درج طنزي كودكانه در روزنامهي ايران 22 ارديبهشت ماه گذشته، بهانه و بسترهاي – اگرچه واهي – را فراهم آورد تا سرانجام اشرار تجزيهطلب و بيگانهپرست پانتركيست گوشههايي از ماهيت واقعي خود و توطئهاي را كه ديرزماني است با پشتيباني مالي و معنوي واشنگتن و باكو، و با اتكا به جريانسازيهاي مزدوراني چون ناصر پورپيرار، براي فرروپاشي و تجزيهي ايران تدارك ديدهاند، برملا و آفتابي كنند.
غائله و اغتشاش كوري كه اشرار پانترك به بهانهي دروغين «اعتراض به توهين به اقوام» (!)، و با به ميدان آوردن مشتي عوام الناس مطلقاً ناآگاه و بيخبر از اصل ماجرا، در برخي از شهرهاي استانهاي تركزبان برپا كردند، به خوبي پرده از ترفندهاي آنان براي عوامفريبي و آشوبگري برداشته است. وطنفروشان پانترك، در ضمن اغتشاشات خياباني خود، با تعرض به جان و مال مردم، تخريب اموال عمومي، تاراج مغازهها و حمله به بانكها و ادارات، نشان دادند كه خواست و آماج واقعي مكتب جعل و جهل و فريب (پانتركيسم) چيست و حاميان و رهبران بيگانهي آنان چه نقشههاي شومي را براي گسترش ناامني و ضربه زدن به اقتدار و عزّت كشور و ملت ايران، تدراك ديدهاند. اگرچه ميدانند و ميدانيم كه ملت بزرگ ايران، به ويژه ايرانيان آذري، همواره در برابر توطئههاي پليد بيگانگان بدخواه هشيار بودهاند، و هر گاه كه دشمنان ايران به گوشهاي از اين خاك گهربار چشم طمع دوختهاند، تا واپسين قطرهي خون خويش از اين مرز و بوم دفاع كرده و حتا يك وجب از خاك خويش را به دشمن واننهادهاند. درسي كه شوروي كمونيست در دههي 20 و عراق بعثي در دههي 60 از هجوم به ايران بزرگ گرفتند، از يادها نخواهد رفت.
اما در پيوند با رويدادهاي اخير، بايد به چندين نكته اشاره كنم:
1- واقعيت آشكار آن است كه داستان طنز روزنامهي ايران هيچ گونه ارتباطي با تركزبان يا هر گروه ديگري ندارد و نميتواند داشته باشد. موضوع اين داستان، شرح حال زيستشناختي و بومشناختي سوسك (بلاي جان بسياري از مردم شهرهاي بزرگ) به زباني طنز و كودكانه است، و هيچ يك از توصيفات آن را نميتوان با انسان يا گروهي از انسانها مطابقت داد. البته اگر كسي وجود داشته باشد كه خود را «سوسك» بپندارد و در نتيجه گمان كندكه محتواي داستان ياد شده بدو اشاره دارد، اين ديگر مشكل خود اوست! متأسفانه اكثريت قريب به اتفاق كساني كه به بهانهي اين مطلب در اغتشاشات اخير شركت كرده بودند، متن آن را نخوانده و تنها به القائات داعيان پانتركيسم گوش سپرده بودند.
اما كارتون همراه اين داستان نيز حاوي توهين به صاحبان هيچ زبان و گويشي نيست و اين تصور كه كارتون مورد بحث تركزبانان را به سوسك تشبيه كرده، مطلقاً خطا و اشتباه است. در متن داستان گفته ميشود كه: «دستور زبان سوسكي هم آن قدر سخته (هنوز هيچ كس درست نفهميده كدوم فعلهاشون ing ميگيره) كه هشتاد درصد خود سوسكهام بلد نيستن و ترجيح ميدن به زبونهاي ديگه حرف بزنن». در كارتون مورد بحث نيز به همين موضوع اشاره شده و در آن، پسربچهاي با زبان «سوسكي» به سوسك ميگويد كه: «soosoo soosking sisko sooski sooskung». اما چنان كه در متن گفته شده، چون سوسك زبان خود را درست نميفهمد، از حرفهاي پسربچه سر در نميآورد و به زباني ديگر (در اين جا: تركي) به سادگي ميگويد: «چي؟!» (به تركي: نمنه). بنابراين زبان سوسك، همان زباني است كه پسربچه بدان سخن گفته و ing دار است (مانند زبان انگليسي!)، و نه، مثلاً زبان تركي، كه سوسك در اين جا ناگزير به استفاده از آن شده است. بر اين اساس، روشن است كه كارتون مورد بحث، نه زبان سوسكها را تركي دانسته است و نه تركزبانان را به سوسك شباهت داده است. اما نكتهي بسيار مهمي كه در لابهلاي غوغاگريهاي اشرار تجزيهطلب پانترك از چشمها پنهان ماند، آن است كه در يكي ديگر از كارتونهاي همين داستان، سوسك بينوا، هنگامي كه با پر غلغلك داده ميشود، جملهاي را به زبان فارسي ادا ميكند و ميگويد: «نه، جون مادرت، هي هي!». اگر قرار باشد صرف بيان يك واژهي تركي از زبان سوسك، توهين به تركزبانان عالم انگاشته شود و چنين غائلهاي به پا شود، پس فارسيزبانان دنيا نيز بايد اداي يك جملهفارسي از زبان سوسك را توهيني بزرگ به خود بدانند و همه جا را به آشوب بكشند؟ اما واقعيت آن است كه هيچ فارسي زباني چنين نكرد! در هر حال آشكار است كه در اين جا نيز بر مبناي متن داستان، سوسك به جهت ندانستن زبان soosking خود، باز ناگزير شده به زباني ديگر (در اين جا: فارسي) سخن بگويد. به همين سادگي! البته واضح است كه براي اشرار تجزيهطلب اساساً متن و محتواي اين داستان مهم نبوده و عوام نيز كه اصلاً اطلاعي از اصل موضوع نداشتهاند. آنان فقط در پي اغتشاش و خرابكاري بودند و متأسفانه روزنامهي ايران و طراح هنرمند و آذري آن، مانا نيستاني، قرباني توطئهي از پيش طراحي و برنامهريزي شدهي پانتركهاي آشوبگر شد.
2- يكي از اهداف اشرار پانتركيست از برپايي اغشاشات اخير (علاوه بر تلاش براي القاي اين توهم كه در ايران ميان شهروندان مناطق مختلف كشور [به تعبير آنان: اقوام] اختلاف و درگيري عميقي وجود دارد و شهروندان يك منطقه از كشور [به تعبير آنان: قوم فارس!] به شهروندان منطقهاي ديگر [به تعبير آنان: قوم ترك!] پيوسته در حال توهين و ظلم و تعدياند، و بنابراين بايد هر چه زودتر از اين كشور جدا و مستقل شد و خود را از اين شرّ اين درگيريها و توهينها و ستمها رها كرد)، به راه انداختن مانوري عوامفريبانه و نيز امتيازگيري از دولت بوده است. چنان كه در غالب بيانيههايي كه به مناسبت مسائل اخير از سوي گروههاي قومگرا و حتا از جانب شخصيتهاي سياسي آذري منتشر شد، پس از اعتراض به توهين خيالي روزنامهي ايران، به ناگاه با لحني آمرانه و طلبكارانه درخواست تشكيل فرهنگستان زبان تركي، تدريس زبان تركي در مدارس، و توجه به آباداني و توسعهي مناطق تركزبان مطرح شده است! اين همه ادعا در حالي است كه ايرانيان تركزبان %20 كل جمعيت ايران را تشكيل ميدهند و اين حقيقت جواز راهاندازي فرهنگستان زبان تركي و تدريس زبان تركي را در مدارس (يا تبديل شدن زبان تركي به دومين زبان ملي ايران، چنان كه پانتركها ميگويند) به هيچ كس نميدهد. آيا تاكنون در ايالات متحدهي امريكا يا كانادا به سبب وجود جمعيت پرشمار چينيزبان، فرهنگستان زبان چيني برپا شده يا زبان چيني در مدارس آنان تدريس ميشود؟! روشن است كه تدريس زبانهاي محلي در مدارس امري كاملاً بيمعنا است، چرا كه هر فردي زبان محلي خود را از گهوارهي خويش فرا ميگيرد، و لذا فقط زبان ملي است كه براي آشنايي همگان با آن، ميبايست در مدارس آموخته شود. اما بحث از فقر و توسعهنيافتگي مناطق تركزبان (شمال غرب ايران) جز طنز و مطايبه چيز ديگري نميتواند باشد؛ چرا كه علاوه بر ظواهر امر، آمارهاي رسمي نيز نشان ميدهند كه شمال غرب ايران يكي از آبادترين و توسعهيافتهترين و ثروتمندترين مناطق كشور است.
3- چنان كه ميدانيد، عنوان اصلي گذاشته شده به تيم ملي فوتبال ايران، ستارگان پارسي بود كه متأسفانه تحت تأثير اغتشاشات اخير و حتا اعتراضات برخي شخصيتهاي سياسي آذري، با طرح اين ادعا كه تيم ملي فوتبال ايران به «قوم» فارس (!) متعلق نيست و به همهي «اقوام» ايران تعلق دارد، تغيير داده شد. اما حقيقتي كه قومسازان و قومپرستان و حتا بسياري از شخصيتهاي سياسي كشور از آن ناآگاهاند اين است كه در ايران چيزي به نام «قوم فارس»، يا هر قوم ديگري وجود ندارد. در چارچوب كشور ايران تنها و تنها «ملت ايران» و «مليت ايراني» موجود است و تفاوتهاي زباني و گويشي موجود ميان شهروندان مناطق مختلف كشور، فقط نشان دهندهي وجود تنوع فرهنگي در كشور است و نه چيز ديگري. واحدي به نام «قوم فارس/ پارس» نزديك به دو هزار سال پيش در جامعهي يكپارچهي ايران تحليل رفت و از اين رو گفتوگو از «قوم فارس/ پارس» در ايران معاصر، بيمعنا و فاقد موضوعيت است؛ و دقيقاً از اين رو است كه قومسازان و تجزيهطلبان تاكنون نتوانستهاند مشخص كنند و توضيح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» يا «فارسها» دقيقاً چيست. اما از آن جا كه مهمترين دودمانهاي پادشاهي ايران (هخامنشيان و ساسانيان) از ايالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ايران، چنان كه در متون كهن و ميانهي يوناني، لاتيني، ارمني، سرياني، چيني، و فارسي – عربي دوران اسلامي مشاهده ميشود، از ديرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده ميشده است. حتا هنوز نيز در زبانهاي اروپايي از كشور ايران گاه با نام پارس (انگليسي: Persia؛ فرانسوي: Perse) ياد ميشود و البته اگر خواست رضا پهلوي نبود، نام رسمي ايران در اسناد بين المللي هنوز پارس بود. بنابراين مشخص است كه عنوان پارسي / فارسي، منحصراً داراي مفهومي ملي است و نه قومي، و عنوانهاي چون ستارگان پارسي نيز به همهي مردم ايران دلالت و اشاره دارد.
4- از جمله شعارهاي موهني كه اشرار تجزيهطلب در اغتشاشات خياباني اخير خود ميدادند، «مرگ بر ارمني» بود! همين نكتهي ظريف خود دليلي است روشن بر اين كه منشأ و سرچشمهي اصلي آشوبهاي اخير جايي جز باكو، كه دولتمردان آن ارمنيان را دشمنان خود ميپندارند (و اسراييل را نزديكترين دوستشان) نبوده است. بديهي است كه ايرانيان هيچ گاه با ملت دوست و برادر ارمنستان مشكلي نداشتهاند، اما پانتركهاي داخلي از آن رو كه خود را داراي ريشه و تبار ايراني نميدانند بل كه خويشتن را با تركزبانان قفقاز و اران همخون و همسرنوشت ميپندارند، طبيعي است كه همواره و به هر مناسبتي پرچم به اصطلاح جمهوري آذربايجان (اران) را بر سر خود بگردانند و سنگ دولتمردان آن خطه را به سينه بزنند و در دفاع از منافع آنان شعار دهند.
5- يكي از نتايج مثبت اغتشاشات اخير رخ داده در مناطق تركزبان كشور، آن بود كه مسؤولان جمهوري اسلامي ايران سرانجام به عمق فاجعه پي بردند. با وجود آن كه سالها بود ايرانيان ميهنپرست دربارهي تحركات خزندهي جريانات تجزيهطلب و پانتركيست هشدار ميدادند، اما دولتمردان از جديت و حساسيت موضوع آگاه نبودند. اما اينك، با مشاهدهي آشوبها و خرابكاريهاي هدايت شدهي تجزيهطلبان در مناطق تركزبان، ديگر بر اين حقيقت واقف شدهاند كه بايد به گونهاي جدي و اساسي جريانات تجزيهطلب را ريشهكن كرد و تقويت و تحكيم مباني هويت ملي را در دستور كار قرار داد تا ايمان و افتخار به ايراني بودن در دل و جان همهي ايرانيان براي هميشه نشيمن كند و بر استحكام و استواري و آسيبناپذيري وحدت و اتحاد ملي بيافزايد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر