يك ماه پس از اين كه مسعود غزنوي برادرش محمد را كور كرد تا بدون داشتن رقيب و با خاطري آسوده برجاي پدر (محمود غزنوي) بنشيند، در قلمرو غزنويان ـ ايران خاوري آن زمان (افغانستان و پاكستان كنوني) ـ ميان مردم دو دستگي بروز كرد كه در دراز مدت به تضعيف حكومت غزنويان و پايان كار آنان انجاميد.
«مسعود» اول ژوئيه سال 1030 ميلادي برادرش محمد را كور كرده بود. سلطان محمود غزنوي ـ از تركان غز ـ پيش از اين واقعه در گذشته بود و با اين كه پيش از مرگ، مسعود را به جانشيني خود انتخاب كرده بود، مسعود براي اين كه بدون دغدغه حكومت كند برادر را كور كرده بود. غزنويان، به ويژه سلطان محمود با اين كه زبان آباء - اجدادي شان تركي بود به فرهنگ ايراني و ادب پارسي جذب شده و در اين زمينه کمک فراوان کرده بودند. گسترش دين اسلام در شبه قاره هند ( بعد از فتوحات اوليه اعرابي که در قرن هفتم ميلادي ايران را متصرف شده بودند)،عمدتا در زمان حكومت محمود غزنوي صورت گرفت كه نتيجه اش ايجاد كشور پاكستان در نيمه قرن گذشته، 9 قرن پس از درگذشت سلطان محمود بوده است.
روي گردان شدن مردم از مسعود پس از كوركردن برادرش، ده سال بعد باعث شكست ارتش مسعود از سلجوقيان ـ دسته ديگري از تركان مهاجر ـ شد که قبلا وارد منطقه فرارود شده بودند. سلجوقيان با اجازه غزنويان به نقاط جنوبي تر كوچ كرده بودند. پس از شكست مسعود و عقب نشيني او به غزنه، مردم ناراضي، او را كشتند و برادر كورش محمد را شاه كردند، ولي نابينابودن محمد و افتادن امور در دست افرادي كه به شايستگي برخي از ايشان ترديد بود باعث تضعيف هر چه بيشتر غزنويان و پايان تدريجي كار آنان شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر