کانون ایرانیان

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

ایران، سرزمین آرزوها

هزاره هاست که ایرانی سکنی گرفته در نجد ایران، در دامنه های البرز، در پهندشت آذربایجان، در گسترهٔ دشت مغان. در عرصهٔ بازدشت ارژن، در جلگه های مازندران و گیلان، در درهٔ گرگان و در کناره های دریای مکران، نگاه دارد به بلندای البرز، به شکوه زاگرس، به قامت بلند سهند و سبلان که سر در آسمان مه آلود آذربایجان کشیده و الگو میگیرد عظمت را از کوهساران، جوشش را از چشمه ساران و خروشیدن را از
رود باران.
هزاره هاست که ایرانی پر تلاش آرزومند تعالی، تن خشک زمین ممسک و کم حاصل فلات ایران را در دشت های کم باران میخراشد، میتراشد و میکاود، دانه میافشاند و از اعماق زمین به رنج مایه حیات بر میگیرد تا زندگی را معنا بخشد و حیات را استمرار.
هزاره هاست که ایرانی آرزومد شکوه هستی، آغازگر تمدنی شکوه مند است. آن روز که جهانیان در کومه ها میزیستند و در کلبه های گلین لانه میکردند و از شاخسارهای نخل آشیانه، ایرانیان تخت جمشید را با همهٔ شکوهش که امروزیان را نیز به شگفت وا میدارد بنیاد مینهادند، ستون های ایوان مداین را استوار میگرداندند و قصرهای رفیع برپا میداشتند. گندی شاپور، بزرگترین و دیرینه ترین دانشگاه عالم را اداره میکردند و جهان را از پرتو اندیشه های والای خود، روشنی میبخشیدند و در محافل و مجامع دانشگاهی شان اندیشه بود که موج میزد و اندیشه بود که اوج میگرفت.

هزاره ها پیش از این، کوروش فرزند آریایی، پروردهٔ فرهنگ ایران زمین و بنیان گذار بزرگترین امپراتوری جهان، آزادی اندیشه و آزادی دینی را صالا درمیداد و مهر با دیگر ملت ها و قومیت ها را ندا.
هزاره ها پیش از این، داریوش، شاه شاهان، آیین ملکداری را به جهانیان می آموخت تا به مهر حکم رانند و بر قالب ها به یاری عشق حکومت کنند نه با ستم سر نیزه ها.
و هزار و اندی سال پیش از این وقتی ستون های کاخ امپراتوری ساسانی فرو ریخت، ایرانیان کاخی بنا نهادند، باشکوه تر از تخت جمشید، استوار تر از ایوان مداین، رفیع تر از قلعه های سترگ و بلند کوهسارانش "که از باد و باران نیابد گزند" و امروز ایرانیان در سایه سار دیوارهای بلند آن کاخ رفیع، زیباترین و لطیف ترین و انسانی ترین کلمات را بر زبان می آورند و بیان میدارند. کلامی که بر تارک اندیشه های جهان هستی جای میگیرند:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
چرا که آن کاخ بی گزند از گذشت زمان و ستم زمانه، از جنس خرد است و آغازین کلام آن در بزرگ داشت آفرینش گر خرد:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
و چون سموم مرگ و سیاهی و تباهی وزیدن گرفت و وحشیان زرد پوست تنگ چشم برجسته گونه سیل آسا هجوم آوردند و هر آنچه در طول هزاره ها بنیاد نهاده بودند سوختند و ویران کردند و بر تل ویرانه ها، خیمه افراشتند، ایرانیان با تکیه بر همان فرهنگ و تمدن غنی و گران بار دیرینهٔ خود، طریقی دیگر یافتند برای رهایی از این همه رنج، سفری درونی را در پیش گرفتند و سیر و سلوکی داشتند درون گریانه و بدین گونه لطیف ترین و شکوه مندترین ادبیات عرفانی را آفریدند و عشق را معنایی دیگر بخشیدند: سنایی گونه و عطار وار و از میانه این دود و آتش، عرفانی بزرگ سر بر آوردند که هستی را معنایی دیگر بخشیدند و انسانیت را کرامتی دیگر. تا آنجا که مغول خون ریز و تاتار بی ترحم را شیفتهٔ فرهنگ و آیین خود گردانیدند و شاهنامهٔ بایسنقری شد و مسجد گوهرشاد خاتونی.
و امروز ایرانی رنج دیده و بلا کشیده و مصیبت روزگار به تن خریده و در سوگ آزادی موییده، باز هم در طلب والاترین آرمان انسانی یعنی آزادی است تا با دست های سبز خود بذر آن را در پهن دشت سترون این جهان بی ترحم نشا کند و این گونه است که ایران سرزمین آرزوها نامیده میشود.

۱ نظر:

  1. سلام

    واقعا دیدن سایت شما برایم عذاب آور بود ، زمانی که دیدم این همه زمان و مطلب را که برای بشریت تنها پیچیده تر کننده نبودها و نیست هاست ، صرف کردی واقعا از اعماق وجود ناراحت شدم.
    این زمان رو می تونستی برای تحصیل علم و مطلبی که باری رو از دوش فقیرای جامعه ورداره اختصاص بدی.
    من استاد دانشگاه فردوسی هستم و این سایت رو به صورت اتفاقی ورود کردم ، دیدن این همه زمان صرف شده برای هیچ برام خیلی تکان دهنده و ناراحت کننده بود. به نظر می رسه که جوانانی نظیر شما در تله متفکران بازی دهنده مغز گرفتار آمده اند.
    با وجود گذراندن 70 سال ، و دیدن حکومت های مختلف ، ادامه این مسیر را برای شما به هیچ وجه توصیه نمی کنم ، شاید گذراندن بیش از 40 سال از عمرم در انگلیس و هلند و امریکا توانسته باشد این توانایی استنباطی را در من ایجاد کند که به دنبال مسائلی این گونه ( دنبال نخود سیاهی) نباشم.
    بنده یکی از جمله افرادی بودم که توسط دانشگاه شیکاگو به همکاری در ایجاد تاریخی نو برای ایران دعوت شدم ولی کم اهمیت بودن موضوع از لحاظ عقلی و منطقی ایجاب کرد که وارد این ورطه هولناک نشوم.
    بودند کسانی که برای مادیات جوانان این مرز و بوم را فروختند و با این گونه جوامع فکری وارد بازی و بازی سازی شدند.
    امید وار هستم که به این مطالب با دیدی باز و تفکری زیبا نظاره کنی و از پوچ ها و دستمایه بازی بودن بگریزی.
    با این که 70 سال سن دارم ولی دارای انگیزه یک کودک 7 ساله برای بازی هستم ولی این بازی می تواند کمک به همنوع باشد و استمداد و دستگیری از او نه این که گفته های بالا دستی را تکرار کردن و بازیچه دست شدن.
    اگر می دانستی که در پس پرده این مطالب چه اشخاص و جریاناتی قرار دارند یقینا در پی اصلاح آن برمی آمدی. من به شخصه با خدودی از این جریانات در داخل و خارج ، آشنایی و حتی مراوده داشته ام و ادامه این راه را برای شما توصیه نمی کنم.
    نمی توانم از این گفته ها دست بدارم لطفا بازیچه نشو. یک سری از مطالبت کاملا بازتاب و کپی بازیچه سازهاست.
    اسم من بارز است البته همه با سکون، سعید هم اسم پسرم.
    او به دنبال کشف اشکالات است تا تثبیت اشتباهات.

    پاسخحذف