کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

آصف الدوله

ميرزا صالح خان آصف الدّوله فرزند حاجي ميرزا علينقي باغميشه اي معروف به حاجي کلانتر بود. باغميشه از محلات تبريز است. طبق نوشته نادر ميرزا، کلانتري تبريز سابقاً در عهده خانواده اي بود که حسب ادعاي خودشان او اولاد شيخ صدوق قمي بودند. در اواسط سلطنت ناصرالدّين شاه اين منصب به حاجي مهدي پدر حاجي ميرزا علي النقي رسيد.

ميرزا صالح خان در بدو امر "وزير اکرم" لقب داشت و از اعيان تبريز بود، و غالباً به حکومت ولايات مهم از قبيل قزوين منصوب مي شد. داماد ساعدالملک فرزند ميرزا تقي خان اميرکبير بود؛ به همين علت اولاد او براي خود "اميرکبيريان" را نام خانوادگي انتخاب کرده اند.

هنگامي که محمدعليشاه براي از بين بردن مشروطيت نقشه مي کشيد، وزير اکرم حاکم تهران بود. چون علاقمند به مشروطيت بود، با شاه بر ضد مشروطيت همداستان نشد و از کار برکنار گرديد. اما در آزاديخواهي به اين اندازه قناعت نکرد، بلکه وقتي که مجلس به توپ بسته شد با کسان خود که همه آذربايجاني بودند از مجلس دفاع و با قزاقهاي لياخوف جنگ کرد. دفاع وزير اکرم از ساير دفاع ها که از مجلس به عمل آمد مهم تر و جدي تر بود. متأسفانه در اثر عدم مساعدت اوضاع اين فداکاري نتيجه اي نبخشيد. دفاع از مشروطيت و نجات آن به عهده ساير آذربايجانيها محول شده بود. پس از سقوط مجلس، قواي دولتي، خانه هاي ميرزا صالح خان را در باغميشه غارت کردند. آن غارت يکي از مقدمات بلواي تبريز بشمار ميرود.

نگارنده يادداشتهاي آصف الدوله را خوانده است. از آن يادداشتها معلوم مي شود که وي مردي حساس و وطن پرست بوده است. مثلاً هنگام ورود قشون روس به قزوين که آنموقع حاکم آنجا بود؛ قريب به اين مضمون در يادداشت خود نوشته است: « چند شب است که نخوابيده ام و گريسته ام.»

ذيل

ميرزا ابراهيم خان شرف الدوله برادر آصف الدوله، کلانتر تبريز بود. امين الدوله صدراعظم مظفرالدين شاه، پس از آنکه فرمانفرماي آذربايجان گرديد، به تصور اينکه کلانتر در نان شهر اخلال و کارشکني مي کند او را بفلک بست. اين عمل وحشيانه در تبريز اسباب اضطراب شد. اشخاصي که به حيثيت خود علاقمند بودند به وحشت افتادند. آبرو و حيثيت خود را در خطر ديدند و در صدد اصلاح اوضاع و تحديد اختيارات مأمورين حکومت برآمدند. آزاديخواهان از اين عمل قبيح حداکثر استفاده را کرده، اذهان عموم را براي قبول مشروطيت آماده ساختند.

در هر حال اين توهين اسباب محبوبيت و احترام شرف الدّوله شد. مردم او را قرباني حکومت مستبد دانسته، با احترام و تجليل او مي خواستند از حکومت مرکزي انتقام بکشند. چنانکه طولي نکشيد که مشروطيت اعلام شد و اعيان تبريز شرف الدوله را به نمايندگي خود انتخاب کردند.

دلتنگي از عمل قبيح امين الدّوله اختصاص به طبقات عالي نداشت، بلکه توده تبريز نيز که نيکوکاريها و دستگيريهاي حاج کلانتر را در مجامهً 1294 قمري به ياد داشت و تصنيف مربوط به اين دستگيريها را با وصف گذشت زمان ترنم ميکرد، از اين امر برآشفت و تصنيف ديگر در هجو امين الدّوله ساخت، يعني بي طرف نماند.

شرف الدّوله مردي صريح اللهجه بود و يادداشتي از او بجاي مانده است که تمام جريانات مهم مشروطيت را نوشته است و از چندين صد صفحه متجاوز است. متأسفانه نگارنده اين کتاب اين يادداشتها را نديده است. وي تا آخر عمر از قضيّه توهين دلتنگ بود. خود را مظلوم مي دانست و حکايت مي کرد که پدرم جاجي کلانتر مردي مزاح و شوخ طبع بود. يک روز به عزم گردش از شهر بيرون رفتيم. پدرم به يک نفر دهاتي که سگي همراه داشت و به شهر مي رفت خطاب کرد و گفت: عمو، کدخداي ده را کجا مي بريد؟ دهاتي که پدرم را شناخته بود، گفت: چون در کدخدايي ده کفايت به خرج داده، مي برم در شهر کلانترش کنم. پدرم خنديد و ده تومان به او انعام داد و عهد کرد که ديگر شوخي نکند و شوخي نکردن را به تمام فرزندانش وصيت کرد.

يکي از فرزندان آصف الدوله، سهام السّلطنه اميرکبيريان است، که از اعيان تبريز است. از مخالفين جدي پيشه وري بود. در عهد او زحمات بسيار ديد. مردي صريح اللهجه و نيک نفس است.

يکي ديگر از فرزندان شرف الدوله، مهندس عنايت الله کلانتري است که در مسکو تحصيل کرده و فعلاً رئيس بلديه تبريز است.

طبق نوشته نادر ميرزا خانواده کلانتري هاي تبريز با ميرزا يوسف مستوفي الممالک قرابت داشته اند.

آصف الدّوله صاحب ترجمه را نبايد با آصف الدّوله شاهسون که مورد تعقيب مجلس شوراي ملّي واقع شد، اشتباه نمود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر