کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

مازیار

در زمان اموی طبرستان که شامل گیلان و مازندران میشد از قلمرو دولت عربی بیرون بود و سران اموی تلاش بسیاری می کردند که این سرزمین را نیز به تصرف خود در بیاورند. نخستین تلاش دولت عربی در زمان خلیفه منصور عباسی صورت گرفت و در یک لشکر کشی بزرگ به فرماندهی خازم ابن خزیمه سپهدان شرقی
طبرستان رامجبور کردند که قرار داد تحمیلی را بپذیرندکه بر اساس آن دولت عباسی اجازه یافت قرار گاهی را در طبرستان دائر کند، ولی مردم مقاومت کردند. .
سپهبد شروین با ونداد هرمز با هم متحد بودند و بهمه کوهستانها در تصرف آنها بود و اگر مسلمانی در خاک آنها وفات میکرد اجازه دفن آن را در ولایت خود نمی دادند. در سال 174 خورشیدی هارون الرشید به ری رفت و پیمان صلح و دوستی را با شاهکان طبرستان تجدید کرد و به قول مورخان عرب خلیفه به شروین و ونداد هرمز امان نامه داد.. عبدالله خردادبه پاره هائی از شمال قلمرو شروین را گرفت ولی نتوانست در درون طبرستان پیشروی کند. شروین در زمان خلافت مامون در گذشت و پسرش شهریار جایش را گرفت اندکی بعد وندادهرمز نیز در گذشت و پسرش کارن به شاهی رسید بلافاصله بین او و شهریار اختلاف افتاد. کارن در جنگ با شهریار کشته شد و پسرش مازیار به اسارت شهریار در آمد
مازیار به وسیله حیله ای از چنگ شهریار فرار میکند و خود را به همدان میرساند و به کارگزار مامون پناه میبرد که از دوستان وندادهرمز بود. این مرد او را به بغداد میبرد و به مامون معرفی میکند. ماه یزد یار به پیشنهاد خلیفه مسلمان میشود و خلیفه نام محمد را بر او مینهد و او در بغداد اقامت میکند. در سال 204 خورشیدی شهریار در گذشت و پسرش شاپور به جایش نشست ماه یزد یار با اجازه مامون به طبرستان رفت و به جنگ با شاپور پرداخت وی را اسیر کرده و سپس دستور قتلش را صادر کرد. و خودش را کارگزار خلیفه در طبرستان معرفی میکند. در سالهای که سپاهیان عباسی در غرب ایران در گیر مقابله با بابک بودند مازیار گیلان و دیلمستان را نیز گرفت مازیار رسماً میبایست مالیات سرزمینهای تحت سلطه خود را به نیشابور بفرستد ولی او که شاهزاده و شاه بود خوش نداشت که باجگزار مردی باشد که از نظر خاندانی نمی توانست همپایه او باشد. لذا مالیاتش را به دربار خلیفه میفرستاد این رفتار او عبدالله طاهر را نسبت به او به خشم آورد و سبب شد که عبدالله طاهر دست به تحریکاتی بزند شاید بتواند او را بشوراند و بهانه برای از میان بر داشتنش را به دست آورد
اولین خیانت به ماه یزد یار در کوهستان خانداد شروین بود که به دماوند منتهی میشد راه ورود به این منطقه یک دره تنگ کوهستانی منتهی به شهر تمیشه در کنار دریای خزر بود که بوسیله دیواره و خندقی حفاظت می شد. پس از مذاکراتی که میان حسن و برخی از روسای کوهستان شروین و مشخصاً کارن پسر شهریار صورت گرفت، آنها قبول کردند که به فرمانده شان سرخ آستان خیانت کرده و راه ورود لشکر حسن به تمیشه را باز کنند. کارن در اجرای این قرار داد برادر مازیار و چند تن از افسران وی را طی یک میهمانی بازداشت و تحویل فرستادگان عبدالله طاهر داد.بدین ترتیب راه ورود به طبرستان باز شد . از دیگر روسای کوهستان که به ماه یزد یار خیانت کردند، دو تن از پسران رستم از کلار دشت بودند. اینها نیز با دریافت وعده طبق نقشه به هنگام رویارویی لشکر سپهبد بزرگ گشنسپ و سپاه حسن با افرادشان که اهالی کوهستانهای رویان و دماوند بودند به حسن پیوستند و سبب شکست بزرگ گشنسپ و سقوط رویان و دماوند شدند. وقتی حسن پیروز مندانه وارد ساری شد در این هنگام امان نامه کتبی نماینده خلیفه به کوهیاربرادر مازیار رسید، که اگر دست از مقاومت بردارد مورد عفو قرار خواهد گرفت و کوهستان پدرش تحویل وی خواهد گردید و اگر بتواند برادرش را متقاعد کند که از مقاومت دست بردارد او نیز در امان است. کوهیار موضوع را به اطلاع برادرش رساند و به دنبال مذاکراتی که میان حسن و کوهیار انجام شد قرار بر این شد که او مازیاررا نیز به نزد حسن ببرد تا تضمینهای لازم را به او بدهد. روز دیگر مازیار به همراه برادرش وارد آبادی موسوم به خرم آباد شدند همینکه با حسن روبرو شدند و سلام دادند حسن دستور دستگیری آنها را صادر کرد. مازیار را به بغداد بردند و خلیفه فرمان داد تا 450 تازیانه به او زدند و سپس به او آب نوشاندند که او در دم جان سپرد بعد از آن جسدش را در کنار جسد بابک بر دار کردند. از عجایب روزگار آنکه چوب دار مازیار بطرف چوب دار بابک خم شد به گونه ای که تنهایشان به هم رسید شاید مازیارمیخواست به بابک بگوید: کاری را که میخواستی بکنی و نتوانستی من دنبال کردم و اینک این منم که در کنار توهستم و با تو یکی شدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر