کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

امی تیس

امی تیس دخترک زیبا روی پارسی بود که نامزد یکی از سرداران لایق داریوش شاه بنام ارومین بود. دراین زمان جنگ با سکاها شروع شد که در شمال به مرزهای این خطه پاک و مقدس دست درازی کرده بودند.
هنوز چندی از ازدواج ارومین و امی تیس نگذشته بود که به دستور داریوش شاه,شاه بزرگ قرار شد ارومین بار سفر را ببندد و برای سرکوبی قبایل وحشی سکاها عزیمت کند.
ارومین از این سفر بی موقع بسیار دلتنگ بود اما فرمان شاهنشاه چون و چرا نداشت . امی تیس هم نمی توانست دوری ارومین را تحمل کند. بنابراین با هم به این نتیجه رسیدند امی تیس لباس سربازی بپوشد و همراه ارومین بیاید و ارومین به پیش خدمت خود سپرد تا مراقب باشد تا کسی از این ماجرا با خبر نشود .
جنگ شروع شد طبلها به صدا درامدند نیزه ها به هوا پرتاب شدند و در این میان ارومین که سرداری دلیر و بی باک بود زخمی شد .شب شد و چادرها را به پا کردند و از تمام سران دعوت کردند تا برای مشورت بیایند ارومین چون زخمی در بازو داشت نتوانست بیاید .
در طلوع افتاب روز بعد شاهنشاه ایران از مقر خود جنگ را تماشا می کرد و دید که ارومین شمشیر زنان خود را به میان دشمنان انداخته و دلیرانه میجنگد و چون از زخم و حال و روز او با خبر بود دستور داد تا اورا نزدش ببرند.
هنگامی که او کلاه خود را برداشت همه غرق حیرت شدند او کسی نبود جز امی تیس همسر ارومین.
امی تیسی می دانست که شاهنشاه ایران او را هرگز برای این گناه نخواهد بخشید امی تیس به شاهنشاه ایران داریوش شاه شاه بزرگ گفت:
برای خدمت به شاه و این خطه مقدس وطنم به همراه شوهرم به میدان جنگ امدم تا مانند او امروز جانفشانی کنم و چون ارومین زخمی شد لباس او را بر تن کردم و به میدان جنگ امدم .
شاه ایران زمین او را مورد نوازش قرار داد و بازوبندی از الماس بر او هدیه داد
امی تیس و ارومین هردو به تاریخ کهن وغنی وپاک این سرزمین پیوستند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر