کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

مردم فارس در سده‌ى چهارم قمرى

ابن حوقل، سياح و جغرافي‌دان برجسته‌ي عرب (سده‌ي چهارم ق.) در كتاب ارزشمند خود «صورت الارض» (يا: سفرنامه‌ي ابن حوقل) گزارش سودمندي را درباره‌ي وضعيت مردم استان فارس در روزگار خود ارائه كرده است كه متن آن را در زير مي‌خوانيد.

مردم فارس اغلب لاغر اندام و كم‌مو و گندن‌گون‌اند ولي مردم سردسيرات تنومندتر و پرموتر و سفيدتر مي‌باشند. و آنان را سه زبان است: زبان «فارسي» كه بدان سخن مي‌گويند، و همه‌ي مردم فارس آن را مي‌فهمند مگر الفاظي كه مختلف است و قابل فهم عموم نيست. اما زباني كه كتاب‌هاي عجم و شرح وقايع و مكاتبات زردشتيان بدان نوشته مي‌شود «پهلوي» است كه ايرانيان براي فهميدن آن احتياج به تفسير دارند. ديگر، زبان «عربي» است كه مكاتبات پادشاه و ديوان‌ها و عامه‌ي مردم بدان است.
اما جامه‌ي آنان: سلطان قبا مي‌پوشد و گاهي سلاطين آن جا اگر چه ايراني هستند، دراعه (نوعي جامه‌ي دراز كه جلوي آن باز است) مي‌پوشند و دراعه‌ي آنان جلوش گشاده‌تر و گريبان‌هاي‌اش پهن و جيب‌هاي آن چون جيب‌هاي كاتبان، و در زير عمامه‌هاي‌شان كلاه‌هاي بلند است. شمشيرها را با حمايل مي‌بندند. كمربند نيز دارند و كفش‌هاي‌شان كوچك‌تر از آن ِ خراسانيان است. و در زمان ما جامه‌ي سلطان تغيير يافته، زيرا غالباً ياران او جامه‌ي ديلم مي‌پوشند، و قضاتْ دنيّه (كلاه مخصوص قاضي) و كلاه‌هاي شبيه آن، كه از نزديك گوش بالا زده مي‌شود، به سر مي‌گذارند. و طيلسان و پيراهن و جبه مي‌پوشند و دراعه و كفش برگشته و شكسته و كلاهي كه گوش‌ها را فراگيرد نمي‌پوشند. جامه‌ي بوميان آن جا حد وسط جامه‌ي كاتبان و بازرگانان است، از قبيل طيلسان و ردا و پارچه‌هاي قومسي و خز و عمامه و كفش ناشكسته (ناخميده) و پيراهن و جبه و جامه‌هاي آستردار. و اينان در زيبايي لباس و خوش‌پوشي بر يكديگر برتري مي‌جويند و جامه‌هاي‌شان مانند جامه‌هاي عراقيان است.
اخلاق پادشاهان و خادمان ايشان و بوميان و نديمان و اطرافيان سلطان از قبيل كارگزاران ديوان‌ها و جز ايشان و نيز كساني كه بر آنان وارد مي‌شوند، غالباً جوانمردي و تعيين مقرري و تهيه‌ي غذاهاي مختلف و رونق بخشيدن به سفره با خوردني‌ها و فراواني طعام و آماده كردن شيريني و ميوه پيش از غذا، و دوري از سخنان زشت و اخلاق پست و تظاهر نكردن به كارهاي زشت و زياده‌روي در زيبا كردن خانه و جامه و سفره و رقابت با يكديگر در اين مورد، و ادب ظاهر و دانشي كه در ميان همه‌ي آنان شايع است، مي‌باشد. اما غالب بازرگانان آن جا بيش از ساير شهرها به دوستي مال و گرد آوردن آن حريص‌اند.
... در تمام برّ و بحر مشرق هر شهري كه گروهي از ايرانيان در آن اقامت داشته باشند پاكدامن‌ترين همه‌ي مردم و بهترين طبقات هستند و اهل دانش‌اند، و بيش‌تر در باب كيفر روز قيامت مذاهب بصريان را دارند و به معتزله مي‌گرايند، و خواص مردم گرمسيرات ابوعلي بن عبدالوهاب جبايي را بر همه برتري مي‌دهند و او را به پيشوايي مي‌پذيرند. اما مردم سردسيرات از قبيل مردم شيراز و اصطخر و فسا غالباً مذهب حشويه دارند و در فتوا تابع مذاهب اهل حديث‌اند. در فارس، يهود و نصاري و زردشتيان نيز هستند اما صابئي، و سامري در ميان ايشان نيست. شمار زردشتيان بيش از صاحبان ساير مذاهب، و يهود كم‌تر از نصاري است، و زردشتيان در فارس بيش‌تر از نقاط ديگر هستند، زيرا كه مركز فرمان‌روايي و اديان و كتاب‌ها و آتشكده‌هاي آنان در آن جا است و در زمان ما نيز مردمْ وارث همان امور مي‌باشند.
مردم فارس را آييني پسنديده است و آن بزرگداشت خاندان‌هاي قديمي و گرامي داشتن بزرگان و منعمان است. در آن جا خاندان‌هايي است كه كارهاي ديواني را از روزگار قديم تا زمان ما از يكديگر به ارث مي‌برند، از جمله‌ي آنان آل حبيب است و از بزرگان اين خاندان مُدرك و احمد و فضل پسران حبيب‌اند و اصل ايشان از كام‌فيروز و منشأ ايشان شيراز بود، كه در اين شهر اقامت كردند و كارهاي بزرگ به عهده گرفتند. مأمون، مُدرك بن حبيب را براي تصدي محاسبات ديواني فراخواند و او را از وجوه خادمان خود گردانيد و بر او قرائت كرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر