کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

پرده برداري از مجسمه فردوسي در تهران

17 خرداد 1338 با برپايي مراسمي با شكوه، از مجسمه ابوالقاسم فردوسي در ميدان فردوسي شهر تهران پرده برداري شد. ترديد نيست که فردوسي بيش از هركس ديگر به ايران و ايراني خدمت بي شائبه كرده است. فرق فردوسي با ساير ايراندوستان بنام، در اين بوده است كه بدون چشمداشت عمر خود را وقف خدمت به وطن و زبان فارسي كرد. او بسال 1020 ميلادي در توس درگذشت و ايرانيان هر روز كه مي گذرد بيشتر متوجه عمق و عظمت خدمات بي دريغ فردوسي مي شوند.
مهرماه سال 1313 کار نوسازي آرامگاه فردوسي در توس پس از شش سال به پایان رسید و بيستم این ماه طي مراسمي كم نظير با حضور رضا شاه و مستشرقين و ايرانشناسان سراسر جهان، اديبان كشور و مقامات فرهنگي و دولتي گشايش يافت. ایرانشناسان شرکت کننده در مراسم ضمن قطعنامه ای به فردوسي لقب «ميهندوسترين ايرانيان» داده شد كه عمر خود را داوطلبانه صرف خدمت به ايران، تاريخ آن و زبان پارسي كرد و تاريخ ايران (شاهنامه) را به شعر در آورد. این ساختمان در سال 1338 تعمیر و تزیینات آن افزوده شد.
مورخان متفقا «ابوالقاسم فردوسي» را تنها فرد در سراسر تاريخ بشر خوانده اند كه بدون هرگونه دریافت، همه عمر خود را صرف زنده كردن تاريخ وطنش (ايران)، خصلت هاي نيك هموطنان (ايرانيان) و زبان نياكان (زبان پارسي) و شناساندن فرهنگ و تمدن كهن ميهنش كرد و به نوشته مرحوم دكتر رضا زاده شفق، شصت هزار بيت شعر گفت تا شكوه ايران باقي بماند و باعث افتخار و دلگرمي نسلهاي بعد باشد تا بدانند كه چه ميراثي گرانبها و با عظمت برايشان باقي مانده است و با همه توان بكوشند كه اين ميراث همچنان سربلند و بزرگ و عزيز باقي بماند. فردوسي براي به نظم در آوردن تاريخ ايران، اسناد فراوان خواند كه خود او گفته است:
«بسي رنج بردم بسي نامه (مكتوب و سند) خواندم ـ زگفتار تازي (اسنادي كه به زبان عربي نوشته شده بود) و از پهلواني (اسنادي كه به پارسي دوران اشكاني و ساساني بود)».
به مناسبت هزار ساله شدن فردوسي كه ايرانيان بايد هميشه مرهون زحمات، احساس و عواطف وطندوستانه او باشند يك هفته در سراسر كشور جشن گرفته شده بود، مجلس با تصویب قطنعامه از او تقدیر کرده بود و بهترين خيابان و ميدان تهران به اسم او نامگذاري شده است. در همان هفته در خيابان تخت جمشيد (طالقاني) تهران زيباترين مدرسه نوبنياد كشور به نام فردوسي نامگذاري شد كه درسالهاي 1350 و 51 در زمين اضافي آن اداره كل آموزش و پرورش تهران بنا گرديد. در شهرهاي ديگر مدارس و تالارها و خيابانها به نام فردوسي نامگذاري شد و بعدا مدارس تازه ساز و دانشگاه، كه اين قدرشناسي ها باز هم براي مردي كه گفت: چو ايران نباشد تن من مباد و ... و «همه سر به سر تن به كشتن دهيم ـ به از آن كه ايران به دشمن دهيم»، كم است.
سخنراني تاریخدانان، ادیبان و میهندوستان هرکشور درباره فردوسی ادامه دارد. در پاییز 1982 و در دانشگاه نيويورك، پروفسورمایکل باكساندال درباره شاعر ملی ما (ميهندوست بزرگ) گفته بود: فردوسي نياز جامعه زمان خود را درك كرده بود. ايرانيان يك محرّك مي خواستند و نياز بود كه احساسات ملي ايرانيان برانگيخته شود و بدون آگاهي از گذشته درخشان و عمدتا قهرماني نمي شد كه اين احساسات را كه سركوب شده بود برانگيخت. براي مثال به اين شعر او توجه كنيد كه گفت: چو فردا بلند آيدش آفتاب ... من و گرز و ميدان و افراسياب ... چنانش بكويم به گرز گران كه پولاد كوبند آهنگران. اين شعر در سفر جنگي محمود غزنوي به هندوستان اورا برانگيخت چه رسد به يك امير ايراني. اظهارات باکساندال همان وقت در بسياري از رسانه ها انتشار يافته بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر