چه آینده ای در انتظار کشورهای اسلامی پس از سقوط دیکتاتورهای نظامی خواهد بود؟ این سئوال بیش از آن که دغدغه اعراب باشد، مشغله ذهنی ایرانیان است. تمرکز اعراب فعلا بیشتر بر روی نبرد داخلی است، تا وضعیت آینده. ایرانیان اما متعجبانه نظاره گر محشری اند که به پا شده است و کنجکاوانه می پرسند گیریم که مردم نبرد را بردند، پس از آن چه خواهد شد؟ چه گروه هایی زمام امور را به دست خواهند گرفت؟ آیا اعراب از آزادی و دموکراسی به دست آمده پاسداری خواهند کرد؟ اگر گروه های اسلامگرا پیروز انتخابات شوند، آیا به دموکراسی و قاعده رقابت وفادار خواهند ماند؟
تجربه انقلاب اسلامی ایران در ایجاد این گونه سئوالات سیاسی غیرقابل انکار است. گروهی که این جنبش ها را ادامه و الهام گرفته از از انقلاب اسلامی می دانند، حدس می زنند که نظام های حاکم بر آینده کشورهای اسلامی، چیزی شبیه جمهوری اسلامی باشند. ادعایی که بیشتر به شوخی می ماند. اقدام چندین سال قبل آیت الله سیستانی رهبر شیعیان عراق در پرهیز از دخالت مستقیم در قدرت و اتخاذ نقش میانجی و کاتالیزور اعتدال گروه های سیاسی، این فرضیه را پیشاپیش منتفی کرد. میرزای خوشفکر و خوش قلم شهرمان محمد قوچانی، که امروزها دل مان سخت برای نوشته هایش تنگ شده، همان موقع در تمجید آن پیر دنیا دیده نوشت: "سنت در خدمت مدرنیته". در عالم تسنن نیز سیاست های حزب عدالت و توسعه ترکیه، که فرزندان خلف و البته معتدل تر و واقع بین تر مرحوم نجم الدین اربکان رهبر و موسس حزب اسلامگرای رفاه اند، مدل و چشم انداز دیگری از حکمرانی اسلامگرایان در جهان جدید، در اختیار تحلیلگران سیاسی قرار داده است.
به گمان بسیاری از اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی، هرچند که این جنبش ها، دموکراسی خواهانه و فرامذهبی اند، اما در نهایت در صورت پیروزی اسلامگرایان در انتخابات، آن ها بازی را بر هم زده و به سرنوشت الجزایر دچار خواهند شد. از نظر این گروه رابطه اسلامگرایان و دموکراسی مانند رابطه جن و بسم الله است.
پیش بینی آینده آسان نیست. نمی توان با قاطعیت گفت که مردم آزادی را قدر خواهند دانست و از دل جنبش ها دموکراسی سر بر خواهد آورد یا نه. امنیت و دموکراسی و توسعه، مستلزم شرایط مختلفی است. تمامی این کشورها حداقل یک بار انقلاب را در قرن بیستم تجربه کرده اند. چه عوامل و شرایطی باعث عدم تحقق دموکراسی در کشورهای اسلامی شد؟ آیا همان عوامل و شرایط هنوز هم وجود دارند؟ بررسی این موضوع می تواند ما را در پیش بینی وضعیت سیاسی این کشورها راهنما باشد.
دلایل عدم تحقق دموکراسی در قرن گذشته
از منظر جامعه شناسی سیاسی فاکتورهای زیر را می توان درعدم تحقق دموکراسی در کشورهای اسلامی، پس از انقلاب هایی که منجر به استقلال این کشورها شد، موثر دانست:
ذات انقلاب: بسیاری از فلاسفه طرفدار اندیشه ضد خشونت مانند رامین جهانبگلو معتقدند که از دل فعالیت چریکی (انقلابی) دمکراسی بیرون نمی آید.. هرچند این ایده تبدیل به تئوری نشده است و به نظر بعضی از جامعه شناسان مانند مجید محمدی، انقلاب مغایرتی با دموکراسی ندارد، ولی نمونه های بسیاری وجود دارد که نشان میدهد انقلاب منجر به دموکراسی نشده است.
شخصیت رهبران: معمولا رهبران انقلاب ها، یا جنرال های نظامی بودند یا رهبران فرهمند و کاریزما، زیرا که صحنه نبرد مستلزم فرماندهی قوی و قدرت و توان وحدت بخشی است. چنین شخصیت هایی که اکثر قریب به اتفاق شان تمرکزگرا و خودمحور بودند، پس از پیروزی نیز بر همان ویژگی ها ماندند و حق محوریت را برای خود حفظ نمودند، که با دموکراسی و تقسیم قوا و واگذاری و دوره ای نمودن قدرت منافات دارد. با این حال نباید فراموش کرد تنها مانع تحقق دموکراسی، دیکتاتورها نبوده اند، که با مرگ یا سقوط آنها بساط دیکتاتوری برچیده شود.
حوادث بعد از انقلاب: نا آرامی های داخلی در سال های نخستین پس از انقلاب نیز بی تاثیر در ایجاد فضای بسته امنیتی نبوده است و بهانه ای شده برای رهبران مقتدر تا با متهم نمودن مخالفان و منتقدان خود به همدستی با قدرت های خارجی، آنان را صحنه سیاسی حذف نمایند. هرچند نمی توان مخالفان را نیز در ایجاد چنین فضایی بی تقصیر دانست. اسناد و مدارک بسیاری وجود دارد که بسیاری از شخصیت های باقیمانده از دوره استعمار، ارتباط و دلبستگی فرهنگی و فکری و سیاسی خود با استعمارگران سابق حفظ نموده اند. امیدوارم علاقمندان آثار دکتر زیباکلام بر من خرده نگیرند که دچار "توهم توطئه" شده ام. ایشان در "ما چگونه ما شدیم؟" پس از تجزیه و تحلیل دقیق علمی، علت العلل عقب ماندگی و عدم توسعه و پیشرفت را معرفی می نماید. بنده فقط قصد ارائه این عوامل دارم، فارغ از اصل و فرع بودن یا تقدم و تاخر بودن شان.
زمینه های تاریخی- فرهنگی: از لحاظ تاریخی و فرهنگی نیز دغدغه مسلمانان همیشه، وجود امام عادل بوده است، که طبق حدیثی از پیامبر(ص) در ردیف هفت گروهی قرار می گیرد که در سایه عرش خدا در روز قیامت قرار می گیرند، تا مکانیزم انتخاب و عزل حاکم و سیستم انتقال قدرت. اگر توصیه به "امرهم شوری بینهم" هم می شده، بیشتر منظور این بوده که حاکم با کسانی که شورای حل و عقد نامیده می شدند، مشورت نماید و بس. برای همین اندک هم، سیستم و التزامی درنظر گرفته نشده است. به قول امام ابوالاعلی مودودی پس از خلفای راشدین(رض) خلافت تبدیل به ملوکیت شد. بدین معنی که اجماع و وفاقی روی شخص حاکم (چه قبل و چه بعد از جلوس بر کرسی حکم) صورت نمی گرفت. ترویج شد که "نصلی خلف کل برَ و فاجر" (پشت سر هر شخص نیک و بدی نماز می خوانیم). تعداد کتاب هایی که تا قبل از قرن بیستم به صورت تخصصی به بحث حکومت و سیاست می پردازند، بس اندک است.
با این حال نمی توان گفت که فرهنگ دینی، مانع اصلی عدم تحقق دموکراسی است(طرفه اینکه اشخاصی مانند دکتر سروش و کدیور که خود از پیشگامان عقلانیت و آزاداندیشی، مکتب انتقادی ورفع تعارض دین و دموکراسی و عقل و نقل بوده اند و این دروس را به ما آموختند، اصراری بر تعارض دین و دموکراسی ندارند، اما جمع غفیری از مریدان و دانش آموخته های ایشان هنوز به شدت معتقدند که کار ما با وجود دین به سامان نمیرسد). مگر دموکراسی در دو کشور مسلمان مالزی و ترکیه تحقق نیافته است؟ مگر همه کشورهای غیر مسلمان دموکراتیک اند؟ مگر در بعضی از کشورهای اروپایی علرغم فرهنگ غلیظ دینی ارتدوکس و کاتولیک دموکراسی تحقق نیافته است؟
نکته دیگر اینکه در میان مسلمانان، ما ایرانی ها و اعراب بیش از بقیه دچار کیش شخصیت بوده و حاکمان را منشا هر گونه خیر و شری در جامعه دانسته ایم. این را از نزدیک لمس نموده ام. همیشه آرزو داشتم برای شناخت اوضاع و احوال و شناخت مسلمانان به همه کشورهای اسلامی سفر کنم. با فرهنگ کشورهای حاشیه خلیج فارس از قبل آشنایی داشتم. خداوند متعال توفیق داد تا برای تحصیل به مالزی بیایم. در اینجا از همه کشورهای مسلمان بلااستثنا، تعداد زیادی از دانشجویان مجرد و متاهل و اساتید و کاسب و توریست و غیره یافت می شوند. اعراب حاشیه خلیج فارس، مملکت و اموال و ملک را از آن شیوخ و آنان را ولی نعمت خود می پندارند. دیگر اعراب با اینکه دل خوشی از رهبران شان ندارند و بندرت ذکر خیری از آنها می کنند، ولی همه مشکلات و بلایا از چشم حاکم می بینند. ما ایرانی ها تحت تاثیر فرهنگ شاهنشاهی و ریشه دار بودن نهادهای دینی ذهنمان کاملا تمرکزگرا شده است و به دنبال قهرمان و شخصیت های مهم می گردیم و از او می خواهیم که یک تنه زمام امور را به دست گیرد. مثالی ساده می زنم. بسیاری از احزاب، تعاونی ها، انجمن ها و اتحادیه صنفی، فکری و خیریه با حضور و مشارکت تعدادی زیادی از اعضا تاسیس می شوند، اما پس از مدتی همه امور در دستان تعداد محدودی نخبه رها می شوند و بقیه اعضا فراموش می کنند که مشارکتی و دخل و تصرفی در امور آن نمایند. بگذریم، بقیه ملل مسلمان از این لحاظ با ما و اعراب تفاوت دارند که بحث در مورد آن مجال دیگری می سپارم.
نکته آخر این که دموکراسی را باید خواست، تمرین کرد و فراگرفت. در دوران استعمار، مسلمانان فقط خواهان بازگشت مملکت و هویت از دست رفته خود بودند، تا اندیشیدن در مورد سیستم حکومتی. کسی از آن چیزی نمی دانست تا بخواهد اجرایش نماید. مردم و رهبران که به کنار، روشنفکران هم متاثر از فضای مارکسیستی آن زمان ندای آزادی و دموکراسی سر نمی دادند. فقط در چند دهه اخیر است که پس از سقوط بلوک شرق و گسترش ارتباطات و بالا رفتن میزان آگاهی مردم، ذهنیت و مطالبات سیاسی مسلمانان تغییر یافته است.
اقتصاد: اقتصاد نفتی و عدم گسترش صنعت و اقتصاد تولیدی و کشاورزی مکانیزه، باعث وابستگی حکومت ها به درآمد نفت و کمک های خارجی (در صورت نبودن نفت و دیگر منابع زیرزمینی) شده بود. دیگر ضرورتی به پاسخگویی به مردم و دموکراسی دیده نمی شد. ترویج سوسیالیسم و اقتصاد دولتی، حجم دولت را گنده تر و دست آن را برای مداخله در همه امور بازتر گذاشته بود.
حداقلی از توسعه: برقراری دموکراسی، مستلزم حداقلی از توسعه یافتگی و زیرساخت های فرهنگی، رسانه ای، اقتصادی و مدیریتی، و گسترش شهرنشینی است. در دوره استعمار، خبری از نهادهای آموزشی فراگیر شامل مدارس و دانشگاه های سراسری نبود. رسانه ها بسیار محدود و در انحصار حکومت ها بودند. اکثر کشورها در بدترین وضعیت اقتصادی انقلاب کردند و استقلال یافتند. انقلاب ها به شورش های خلقی و انقلاب پابرهنگان معروف بودند. بیشتر مردم روستانشین بودند. نهادهای اداری و قضایی هنوز بخوبی قالب نگرفته بودند، تا مردم با وظایف دولت و حقوق خود آشنایی یابند و کارکردن و مدیریت را بیاموزند. عرب می گوید:"فاقد الشی لایعطیه".
آنچه در پیش خواهیم داشت؟
با این مقدمه ، در ادامه به این خواهیم پرداخت که آیا جوامع اسلامی ظرفیت لازم برای اجرای دموکراسی را یافته اند یا نه؟ اگر با بنده موافق باشید که موارد فوق از ملزومات تحقق دموکراسی است، با بررسی اوضاع کنونی کشورهای اسلامی متوجه می شویم که بعضی از موانع مذکور بر سر راه تحقق دموکراسی برطرف شده و برخی از شروط لازم نیز به مرور زمان فراهم شده است.
به عنوان مثال جنبش ها و اعتراضات جدید، چریکی و خشن نیستند و غیر از مورد لیبی، شاهد درگیری مسلحانه از جانب مردم نبوده ایم(مورد1)، جنبش ها توسط نظامیان یا قهرمانان ملی رهبری نمی شوند. یک نگاه خاص و ایدئولوژی فراگیر بر جنبش ها حاکم نیست و اصلا رهبریتی وجود ندارد تا بخواهد در آینده آن را ملک طلق خود بداند(مورد2)، مردم در اثر تعامل با کشورهای دموکراتیک نسبت حقوق بشر و دموکراسی آگاهی یافته اند، نگاه دینی مردم توسعه یافته، هزاران کتاب فکری و سیاسی با نگاهی نو به اسلام تالیف شده و صدها هزار نفر در رشته های حقوق و علوم سیاسی و روابط بین الملل فارغ التحصیل شده اند(مورد4)، خواسته های مردم آزادی، رفاه، دموکراسی و کارآمدی و بصورت واضح متوجه حکومت های داخلی است تا استعمارگران(مورد4)، تا حدودی کشورها از اقتصاد تک محوری نفتی رهایی یافته اند و مراکز خصوصی تجاری و صنعتی جایگاهی در اقتصاد مملکت یافته اند و مبانی اقتصاد دولتی مبتنی بر ارزش های سوسیالیسم متزلزل شده است (مورد5)، نهادهای اداری و قضایی شکل گرفته اند، بنابراین مردم تا حدودی شیوه مدیریت و کارکردن در جهان جدید را فراگرفته اند. سطح سواد مردم بالا رفته و برتعداد جمعیت شهرنشین افزوده شده است، مردم خود را ملتی می بینند در مقابل دولت، نه رعیتی در اختیار حاکم و سرانجام کنترل و انحصار رسانه از دست دولت ها خارج شده است و گفتگوی ملت ها در فضای جدید جهانی میسر شده است(مورد6).
بدین ترتیب، هرچند نمی توان گفت مدینه فاضله و جامعه آرمانی در انتظار مسلمانان خواهند بود(زیرا که دموکراسی کامل در هیچ جای دنیا و جود ندارد و همه کشورها در این زمینه با هم تفاوت هایی دارند)، ولی بدون شک بسیاری از آرمان های دموکراسی تحقق پیدا خواهد. به عنوان مثال: آزادی بیان و رسانه ها گسترش خواهد یافت، پارلمان های مستقل تری تاسیس خواهند شد، حکومت در انحصار یک طبقه خاص باقی نخواهد ماند، قدرت، انتخابی و دوره ای خواهد بود، سلطنت ها به سمت مشروطه شدن پیش خواهند رفت، نهادهای دینی سعی خواهند مستقل از حکومت باشند، احزاب اسلامگرا، مقتضیات حضور در جهان جدید را خواهند پذیرفت و سرانجام اینکه شاهد دیکتاتورهای مادام العمر، سرکوبگر و تمامیت خواه نخواهیم بود. اندکی صبر که سحر نزدیک است.
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر