کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

شریعتی در یک نگاه

بی گمان دکتر شریعتی شخصیت ممتازی است که در تاریخ معاصر ایران از جایگاه ویژه ای برخوردار است و همچنان می تواند برای نسل های امروز و فردا مورد نگرش واقع شود.

دیدگاه و تفکر انتقادی و فلسفی و تاریخی دکتر شریعتی در ارائه مطالب بحث بر انگیز در حوزه فلسفه و تاریخ وی رادر ردیف نویسندگان پر کار و توانمند معاصر قرار داده است.قدرت قلم و باریکی خیال ژرف اندیشی در آثار او فراوان است و با دیدگاه جامعه شناسانه خوداندیشه ها و نقدهای اجتماعی و مذهبی را با زبانی گیرا و قلمی شیوا بکار می گیرد.

در نثر شریعتی شیوه و سبک های متفاوتی چون رئالیسم ،ورمانتیسم،داستانی و ترجمه و.....دیده می شود ترجمه هائی چون ابوذر،سلمان پاک نیایش ازمتن فرانسوی از الکسیس کارل.از نثرهای زیبای اوست و نیز آثاری چون کویر و گفت گوهای تنهائی نثری زیبا و دلنشین دارد.به قول اخوان ثالث که :کویر انشائیاتی با شور و احساس،انشائی،خطابی،امری و گاه مناجات گونه و شعرهای منثورو حدیث نفسهائی موثر و گیرا و در واقع شطح مانندهائی ،منتها با کلامی امروزین یافتم.

شریعتی تعریفی رسالت گونه از هنر ارائه می دهد،به اعتقاد او هنر ماندن در تفنن نیست،بلکه ساختن نوع بالا تری از انسان و از بشر است.انسان خالق یعنی هنرمند.و در تقسیم بندی هنرها می گوید:هنر در والاترین شکلش موسیقی و شعر ودر پست ترین نوعش تقلید و تفنن است.و گاه تعریفی به مراتب وسیع تر و عمیق تر از تعریف یونانی آن که :هنر تقلیدی است از طبیعت ارائه می دهدو آن این که «هنر تجلی غریزی آفریدگاری انسان است،در ادامه این هستی که تجلی آفریدگاری خداست».

دکتر شریعتی در دیدگاه انتقادی خود به مقوله ادبیات و نقادی می پردازدو از نگرش سنتی به ادبیات انتقاد می کند و لازمه رشد و تعالی فرهنگ و ادبیات را در حوزه نقد و نقادی میداندو آشنائی شاعران و هنرمندان را با ادبیات و هنر غرب را موجب پر مایگی و بالندگی اندیشمندان در این دیدگاه می داند.

شناخت شریعتی از عرفان ابعادی تازه دارد. از نظر او عرفان خاص مرحله ای از زندگی است و نمی توان آن را در جامعه ای که در انحطاط فرهنگی غرق است آورد.عرفان او با سیاست و اجتماع در آمیخته است.عرفان او نه از نوع تخیلات و آداب و رسوم عامیانه است و نه غرق شدن در اندیشه های صوفیانه و تعابیر عالمانه ،بلکه عرفانی آگاهانه که عقل و عشق در آن جاری است.

شریعتی می گوید «اگر من خودم بودم و خودم،فلسفه می خواندم و هنر،تنها این دو است که دنیا برای من دارد.....من اگر خود را ناچار نمی دیدم و احساس مسئولیت نمی کردم به اقتضای ذوق شخصی و گرایش باطنی ام فلسفه و مذهب شناسی و نقد و ادبیات و هنر را تعقیب می کردم ،که عطش روحم را سیراب می کرد و نویسندگی،که برایم یک نوع زندگی کردن است و بهترین نوعش»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر