کانون ایرانیان

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

مازیار فرزند رشید ایران

بزرگ مردی به مانند بابک

شايد در تاريخ نام بابک و ابو مسلم خراسانی بيش از افراد د يگر در مبارزه با اعراب بيان شده است اما به غير از اين بزرگ مردان ايران افراد ديگری نيز در راه کاهش نفوذ اعراب در ايران مبارزاتی کردند که ميتوان به: استاد سيس، يوسف برم، مقنع، حمزه اذرک، بابک، يعقوب ليث، ماه يزديار و . . . را نام برد. در بين اين افراد ميخواهيم در مورد ماه يزد يارصحبتی بکنيم که قيام وی در طبرستان صورت گرفت.

در زمان اموی طبرستان که شامل گيلان و مازندران ميشد از قلمرو دولت عربی بيرون بود و سران اموی تلاش بسياری می کردند که اين سرزمين را نيز به تصرف خود در بياورند. نخستين تلاش دولت عربی در زمان خليفه منصور عباسی صورت گرفت و در يک لشکر کشی بزرگ به فرماندهی خازم ابن خزيمه سپهدان شرقی
طبرستان رامجبور کردند که قرار داد تحميلی را بپذيرندکه بر اساس آن دولت عباسی اجازه يافت قرار گاهی را در طبرستان دائر کند، ولی مردم مقاومت کردند. در سال 139 خورشيدی سپاه عظيمی به دستور خليفه به طبرستان اعزام شد هر چند در ابتدا تا اعماق طبرستان پيش رفت ولی به زودی در شورش عمومی طبرستان که به رهبری وندادهرمز از خاندان سوخراکارن و با شرکت سپهبد شروين و مهستمغان ولاش به راه افتاد نابود گرديد و طبرستان استقلال خود راحفظ کرد.



در زمان خلافت هارون الرشيد ديلمستان و گيلان و مازندران در دست چهار پادشاه محلی بود: يکی سپهبد شروين پور کارنکه نواحی شرقی را تا حد دماوند در دست داشت ديگری سپهبدونداد هرمز که شاه نواحی وسطای طبرستان بود ونداد هرمز جد ماه يزد ياربود. سومين سپهبد مرزبان پور گشتاسپان که شاه ديلمستان بود و دماوند نيز در آن در دست مهستمغان ولاش بود. اين شاهکان در پيمان صلح دوستی با خليفه بودند و مالياتی جزئی به کارگزار دولت عباسی که در ساری مستقر بود ميپرداختند. سپهبد شروين با ونداد هرمز با هم متحد بودند و بدون اجازه آنها کسی نميتوانست از تميشه تا رويانعبور و هامون بالا برود همه کوهستانها در تصرف آنها بود و اگر مسلمانی در خاک آنها وفات ميکرد اجازه دفن آن را در ولايت خود نمی دادند. در سال 174 خورشيدی هارون الرشيد به ری رفت و پيمان صلح و دوستی را با شاهکان طبرستان تجديد کرد و به قول مورخان عرب خليفه به شروين و ونداد هرمز امان نامه داد. پس از مرگ هارون الرشيد که در بيت امين و مامون اختلاف افتاد امين به عنوان خليفه وقت به اين شاهکان نامه نوشته ضمن وعده های که به آنها داد از آنان خواست که با مامون رابطه برقرار نکنند و نگذارند که کسانی از طبرستان به مدد طاهر بروند. پس از قتل امين و به خلافت رسيدن مامون طاهر ذواليمينين که از اين فرمانروايان در خشم بود عبدالله خردادبه را که مردی با تحصيلات عاليه بود در سال 195 خورشيدی با منصب والی طبرستان به ساری گسيل کرد. عبدالله خردادبه پاره هائی از شمال قلمرو شروين را گرفت ولی نتوانست در درون طبرستان پيشروی کند. شروين در زمان خلافت مامون در گذشت و پسرش شهريار جايش را گرفت اندکی بعد وندادهرمز نيز در گذشت و پسرش کارن به شاهی رسيد بلافاصله بين او و شهريار اختلاف افتاد. کارن در جنگ با شهريار کشته شد و پسرش ماه يزد يار به اسارت شهريار در آمد اينجا خوب است اشاره ای به نام ماه يزد يار بکنيم. مورخان عرب نام وی را افشين ناميده اند ولی بلاذرينام او را ماه يزد يار مينويسد که شکل درست نام اوست زيرا ماه يزد يار از ايزدان کهن ايرانی است و نام اين بزرگ مرد نيز با آن پيوند دارد.

ماه يزد يار به وسيله حيله ای از چنگ شهريار فرار ميکند و خود را به همدان ميرساند و به کارگزار مامون پناه ميبرد که از دوستان وندادهرمز بود. اين مرد او را به بغداد ميبرد و به مامون معرفی ميکند. ماه يزد يار به پيشنهاد خليفه مسلمان ميشود و خليفه نام محمد را بر او مينهد و او در بغداد اقامت ميکند. در سال 204 خورشيدی شهريار در گذشت و پسرش شاپور به جايش نشست ماه يزد يار با اجازه مامون به طبرستان رفت و به جنگ با شاپور پرداخت وی را اسير کرده و سپس دستور قتلش را صادر کرد. و خودش را کارگزار خليفه در طبرستان معرفی ميکند. در سالهای که سپاهيان عباسی در غرب ايران در گير مقابله با بابک بودند ماه يزد يار گيلان و ديلمستان را نيز گرفت و تا سال 212 خورشيدی بر سراسر طبرستان و گيلا ن و ديلمستان مستولی شد. از آنجا که ايران در حيطه نظارت و اداره عبدالله طاهر جانشين پدرش طاهر ذواليمينين قرار داشت ماه يزد يار رسماً ميبايست ماليات سرزمينهای تحت سلطه خود را به نيشابور بفرستد ولی او که شاهزاده و شاه بود خوش نداشت که باجگزار مردی باشد که از نظر خاندانی نمی توانست همپايه او باشد. لذا مالياتش را به دربار خليفه ميفرستاد اين رفتار او عبدالله طاهر را نسبت به او به خشم آورد و سبب شد که عبدالله طاهر دست به تحريکاتی بزند شايد بتواند او را بشوراند و بهانه برای از ميان بر داشتنش را به دست آورد.

در سال 218 خورشيدی در طبرستان شايع شد که خليفه قصد دارد به کرمانشاهان برود و از آنجا افشين را به ری گسيل دارد تا طبرستان را از ماه يزد يار بگيرد. به همراه قوت گرفتن اين شايعات ماه يزد يار از اطاعت خليفه بيرون شد و مسلمانان عرب و عجم را که اربابان محلی و مالکين زمينهای دشتهای شمالی بودند به تحريک جاسوسان عبدالله طاهر از پرداختن ماليات به ماه يزد يار خودداری کردند. ماه يزد يار به ماموران مالياتش دستور داد که فورا برای جمع آوری ماليات دست به کار شوند و ماليات يک سال را که در سه قسط پرداخت ميکردند يکجا در قسط اول در تير ماه بگيرند و هرکس نخواست بپردازد تحت فشار قرار گيرد. بعلاوه به مردم روستا ها اجازه داد که املاک اربابان را برای خودشان مصادره کنند و هر جا ثروتی را که متعلق به اربابها سراغ دارند غارت کنند. او همچنين نيروهايش را به شهرهای آمل ساری و تميشه و ديگر شهرهای مازندران فرستاد که نيروهای دولت در آن مستقر بودند ويران کنند. پس از آن دست به بازداشت عربها و مسلمانانی شد که حاضر به پرداخت ماليات به او نبودند و بيش از بيست هزار نفر گرفته و در دره های کوهستانی ناحيه هرمز آباد در هشت فرسنگی ميان آمل و ساری در بند کرد و عده ای را برای حراست از آنها گمارد و به آنها پيام داد که هدفش از حبس آنها اينست که خليفه برای نجات اينها که مسلمان و تابع او هستند پا پيش بگذارد و او بتواند امتيازات دلخواهش را از خليفه بگيرد. او همچنين ديوار کهن و ويران شده تميشه را که در نواحی دماوند بين کوه و ساحل مازندران کشيده شده بود بازسازی کرد و پشت ديوار خندق پهناوری محفوظ داشت تا راه احتمالی نيروهای عبدالله طاهر را از جانب گرگان مسدود باشد. عبدالله طاهر عمويش حسن را در راس نيروی به گرگان گسيل کرد نيروی ديگری را به فرماندهی مردی به نام حيان ابن جبله به قومس فرستاد. اسحاق ابن ابراهيم (جانشين عبدالله طاهر در عراق) نيز برادرش محمد ابن ابراهيم را با نيروی از بغداد به ری فرستاد. منصور حسن هار حاکم اسمی دماوند نيز فرمان يافت که به ری برود و اردو بزند به اين ترتيب طبرستان محاصره شد. مناطق کوهستانی طبرستان از عهد ساسانی در ميان خاندانهای محلی تقسيم شده بود ماه يزد يار با اعمال زور بر سراسر طبرستان دست يافته بود و روسای کوهستانها که به کارگزاران و فرمانبرداران ماه يزد يار تبديل شده بودند از او خشنود نبودند لذا وقتی طبرستان محاصره شد به عبدالله طاهر پيوستند. ماه يزد يار هدف والایی داشت که مردم کوهستانها نمی توانستند درک کنند. او ميخواست نفوذ فئودالها را که سالها بود با حمايت دستگاه خلافت در دشتهای طبرستان مردم را غارت ميکردند قطع کند و روستائيان را حاکم زمينهای خودشان گرداند. بخشی از بيست هزار نفری که باز داشت شده بودند از فئودالهای عرب و مسلمان شدگان ايرانی بودند که در اطاعت از دستگاه خلافت بودند. ماه يزد يار مسجدها را ويران ميکرد زيرا به نظر او اينها مراکز تلقين خوی بردگی و اطاعت مطلق از اربابان عرب بود و خوی سلحشوری را از روستائيان ميگرفت.

اولين خيانت به ماه يزد يار در کوهستان خانداد شروين بود که به دماوند منتهی ميشد راه ورود به اين منطقه يک دره تنگ کوهستانی منتهی به شهر تميشه در کنار دريای خزر بود که بوسيله ديواره و خندقی حفاظت مي شد. اين نقطه مرز گرگان و طبرستان بود در پشت خندق لشکر حسن عموی عبدالله طاهر اردو زده بود. پس از مذاکراتی که ميان حسن و برخی از روسای کوهستان شروين و مشخصاً کارن پسر شهريار صورت گرفت، آنها قبول کردند که به فرمانده شان سرخ آستان خيانت کرده و راه ورود لشکر حسن به تميشه را باز کنند. در اين زمينه تعهد نامه کتبی عبدالله طاهر به کارن تحويل شد و قرار بر اين رفت که زمينهای دشت و ساحل از حد گرگان تا ساری جزء قلمرو عبدالله طاهر باشد و مناطق کوهستانی جنوب آن به کارن تعلق گيرد. کارن در اجرای اين قرار داد برادر ماه يزد يار و چند تن از افسران وی را غدارانه طی يک ميهمانی بازداشت و تحويل فرستادگان عبدالله طاهر داد. با اين اقدام لشکر حسن آماده ورود به تميشه بود، افراد پادگان مدافع تميشه پس از درگيری کوچکی شکست خوردند و فرمانده شان سرخ آستان گريخت، ولی فردا توسط افراد خودش دستگير و تحويل حسن شد. او نيز سر از بدنش جدا کرد. بدين ترتيب راه ورود به طبرستان باز شد . از ديگر روسای کوهستان که به ماه يزد يار خيانت کردند، دو تن از پسران رستم از کلار دشت بودند. اينها نيز با دريافت وعده طبق نقشه به هنگام رويارويی لشکر سپهبد بزرگ گشنسپ و سپاه حسن با افرادشان که اهالی کوهستانهای رويان و دماوند بودند به حسن پيوستند و سبب شکست بزرگ گشنسپ و سقوط رويان و دماوند شدند. وقتی حسن پيروز مندانه وارد ساری شد در اين هنگام امان نامه کتبی نماينده خليفه به کوهياربرادر ماه يزد يار رسيد، که اگر دست از مقاومت بردارد مورد عفو قرار خواهد گرفت و کوهستان پدرش تحويل وی خواهد گرديد و اگر بتواند برادرش را متقاعد کند که از مقاومت دست بردارد او نيز در امان است. کوهيار موضوع را به اطلاع برادرش رساند و به دنبال مذاکراتی که ميان حسن و کوهيار انجام شد قرار بر اين شد که او ماه يزد يار را نيز به نزد حسن ببرد تا تضمينهای لازم را به او بدهد. روز ديگر ماه يزد يار به همراه برادرش وارد آبادی موسوم به خرم آباد شدند همينکه با حسن روبرو شدند و سلام دادند حسن دستور دستگيری آنها را صادر کرد. ماه يزد يار را به بغداد بردند و خليفه فرمان داد تا 450 تازيانه به او زدند و سپس به او آب نوشاندند که او در دم جان سپرد بعد از آن جسدش را در کنار جسد بابک بر دار کردند. از عجايب روزگار آنکه چوب دار ماه يزد يار بطرف چوب دار بابک خم شد به گونه ای که تنهايشان به هم رسيد شايد ماه يزد يار ميخواست به بابک بگويد: کاری را که ميخواستی بکنی و نتوانستی من دنبال کردم و اينک اين منم که در کنار توهستم و با تو يکی شدم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر