يكى از متون تازه ياب قرن هفتم هجرى منظومه اى است در تاريخ ايران و اسلام از شاعرى به نام حكيم زجّاجى كه يگانه نسخهاش در پاكستان شناخته شده و آقاى على پيرنيا با حوصله و همت آن را به استنساخ در آورده و در انتشارات فرهنگستان زبان و ادب به چاپ رسانيده است.
ازين منظومه درست برمى آيد كه هميشه حساب اران (آران) از نظر شناخت اقليمى و جغرافيائى از آذربايگان جدا بوده و نام سرزمين شمالى ارس [هرگز] آذربايجان نبوده [بلكه در همه متون تاريخي و جغرافيايي و ادبي اران خوانده شده] است.
اينك كه منظومه همايون نامهي زجاجي دستياب شده است مواردى را كه در آن ذكر ارّان شده است درين جا به آگاهى مى رساند و خوب مشخص است كه حقيقت تاريخى چيست:
ز آران و قبچاق و روس و خزر /// فكندند بسيار بر همدگر (208)
نخست از خلافت جهانگير بود /// در آران و اربادگان مير بود (302)
بدو داد منشور ذربايگان(= آذربايجان) /// بزرگى آران و پرمايگان (562)
ورا نايبى بُد به آران زمين /// به نام آن گزين منكجو رامين
به آران درون راه عصيان گرفت /// چنان كار دشوار آسان گرفت (609)
به آران روان كن اميرى اگر /// كه دارم ز دست تو پر خون جگر (610)
ز آران و ارمن، ز مازندران /// سپاهى بر او جمع شد بيكران (893)
چو بگرفت آران وارمن به تيغ /// سر تيغشان بود بارنده ميغ (980)
به فرمان او باشد آران و روس /// در آن بوم و برزن زند بوق و كوس (1140)
روان كرد از آنجا به ذربايگان /// سپاهى به گردش ز پرمايگان
ز تبريز ناگاه مركب بتاخت /// به آران شد و كار ارمن بساخت (1160)
سپاهى از آران و ارمن زمين /// نهادند بر اسب آزار زين (1190)
از آران و ارمن، ز قبچاق و روم /// ز در بند شروان ز هر مرز و بوم (1193)
برو گنجه بستان و آران بگير /// به شمشير كن كار آران چو تير (1196)
به آران و قفچاق بيرون شدند /// كه داند كه تا آن سران چون شدند (1221)
به آران شد ازبك تهى كرد جاى /// به تبريز بُد بانويى دلرباى (1222)
قزل ارسلان شد به آران زمين /// فلك كرده در كار هر دو كمين (1254)
شود جمله آران وارمن خراب /// به دوزخ مرا باشد آن دم جواب (1326)
ز آران وارمن بيامد سياه /// به نزديك آن خسرو دين پناه (1345)
ز آران و ارمن چو شد شاه دور /// ببريد از چهره ماه نور (1346)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر