موج قیام های مردمی کشورهای عربی و خاورمیانه را در می نوردد و رژیم های قدیمی دیکتاتوری را سرنگون می کند ، این موج به متحد ایران، سوریه هم رسیده است و جالب اینکه رژیم سوریه از شیوه های سرکوب ایرانی بهره گرفته و با لباس شخصی ها معترضین را سرکوب می کند و با اعتراف گیری و پخش مصاحبه معترضان بازداشت شده، سعی دارد تا شورش را به بیگانگان منتسب کند و رژیم بشار اسد را متکی بر حمایت مردمی معرفی کند.
با این حال در هفته های نخست اعتراضات گسترده در سوریه به ویژه شهر درعا و یک روز پس از استعفای دولت ، بشار اسد در اولین سخنرانی بعد از آغاز ناآرامی ها خطاب به مردم گفته بود من با کسانی که خواستار اصلاحات هستند همراه هستم. البته وعده اصلاحات بشار اسد علی رغم اولتیماتوم مجلس سوریه محقق نشده است و به جای آن راه اندازی تظاهرات دولتی به مدد بسیج ادارات و مدارس و حضور اراذل و اوباش برای سرکوب مردم شیوه آزمون شده حکومتهای استبدادی در سوریه هم به کار آمد و ۹ دی دیگری را اینبار در سوریه رقم زد.
به بهانه تحولات سوریه،جرس با جاوید قربان اوغلی کارشناس سیاست خارجی و یکی از مشاوران مهندس میرحسین موسوی درباره شرایط و آینده بحران سوریه گفت و گویی داشته که در ادامه می خوانید:
به نظر شما درسوریه چه می گذرد و بعد از حکومت نزدیک به نیم قرنِ خاندان اسد، مردم سوریه چه درخواستهایی دارند، آیا این درخواست ها صرفا اقتصادی است و یا اینکه انگشت اشاره به سمت تغییر رژیم اسد و آزادی سیاسی و دموکراسی است ؟
تحولات سوریه ادامه موجی است که از تونس آغاز شد،سپس در مصر حسنی مبارک را پس از ۳۰ سال از قدرت برکنار کرد و اکنون بیشتر کشورهای عربی در برگرفته و با اندکی تاخیر اکنون به سوریه رسیده است.
اینکه خواست مردم سوریه چیست به نظر من مخرج مشترک کلیه این قیامها نفی حکومتهای استبدادی با حکام مادام العمرو موروثی است.همه مفاسد دیگر که مردم خواهان از بین رفتن آنها هستند مانند فقر،بیکاری،فساد اداری ،نابرابریهای اجتماعی،عدم برخورداری از حقوق سیاسی واجتماعی و…..ناشی و برآمده از آن دوعامل اصلی است.بنابراین اگرچه درست نیست بگوییم مطالبات مردم صرفا اقتصادی است ولی طبعا مبارزه با فقر و ایجاد جامعه ای فارغ ازتبعیض در بطن مطالبات مردم است. البته باید توجه داشت که عمق استبداد، میزان نابرایهای اجتماعی ،درصد برخورداری از آزادیهای سیاسی و مدنی و بطور کلی شرایط هر کشور با دیگری متفاوت است کما اینکه از نظر فرهنگی،قومی و…. کشورها هم با همدیگر فرق می کند.
به طور طبیعی برقراری نظامهای مردم سالار که هدف اصلی این قیامهای مردمی است حلال بسیاری از مفاسد انباشته در حکومتهایی جدیدی است که در خاورمیانه متولد خواهد شد.
تحولات در سوریه با فراخوان جمعی از مردم که نوعا جوانان بودند و از طریق پیامک با هم در ارتباط بودند ، در شهر کوچک درعا (۱۶۰ کیلومتری دمشق) در ۱۸ مارس و پس از نماز جمعه آغاز شد.ماموران امنیتی برخورد بسیار خشنی با این تظاهرات کردند و بر اساس اخبار ۳۰۰ نفر را دستگیر کردند که در ادامه اعتراض به خانواده های بازداشت شدگان سرایت کرد چند نفر در تیراندازی ماموران امنیتی کشته شدند و به این ترتیب اعتراضات به شهرهای مختلف و از جمله لاذقیه که مرکز اصلی علوی های سوریه است گسترش یافت.بشار اسد اوایل این هفته طی یک سخنرانی قول داد که با تشکیل سه کمیته به اصلاحاتی دست بزند.قرار است نتایج بررسی این سه کمیته که شامل ۱) لغو شرایط اضطراری که از سال ۱۹۶۳ سوریه تحت این شرایط سپری می کند ۲) رسیدگی به وضعیت و مسببین کشته شدگان حوادث اخیر و ۳) اصلاح قانون اساسی در باره نظام تک حزبی تا ۲۶ آوریل گزارش داده شود.
البته حکومت سوریه یک سری اصلاحات اولیه را آغاز کرده و همانطور که می دانید با تغییر نخست وزیر کابینه جدیدی سرکار آمده است.سوریه وضعیت اجتماعی و سیاسی پیچیده ای دارد که در تحلیل تحولات این کشور حتما باید مد نظر قرار گیرد.
شنیده شده که برخی معترضین سوری دربخشی از شعارهایشان می گفته اند: نه ایران و نه حزب الله . به گمان شما رژیم اسد چه شباهتی با حاکمیت ایران دارد و اصولا چگونه است که حزب بعث سوریه در نقطه مقابلِ حزب بعثِ عراق، تنها حامی عربی ، جمهوری اسلامی شد؟
من در باره اینکه این شعار سرداده شده یانه و در صورت صحت شعار اکثریت مردم بود یا تعدادی اندک اطلاعات زیادی ندارم.از نظر جامعه شناسی سیاسی شعار تجلی مطالبات مردم است.شعارها زمانی تبدیل به شعارهای ملی می شوند که از پشتوانه مردمی برخوردار باشند.اگر بخاطر بیاورید در روز قدس سال ۸۸ هم تعدادی از تظاهر کنندگان در تهران شعار “نه غزه ،نه لبنان” سر دادند که حکومت با سوء استفاده از این شعار تعدادی اندک و در بوق و کرنا کردن آن از طریق رسانه ملی ،آن را بهانه ای برای سرکوب بیشتر مردم قرار داد.در صورتیکه واقعیت این بود که این شعار هرگز به شعاری مردمی تیدبل نشد.
اینکه چرا حزب بعث سوریه از ایران حمایت می کند و هم پیمان استراتژیک ایران است به نظرم باید به تاریخ و شرایط زمانی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و همچنین جغرافیای سیاسی منطقه بازگردیم.شرایط جهان عرب و منازعه اعراب- اسراییل در سال وقوع انقلاب در ایران در سال ۱۹۷۹ با شرایط امروز کاملا تفاوت داشت.هنوز مساله سازش با اسراییل عمومیت نیافته بود. چهار کشورسوریه،الجزایر،لیبی و یمن جنوبی در مخالفت با سازش مصر با اسراییل و امضاء موافقتنامه کمپ دیوید(سال ۱۹۷۸) جبهه پایداری در برابر سازش را تشکیل دادند.ایران کاملا از این جبهه حمایت می کرد.هر چهار کشور مذکور نیز در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (البته با درجات متفاوت) حامی ایران بودند.
نکته دوم خصومت تاریخی حزب بعث عراق با حزب بعث سوریه بود که به مصداق دشمن دشمن تو دوست توست حزب بعث سوریه را به سوی ایران سوق داد.
نکته بعد مساله لبنان بود که همسویی سیاستهای ایران و سوریه در رابطه با مساله اسراییل در لبنان و تشکیل مقاومت که به بازیگر مهمی در معادلات خاورمیانه شد از عوامل دیگر همسویی دو کشور ایران و سوریه بود.
همچنین باید توجه کرد که علیرغم سکولار بودن حکومت سوریه و مبارزه با گروهای سیاسی مذهبی(اخوانیها) خاندان اسد از علویهای سوریه هستند که علیرغم اقلیت ۱۰ درصدی بر اکثریت اهل سنت حکومت می کنند.از دیدگاه ایران این مساله مهم است چرا که جایگزین خاندان اسد یقینا کسانی خواهند بود که شاید آنچنان وابستگی عقیدتی و سیاسی به ایران نداشته باشند.
فکر می کنید سقوط خاندان اسد، چه تبعاتی در سیاست خارجی ایران داشته باشد و چه اتفاقی برای حزب الله لبنان خواهد افتاد که رژیم سوریه و ایران از حامیان جدی این حزب نظامی_ سیاسی، لبنانی هستند؟
باوجودی که دیکتاتوری مخرج مشترک همه نظام های عربی است و کارنامه سوریه در این خصوص بدتر از دیگر کشورهاست، من فکر نمی کنم این تحولات منجر به سقوط رژیم اسد گردد.
در سوریه تک حزبی قانونی است و هیچ حزب دیگری نمی تواند در صحنه سیاسی این کشور حضور یابد.رژیم اسد و حزب بعث بدلیل افکار چپ بطور همزمان هم به سرکوب جنبشهای مذهبی (قلع و قمع اخوانیها در سال ۱۹۸۲ در شهر حماء) ولیبرالها پرداخته است هرچند بشار بدلیل جوان بودن و تحصیل در اروپا از سال ۲۰۰۰ که جانشین پدرش شد اصلاحاتی را آغاز کرد ولی با مقاومت بدنه متصلب حزب بعث و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ این اصلاحات ناتمام ماند.لذا فکر می کنم بشار با توجه به شرایط کنونی حاکم بر جهان عرب در صدد اصلاحات عمیق برخواهد آمد و تلاش خواهد کرد بدین وسیله بحران را مهار نماید.
دشمنی پایدار سوریه با اسرائیل شاید وجه تمایز این کشور با دیگر دولتهای در بحران عربی باشد. فکر میکنید این چه تاثیری بر تحولات منطقه خواهد گذاشت؟
وضعیت در سوریه متفاوت با مصر و تونس و کشورهای حاشیه خلیج فارس است.این کشور در خط مقدم منازعه دیرپای خاورمیانه با اسراییل قرار دارد.هنوز مانند مصر وارد صلح ذلت بار با اسراییل نشده و تلاش می کند از موضع ضعف وارد مذاکره با اسراییل نشود.
الان نه فقط حزب الله شیعه بلکه حماس سنی نیز بدلیل مواضع سوریه در قبال منطقه از رژیم اسد حمایت می کنند.اینها همه باعث افزایش مشروعیت این حکومت در سطح ملی و منطقه ای است.
از نظر اسراییلها به عنوان یکی از بازیگران اصلی منطقه ، سوریه “دشمنی قابل اعتماد” و یا بهتر بگوییم دشمنی است که رفتارش قابل محاسبه است.مضافا اینکه اسراییل وهمپیمانان غربی آن نمی دانند چه کسی و یا جریانی ممکن است جانشین اسد گردد.جریان نیرومند سیاسی در سوریه اخوان المسلمین است که در صورتیکه به قدرت برسد حتما سیاستهای تندتری نسبت به اسراییل خواهد داشت و این مطلوب غربیها نیست.
البته به نظرم اسد خود می داند که بازگشت به شرایط قبل از ۱۸ مارس تقریبا غیر ممکن است.و باید اصلاحات جدی و عمیق به نفع همه گروههای و قومیتها و حتی جریانات سیاسی انجام دهد.به نظر من بشار اسد چنین ظرفیتی را دارد که این اصلاحات را انجام دهد.
شیوه های گرته برداری شده سرکوب ایرانی، در سوریه به جایی نرسیده است و به نظر می رسد بشار اسد باید از ریاست جمهوری مادام العمر خداحافظی کند ، چرا حامیان سوری نتوانستند مانند برادر بزرگتر ایرانی موج اعتراضات را خاموش و یا به تعویق اندازند؟
تکرار می کنم من فکر نمی کنم زمان خداحافظی اسد رسیده باشد.من قبلا در تحلیل این قیامها گفته ام که برخی از کشورها با پوست انداختن تلاش خواهند کرد بر بحرانها غلبه نمایند.
من با شما در اینکه سرکوب در ایران توانسته موج اعتراضات را خاموش کند موافق نیستم. یقینا شیوه سرکوب نه در ایران و نه در هیچ کشور دیگر جواب نمی دهد.سرکوب جنبش را از سطح به اعماق جامعه می برد و در زمان دیگری با شدت بیشتری بروز و ظهور پیدا می کند.
سرکوب تظاهرات درعا اشتباه بزرگی از جانب رژیم اسد بود.کما اینکه فتنه گر خواندن مخالفان سوریه نیز اشتباه دیگری است که بعثیهای سوریه و متاسفانه سفیر کشورمان در این کشور مرتکب آن شده اند.ادامه این اشتباهات ممکن است رژیم حاکم بر سوریه را با چالشهای بزرگتری روبرو کند.
به گمان شما چهره تازه خاورمیانه که از قید حاکمان مادام العمر در حال رستن است ، چگونه خواهد بود ، آیا ما با ناسیو نالیسم عربی دیگری مواجه می شویم ، آیا القاعده پایگاه مردمی پیدا خواهد کرد و یا این نسیم دموکراسی است که وزیدن گرفته است؟
فکر می کنم هنوز زود است در این باره صحبت کنیم.خاورمیانه نقطه تلاقی منافع سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی همه قدرتهای جهانی و منطقه ای است.بنابراین تحولات منطقه خاورمیانه هنوز در مرحله جنینی است.مهم این است که نطفه این جنین با مطالبات ضد استبدادی و تشکیل حکومتهای مردم سالار بسته شده است.باید مراقبت کرد که این نطفه و جنین در مراحل رشد از مسیر مطالبات خود منحرف نشود.من شخصا روند تغییرات را علیرغم حوادث لیبی،یمن و بحرین مثبت ارزیابی می کنم.
بعید می دانم در خاورمیانه ای که در حال شکل گیری است جایی برای گرایشاتی مانند القاعده یا طالبان وجود داشته باشد.وجه غالب خاورمیانه جدید با تفاوتهایی در حکومتها دموکراتیک خواهد بود که این اتفاق میمونی است.فکر می کنم حتی غربیها هم به این نتیجه رسیده اند که حمایت از حکومتهای توتالیتر و خاندانهای موروثی و حکام مادام العمر با ارزشهای اخلاقی حاکم بر جهان مغایرت دارد.تشکیل حکومتهای دموکراتیک همسو با غرب و یا اینکه غرب ستیز نباشند مطلوب امریکا و اروپاست.
اسرائیل در خاورمیانه جدید چه جایگاهی خواهد داشت و آیا رفتن بشار اسد به سود اسرائیل خواهد بود یا به ضرر این رژیم ؟
در اسراییل دو دیدگاه متفاوت در باره سوریه وجود دارد.دیدگاه اول را قبلا توضیح دادم.دیدگاه دوم را وزیر خارجه رژیم صهیونیستی ایگیدر لیبرمن رهبری می کند که خواهان برهم خوردن ثبات در سوریه و سرنگونی اسد است.البته وجه غالب با دیدگاه اول است.اینکه کدام یک از این دو به نفع اسراییل است.به نظر من برای اسراییل آدمها مهم نیستند سیاستهای کشورهاست که خط مشی اسراییل را درقبال آنها رقم می زند.
ولی تحولات خاورمیانه بطور کلی در جهت خلاف منافع رژیم صهیونیستی است.تفاهم با نظامهای دموکراتیک که معمولا نظامهای ائتلافی چند حزبی است بسیار دشوارتر است از معامله با حکومتهای تک حزبی و یا حکام مستبد که بیشتر به فکر منافع خود وخانواده شان هستند .
به گمان شما تحولات خاورمیانه و قیام ملت های منطقه در ایران و جامعه ایرانی تاثیری دارد و یا اینکه ایران در دنیایی موازی سیر می کند و تاریخ جدا گانه ای دارد که نسخه قیامهای مردمی برای آن قابل تجویز نیست ؟
تفاوت ایران با دیگر کشورهای منطقه این است که مردم ایران یک بار در سال ۱۹۷۹ انقلاب کرده اند.معروف است که یک ملت در یک قرن دوبار انقلاب نمی کند.به همین دلیل همه رهبران مخالف سیاسی کنونی،اصلاحات عمیق و اساسی را راه حل مشکل سیاسی امروز کشور می دانند .البته نباید انتظار داشت در صورت برخورد سرکوبگرانه حکومت همین روند ادامه یابد آنان بتوانند مردم را در جهت اصلاحات هدایت نمایند..بازرگان در دفاعیات خود در زمان رژیم گذشته گفته بود که ما آخرین نسلی هستیم که با زبان قانون با شما سخن می گوییم و اگر گوش شنوایی نباشد نسل بعدی با زبان دیگری با شما سخن خواهد گفت.
در همین راستا برخورد کنونی حاکمیت با سران معترض و یا شخصیتهای موجهی مانند آقای موسوی، خاتمی و یا کروبی مصداق بر سر شاخ نشتن و بن بریدن است.
در حال حاضر روابط ایران و عربستان به دلیل آنچه عربستان مدعی دخالت ایران در کشورهای عربی است رو به وخامت نهاده است. شنیده شده است که در سوریه نیز نیرو های ایرانی حضور یا فته اند و به سرکوب معترضین پرداخته اند ، آیا چنین دفاعی از متحدان باعث ایجاد یک جنگ منطقه ای نخواهد شد ؟
فکر می کنم حضور نیروهای ایرانی در سوریه برای سرکوب معترضین بیشتر یک شوخی است.سوریه یک حکومت صد در صد امنیتی است. آنقدر نیروی امنیتی و انتظامی و نظامی دارد که نیازی به وارد کردن نیروی سرکوبگر از خارج نداشته باشد.مضافا اینکه تا کنون علیرغم این ادعاها هیچ موردی که موید آن باشد دیده نشده است.
متاسفانه مدیریت روابط با عربستان از زمان روی کارآمدن دولت نهم از ریل خارج شد.در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی ایران توانست به روابط نیرومند و قابل اعتمادی با همسایگان جنوبی و در راس آنها عربستان دست یابد.البته ناگفته نماند که مبتکر عادی سازی روابط و ترمیم پلهای منهدم شده روابط ایران با عربستان ، آقای هاشمی رفسنجانی بود. پس از انتخابات سال ۱۳۸۴علیرغم اعزام آقای دکتر ولایتی به عربستان از سوی جناب آقای خامنه ای برای اطمینان دادن عربستان به اینکه روابط دو کشور همچون گذشته خواهد بود، رفتارهای ماجراجویانه آقای احمدی نژاد شکافهای روابط بین دو کشور را عمیق تر کرد.البته احمدی نژاد با درک بسیط و ساده انگارانه خود در سیاست خارجی چند بار به عربستان سفر کرد که هیچ دیدار متقابلی از سوی ملک عبدالله را در پی نداشت.
حوادث بحرین و دخالت نظامی عربستان در این کشور که من ترجیح می دهم آن را کودتای نظامی عربستان در بحرین در قالب موافقتنامه دفاعی مشترک و دعوت از نیروهای سپر جزیره بنامم باعث جبهه گیری ایران از یکسو و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از سوی دیگر شده و اعلامیه پراکنی های متقابل قطعا به ضرر منطقه خواهد بود.
به نظرم ایران استراتژی واحدی در قبال تحولات عربی برخوردار نیست و نوعی دستپاچگی و شتابزدگی را در مواضع ایران می توان مشاهده کرد.این هنر سیاستمداران نیست که با زبان روزنامه نگاران و اصحاب رسانه سخن بگویند.
حاکمان ایران بارها گفته اند که سوریه پیوندی استراتژیک با ایران دارد و در واقع خط مقدم جنگِ تهران با” تل آویو” و” واشنگتن” است ، به گمان شما با دخالت نظامی آمریکا و متحدان غربی اش در سوریه، ایران به مداخله و احتمالا به خطر انداختن منافع آمریکا در منطقه سوق پیدا خواهد کرد؟
فکر نمی کنم امریکا در سوریه مداخله کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر