ابراهیم حاتمیکیا خودش معتقد است "حرفهای" را طور دیگری تعریف میکند و آن اضافه کردن عنصری به نام "حال" برای تولید و خلق یک اثر است و اینها ورای کاغذ و قلم و سوژه برای نوشتن و تهیه کننده و بازیگر و عوامل برای تولید فیلم است. او برای همین هم معتقد است "به رنگ ارغوانش" زیاد از این عنصر جادویی و منحصر به فرد حاتمیکیا بهره نبرده است.
با این حال "به رنگ ارغوان" بیش از آنکه به علت توقیفی 5ساله اهمیت داشته باشد به علت سوژه و موضوع، قابل بررسی است؛ موضوعی که شاید تا امروز و بدین شکل کمتر مورد توجه فیلمسازان بوده است تا حدی که میتوان گفت آخرین فیلم ساخته شده در این ژانر را بهروز افخمی در روز شیطان تجربه کرده است؛ ژانری با این مفهوم: وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، شیوه و نوع کسب اطلاع و برخورد با ماموریتهایش در کنار نمایش مامورانی که به گمنام بودنشان در حساسترین وزارتخانه کشور عادت کردهایم.
از همین رو فیلم حاتمی کیا با اینکه محصول 5سال قبل است اما بوی نا و کهنگی نمیدهد و شاید به خاطر شم قوی و ظرافتهای ساختاری شخص خود حاتمیکیاست که علیرغم پیشرفتهای تکنولوژیک این سالها و تنوع انواع محصولات ثبت و ضبط اطلاعات، فیلم از این لحاظ زیاد دچار کهنگی نشده است اگرچه برای مخاطب امروز زیاد هم نو و بدیع نیست ما بیشک برای مخاطب 5سال پیش بسیار هیجان انگیز بوده است.
***
فیلم راجع به یک مامور زبده اطلاعاتی است که جهت انجام ماموریتی ویژه در قالب یم دانشجو محیط زیست راهی شمال کشور و مرکز آموزش عالی جنگل میشود. سوژه او "ارغوان" دختری است که در واقع طعمه است تا سوژه؛ طعمهای برای دستگیری پدرش. پدر و مادر ارغوان جزء گروههای مخالف نظام هستند که در این مخالفت و دشمنی شناخته شده و دارای شناسنامه فعالیت علیه نظاماند. ظاهرا آنها در یک حادثه رانندگی جان باختهاند اما در واقع این نقشهای برای ...
هوشنگ ستاری _ مامور وزارت اطلاعات با بازی قابل قبول حمید فرخنژاد _در جریان این ماموریت شناسایی و کنترل ارغوان؛ دلداده سوژه خود میشود و اگرچه خود برای لغو ماموریت و ارسال پیام برای بازگشت دچار تردید میشود اما خودسرانه ماموریتش را از کمک برای دستگیری شفق؛ پدر ارغوان که قصد بازگشت و دیدار با دخترش را دارد به حمایت از جان ارغوان در مقابل گروهک مخالف نظام تغییر میدهد. تغییری که شاید گره اصلی داستان را ایجاد میکند.
ماموریت شهاب 8 _ نام هوشنگ در این ماموریت _ یک ماموریت دو جانبه است؛ از سویی ماموران وزارت دنبال دستگیری و کسب اطلاعات مفید شفق هستند و در سوی دیگر همفکران او درصدد دستگیری و احتمالا کشتن او برای در امان ماندن از لورفتن اطلاعات تیمیشان. در واقع شفق یک مهره سوخته برای همتیمیهایش و یک عنصر مطلوب برای وزارت اطلاعات کشور محسوب میشود که عطش دیدار دخترش بعد از سالها او را به قربان گاه کشانده است.
ورود خودسرانه مامور وزارت اطلاعات برای نجات جان ارغوان باعث برگشتن ورق بازی می شود و هم او و ماموریتش نزد ارغوان لو میرود و هم مشخص میشود که ارغوان تحت نظر است. با این حال شفق اعلام میکند که برای دیدار ارغوان میآید و می خواهد به عنوان آخرین خواسته، او را در آغوش بگیرد و پیغام مادرش را به او بدهد که: هیچ چیز ارزش این همه دوری و فراق از دخترشان را نداشته...
از سویی ارغوان نیز همین خواهش را از مامور شناسایی شده اطلاعات میکند و از او میخواهد برای این دیدار او را همراهی کند و اجازه ندهد که پدرش را بکشند ...از اینجا به بعد او "مامور ارغوان" می شود و ماموریت جدید او. و با وجودی که از سوی اطلاعات و مسئولان رده بالای خود اخطار این نافرمانی و خروج از برنامه را می گیرد اما میماند تا ارغوان را به آرزویش برساند...
چند ماه بعد، هوشنگ ستاری در قالب فیلمبرداری برای دیدن ارغوان بر میگردد و او را با سایر دانشجویان معترض به جادهسازی در جنگل در حال دفاعی نمادین میبیند، حالا اما داستان کمی عوض شده است؛ مامور شهاب هشت وزارت اطلاعات، اکنون خود "سوژه" یکی دیگر از ماموران وزارت اطلاعات شده است!
*
به رنگ ارغوان اگرچه از لحاظ فرم حرفهایی برای گفتن دارد اما از لحاظ آتشفشان حاتمیکیا در خلق دیالوگهای ماندگار و آتشین با دیگر آثار او تا پیش از "دعوت" فاصله دارد ولی بازهم در ادامه تقابل نسل فیلمهای حاتمیکیاست؛ فرزندان نسل اول انقلاب باز هم محور اصلی این فیلم هستند تا جریان فیلمسازی این فیلمساز صاحبسبک در نمایش تقابل و تضاد و صفآرایی این دو نسل از موج مرده و آژانسشیشهای و به نام پدر به "به رنگ ارغوان" برسد.
این فیلم که نمایشی فوقالعاده از توان نیروهای اطلاعاتی کشور است، مانند سینمای امضادار حاتمی کیا، تنها یک خط داستانی را دنبال نمیکند و اعتراضات دانشجویی به تخریب جنگل در واقع نمادی است سیاسی برای برخی اشتباهات حکومتی که برای رسیدن به یک جاده صاف و هموار، حاضرند تاریخ و روح یک مفهوم را هم از میان بردارند. این تفکر کارگردان در دیالوگهایی از سوی دانشجویان معترض در سرتاسر فیلم عنوان میشود و بیان آن در حدی است که دو دانشجو به خاطر اعتراض به این جاده سازی در دل جنگل در زندان به سر میبرند. همچنین در فیلم به طور مستقیم عنوان میشود که: درخت تاریخ دارد، احساس دارد...اما این جاده درست از وسط همین درختها عبور میکند و هکسی که بر سر راهش قرار بگیرد از میان بر میدارد...
داستانی که حاتمیکیا روایت کرده است جدای از اینکه ضعف یک مامور اطلاعاتی را به خاطر احساسیشدن و یا مخلوط کردن احساس با ماموریتش بیان میکند و از آن نه به عنوان "هوسی موریانهوار" بلکه به عنوان سیانوری برای یک مامور اطلاعاتی یاد میکند؛ روایتی است از بیگناهی نسل سوم یا همان ابوذرها؛ ابوذرهایی که در موج مرده و آژانس شیشهای متولد شدند و در به نام پدر قد کشیدند و حالا در "به رنگ ارغوان" نقش اصلی را بازی میکنند و تصمیمگیرند اگرچه در برزخی که والدین برایشان ساختهاند و مانند همیشه پدران به تنهایی بار این نقش را در فیلم بر عهده میگیرند، نفس میکشند.
حاتمیکیا مبنای فیلم خود را نیز "اطلاعات" قرار داده و برای این مبنا هم امارههای فراوانی را به مخاطب نشان میدهد از تیتراژ آغازین فیلم که اسامی اشخاص بر اساس رمزها و کدهایی ساختگی و غیر قابل فهم که بعدها مشخص میشود شیوه ارسال گزارشهای مامور اطلاعات بوده، نمودار میشوند تا آخرین سکانس فیلم که مامور سابق اطلاعات، خود سوژه مامور جدید میشود.
فیلم توقیفشده حاتمیکیا همچنین نمادهای تصویری فوقالعادهای دارد؛ مانند سکانسی که هوشنگ از مافوق برای دخالتی اضطراری کسب اجازه میکند و برای صبرش؛ به دست خود دستبند میزند یا بکگراند لپتاپش که ابتدا گورستانی از قبرهای خالی است و در میانه فیلم جای خود را به عکس ارغوان ـ با بازی خزر معصومی ـ میدهد و یا سکانس دخالت بدون اجازه او و حضور در خانه ارغوان را از مانیتور لپتاپ میبینیم.
و باید گفت قضاوت در مورد "به رنگ ارغوان" هنوز کمی زود است و باید از تب دیدار در جشنواره کمی بگذرد چرا که گفتنی های فراوانی برای فرزند بدقلق ابراهیم سینمای ایران وجود دارد و مهمترینش بیعلتی و بیپاسخی یک اتفاق است: توقیف 5ساله این فیلم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر