چند هزار سال پيش از زايش مسيح «مکتب
مزديسنا»، به رهبري زرتشت در شمال ... ايران بنا گرديد. پايه هاي اين
مکتب بر روي «بهي بخشي» و اين چنين باورهايي بنيان نهاده شد:
«اهورامزدا نيکي را آفريده، بدي و رنج و درد و
بيکاري در اثر ضربه و وسوسهي انگرهمينو (مينوي بد) است و براي خشنودي
اهورامزدا بايد با آن مبارزه نمود»[[3] يسنا پوشينه نخست، پورداوود 3].
...
همچنان که مي دانيم، پيش از بنياد نهاده شدن
اين مکتب، مردمان آن دوران، سرآغاز بيماري ها را در خشم و قهر خدايانشان
و يا وارد شدن ارواح خبيثه به درون بدن انسان جستجو مي کردند.
راهنمايي هاي اين مکتب، پايه و بنيان چنان
خرافاتي را در هم شکست و روش هاي درماني پيشين را که بر پايه ارضاي خاطر
خشمگين خدايان و گاه با دادن قرباني هاي خونين بود درهم ريخت و روشن
ساخت که انگيزه ي آغاز بيماري ها، بودن ِ آلودگي ها و نبودن بهداشت،
کردارهاي زشت و وسوسههاي انگرهمينوي است و آن چنان که در دنباله ي
همين نوشتار و در بخش وابسته، به گونه دامنهدار خواهي خواند. مبارزه با
بيماري هاي تني و رواني، در گام نخست به ياري گياهان سودمند دارويي که
آفريده اهورامزدا مي باشند، آغاز گشت، در گام دوم با کار و کارد جراحي
دنبال شد و در گام سوم با تلقين سخنان به آييني و نياز به سوي اهورامزدا
پي گيري شد و براي نخستين بار واژهي «درمان» و «پزشکي» را همچنان که پيش
نيز يادآوري شد در اين مکتب روان گشت، جايگاه پزشک پرارج گرديد، براي آن
ها قوانين بنيان نهادند ولي کار مزد و آسايش آنان، به دلخواه بود. در آن
پيوند بود که بنياد درمانگاه ها، بيمارستان ها و دارو و درمان ارزانيان
کارهايي خداپسندانه به شمار آمدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر