایی اندک، آن را به روز کنم.»
رضا جعفری در سال ۱۳۳۲ خورشیدی در تهران متولد شد و از سال ۱۹۸۹ میلادی در آلمان زندگی میکند. او، بعد از گذراندن دوره لیسانس ریاضیات در دانشگاه جندیشاپور اهواز، در گروه آناهیتا تئاتر را زیر نظر زندهیاد مصطفی اسکویی و بعدا مهین اسکویی آموخت.
در خدمت شرارت قانونی
آلکس، قهرمان یا ضدقهرمان اصلی نمایشنامه، سردسته یک باند جوان چهار نفره خشن است که وقت خود را به تهاجم بر قربانیان بیدفاع و شکنجه، تجاوز و احتمالا قتل آنان میگذراند. سه عضو باند، بهخاطر نارضایتی از سرکردگی آلکس، جنایتی را که به اتفاق مرتکب شدهاند، به گردن او میاندازند. آلکس به زندان میافتد و پس از دو سال، به موش آزمایشگاهی رژیم تبدیل میشود. رژیم، تصمیم گرفته است یک پروژه تحقیقاتی را برای تبدیل کردن زندانیان یاغی به انسانهای تسلیم و سر به زیر آغاز کند.
ضد قهرمان، در جریان این آزمایشها، شکنجههای دردناکی را تحمل میکند. پاداش او برای تحمل اینهمه درد، آزادی از زندان است. اما او اکنون موجود مطرود و ترحمانگیزی است که حتی به خانه پدر و مادرش راه نمییابد و سرانجام از خانه یکی از قربانیان پیشین خود سر در میآورد. صاحبخانه، نویسنده روشنفکری است که آلکس و دوستانش، همسر او را مورد شکنجه و تجاوز قرار داده و به بستر مرگی افکندهاند که بازگشت نداشته است.
نتیجه معکوس یک پروژه دولتی
نتیجه تبلیغاتییی که دستگاه پلیسی میخواسته از سربهراه کردن آلکس بگیرد، معکوس میشود. این بار، نویسنده، با تشویق یک دوست فیلمساز خود، میخواهد از آلکس برای افشای رازهای پنهان رژیم حاکم استفاده کند. اما دستگاه دولتی، کلک نویسنده را میکند و آلکس را، که دیگر هیچ راهی برای بازگشت به جامعه ندارد، با پول به خدمت خود در میآورد.
نمایشنامه پرتقال کوکی، لحظههای به یادماندنی بسیاری دارد. اما یکی از به یاد ماندنیترین لحظههای آن، هنگامی است که سه همدست پیشین آلکس، در کسوت پلیس به سراغ او میآیند و اینبار در موقعیت مجری قانون به جان او میافتند. عصاره طنزی تلخ، گزنده و تکان دهنده، در اینجا آشکار میشود: «راه و رسم انسانی تهی از منزلت، خشونت و تجاوز است. چه در موقعیت یک باند تبهکار خیابانی، چه در موقعیت پلیس.»
پرتقال کوکی، در بسیاری از لحظهها، تماشاگر را به یاد "پرواز بر فراز آشیانه فاخته" یا "دیوانه از قفس پرید" میاندازد که در سال ۱۹۷۵ با کارگردانی "میلوش فورمن" آمریکائی بر پرده سینما ظاهر شد و یکی از صد میراث برتر سینمای جهان به حساب میآید.
داستان پرتقال کوکی، همچنین رمان "شهر نابینایان" اثر ژوزه ساراماگو نویسنده برجسته پرتقالی را تداعی میکند که در سال ۱۹۹۸ برنده نوبل ادبی شد.
تقلید یا تصادف؟
اما شباهت برخی صحنههای پرتقال کوکی با پرواز بر فراز آشیانه فاخته، چنان زیاد است که احساس میکنی کارگردان به دامچاله تقلید افتاده است. مثل یکی از صحنههای پایانی که آلکس را بر صندلی چرخدار به صحنه میآورند یا صحنه جاروکشی زندانیان، که مشابه دقیق آن را در اجرای تئاترال "آشیانه فاخته" بر صحنه تئاتر اوبرهاوزن، با ایفای نقش محمدعلی بهبودی دیدهایم.
بر کار رضا جعفری، به رغم همه توانمندیهایش، یک اشکال کوچک هم وارد است: او، ظاهرا از آن دسته هنرآفرینانی است که معتقدند "کار نیکو کردن از پر کردن است". حضور مکرر گروه شش نفره همسرایانی که گروههای کر کلیسایی را تداعی میکنند، چیزی بر نمایش نمیافزاید و تنها سبب میشود که مدت آن طولانی شود. برای انتقال مفهوم آمیزش کلیسا و سیاست در نظامهای پلیسی و فاشیستی، میشد از سمبولهای کم زحمتتری هم بهره گرفت.
موفقیت یک کار دشوار
اما تا آنجا که به طراحی صحنه، گریم، ماسک، موزیک و ساختن بازیهای اصلی مربوط است، باید موفقیت جعفری را به او تبریک گفت. آماده کردن بیش از ۳۰ بازیگر برای اجرای بیش از ۵۰ نقش، در سی و دو صحنه که به سرعت جا به جا میشوند، کار دشواری است که او به خوبی از عهده آن برآمده است. رضا جعفری تاکنون نمایشنامههای زیادی را به زبانهای فارسی و آلمانی بر صحنه برده است. خودش میگوید:«این دهمین کار من به زبان آلمانی است. پیش از آن ۲۵ نمایشنامه را هم به زبان فارسی اجرا کردهام.»
و وقتی میپرسیم آیا از زمان روی آوردن به زبان آلمانی، در حوزه زبان فارسی هم کاری کرده است یا نه، پاسخ میدهد:«متاسفانه نه. فقط یک نمایشنامه بر اساس داستانی از نسیم خاکسار آماده کردهام که هنوز اجرا نشده است.»
بازی درخشان و درونی شده "اشتفان هاینر" بازیگر ۳۶ ساله آلمانی و ماسکهای خوب آرتا داوری نقاش برجسته ایرانی را نباید از قلم انداخت. اشتفان هاینر، در نقش اصلی آلکس، سه ساعت با نرمش فوقالعاده، از شخصیتی به شخصیتی دیگر و موقعیتی به موقعیتی دیگر پل میزند و حتی یک لحظه اجازه نمیدهد که تماشاگر، او را در جایگاه یک بازیگر ببیند. او نقشهای خود را زندگی میکند.
جواد طالعی
تحریریه: بهمن مهرداد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر