در گاثاها نامياز فروهر نيامده است و تنها در يسناهات 26 و در
فروردين يشت به اين نام برميخوريم. در بندهاي چهارم يسنا، هات 26 از پنج بنياد يا
پنج نيروي مردمان ياد ميشود، و اين پنج نيرو: جان، دين، بوي، روان و فروهر است.
جان در اوستا،
اهو،
سرمايه زندگي است.
دين در اوستا دئنا از ريشه " دي " برآمده است و همان " ديدن " و
نگرش دروني است که مردمان به بيرون و فراخناي جهان دارند! و به سخني ديگر پيوندي
است که هر زنده و باشنده با آفرينش و جهان استوار ميکند. و اين بجز از کيش و آيين
است که فرمان آن از جهان بيرون به اندرون مغز و انديشه و روان ميآيد .
بوي همان است که از بساوايي و شنوايي و چشايي و ... بر ميآيد و کارهاي تن را سامان
ميدهد و هوش و وير
و جز آن وابسته بدان اند .
بوي در اوستا
بَئوذَ
و در پهلوي
بُوذ
(همسنگ تُند) درفارسي دري بوي (به همان سنگ) خوانده ميشده است .
روان در اوستا
اوروَن
است و گزيدن نيکيها از بديها و پالايش انديشه از پليديها با او است. و همان است
که در جهان مينوي (انديشه، معنوي) بهره درستکاريها يا زشتکاريهاي خويش را ميبيند!
پنجمين نيروي پديد آورنده مردمان، فروهر است که در اوستا
فَرَوشي
و در فارسي
فرَوَرد
است و نام فروردين و فروردينگان از آن برآمده است، و با آنکه نام فارسي آن در
نوشتههاي نخستين چنين است، امروزه در نزد ما همان نام پهلوي آن روان است زيرا که
موبدان و نويسندگان و گزارندگان نامههاي ديني و اوستا همگان آنرا به پهلوي
مينوشتند و ميخواندند .
چنانکه ديده ميشود برخي از پديدههاي هستي داراي برخي از اين پنج
نيرو نيستند و از آن ميان مردمان همگي اين پنج نيرو را دارند .
درباره اين که
فروهر
چيست و چه را ميرساند سخن بسيار گفته اند. چون:
نيروي پيش برنده، نيروي پروراننده، نيروي روياننده يا بالنده،
نيروي گرونده و بارآور، نيروي پناه دهنده و نيروي نگهبان مردمان.
بدين گفتارها ميتوان اين را افزود که: بخش دوم اين واژه در پهلوي "
وهر " همان است که در فارسي بهر و بهره و بخش را ميرساند. ايرانيان از بخش و بخت
چيز ديگري را نيز ميخواستند گفت، و آن بخشي است که از دهش يزداني و جهاني بهره
مردمان ميشود و اين هنوز در واژههاي
خوشبخت
و
بدبخت
آشکار است.
بخش نخست فْرَ نيز جنبش به سوي پيش را ميرساند و هنوز در واژههاي فردا،
فرجام، فرا، ... زنده است. بنابراين ميتوان گمان بردن که فروهر بهري از آفرينش
ايزدي است که از جهان فرورهران به مردمان ميرسد و با همان بهر است که همه جنبههاي
زندگي آنان از هوش و بشن و بالا و نيرو و توان پديد ميآيد و پرورش مييابد و پس از
مرگ نيز پاک و بي آلايش به سوي خرد هستي بخش - اهورامزدا - باز ميگردد.
دربُندَهِش که دفتري تازه است و گفتارهاي تازه را همراه برخي
گفتههاي کهن در خود دارد، چنين آمده است که اهورا مزدا پيش از آفرينش جهان،
فروهران را بيافريد و پس از سه هزار سال از رويِ آن جهان مينوي، اين گيتي را پديد
آورد. اين انديشه پس از اسلام نيز در گفتار ابوسعيد ابولخير خود را مينماياند.
چنانکه در هيچ يک از گفتارهاي پهلوي نيز تا آن جا که من ديده ام چنين روشن آن را
باز نگفته اند
فروردين يشت به اين نام برميخوريم. در بندهاي چهارم يسنا، هات 26 از پنج بنياد يا
پنج نيروي مردمان ياد ميشود، و اين پنج نيرو: جان، دين، بوي، روان و فروهر است.
جان در اوستا،
اهو،
سرمايه زندگي است.
دين در اوستا دئنا از ريشه " دي " برآمده است و همان " ديدن " و
نگرش دروني است که مردمان به بيرون و فراخناي جهان دارند! و به سخني ديگر پيوندي
است که هر زنده و باشنده با آفرينش و جهان استوار ميکند. و اين بجز از کيش و آيين
است که فرمان آن از جهان بيرون به اندرون مغز و انديشه و روان ميآيد .
بوي همان است که از بساوايي و شنوايي و چشايي و ... بر ميآيد و کارهاي تن را سامان
ميدهد و هوش و وير
و جز آن وابسته بدان اند .
بوي در اوستا
بَئوذَ
و در پهلوي
بُوذ
(همسنگ تُند) درفارسي دري بوي (به همان سنگ) خوانده ميشده است .
روان در اوستا
اوروَن
است و گزيدن نيکيها از بديها و پالايش انديشه از پليديها با او است. و همان است
که در جهان مينوي (انديشه، معنوي) بهره درستکاريها يا زشتکاريهاي خويش را ميبيند!
پنجمين نيروي پديد آورنده مردمان، فروهر است که در اوستا
فَرَوشي
و در فارسي
فرَوَرد
است و نام فروردين و فروردينگان از آن برآمده است، و با آنکه نام فارسي آن در
نوشتههاي نخستين چنين است، امروزه در نزد ما همان نام پهلوي آن روان است زيرا که
موبدان و نويسندگان و گزارندگان نامههاي ديني و اوستا همگان آنرا به پهلوي
مينوشتند و ميخواندند .
چنانکه ديده ميشود برخي از پديدههاي هستي داراي برخي از اين پنج
نيرو نيستند و از آن ميان مردمان همگي اين پنج نيرو را دارند .
درباره اين که
فروهر
چيست و چه را ميرساند سخن بسيار گفته اند. چون:
نيروي پيش برنده، نيروي پروراننده، نيروي روياننده يا بالنده،
نيروي گرونده و بارآور، نيروي پناه دهنده و نيروي نگهبان مردمان.
بدين گفتارها ميتوان اين را افزود که: بخش دوم اين واژه در پهلوي "
وهر " همان است که در فارسي بهر و بهره و بخش را ميرساند. ايرانيان از بخش و بخت
چيز ديگري را نيز ميخواستند گفت، و آن بخشي است که از دهش يزداني و جهاني بهره
مردمان ميشود و اين هنوز در واژههاي
خوشبخت
و
بدبخت
آشکار است.
بخش نخست فْرَ نيز جنبش به سوي پيش را ميرساند و هنوز در واژههاي فردا،
فرجام، فرا، ... زنده است. بنابراين ميتوان گمان بردن که فروهر بهري از آفرينش
ايزدي است که از جهان فرورهران به مردمان ميرسد و با همان بهر است که همه جنبههاي
زندگي آنان از هوش و بشن و بالا و نيرو و توان پديد ميآيد و پرورش مييابد و پس از
مرگ نيز پاک و بي آلايش به سوي خرد هستي بخش - اهورامزدا - باز ميگردد.
دربُندَهِش که دفتري تازه است و گفتارهاي تازه را همراه برخي
گفتههاي کهن در خود دارد، چنين آمده است که اهورا مزدا پيش از آفرينش جهان،
فروهران را بيافريد و پس از سه هزار سال از رويِ آن جهان مينوي، اين گيتي را پديد
آورد. اين انديشه پس از اسلام نيز در گفتار ابوسعيد ابولخير خود را مينماياند.
چنانکه در هيچ يک از گفتارهاي پهلوي نيز تا آن جا که من ديده ام چنين روشن آن را
باز نگفته اند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر