ديا اکو
هرودوت تاريخ نويس يوناني مي گويد :: ديااکو پسر فرورتيش چنان آوازه اي در حسن دادخواهي داشت که ابتدا اهالي روستايي که در آ» زندگي مي کردند و سپس همه افراد قبيله اش براي رفع دعواهايشان ؛ به او مراجعه مي کردند . وي چون قدرت خويش را دريافت شايعه در افکند که بخاطر بازماندن از کارهاي خصوصي خود نمي تواند تمام اوقاتش را به داوري ميان افراد صرف کند . از اين رو از کار داوري کناره گرفت . به دنبال اين اقدام دزدي و بي نظمي آغاز گرديد . روئساي طوايف و قبايل ماد دور هم گرد آمدند که چه کنيم که ديگر داوري چون ديوکس ( ديااکو ) بر ما داوري نخواهد کرد و هر روز دزدان و غارتگران بر ما هجوم مي آورند و از مجازات عمل نمي ترسند ؛ پس از شوري که کردند به اين نتيجه رسيدند که از ديوکس ( ديااکو ) بخواهند تا به عنوان شاه به آنها حکومت کند و جلو اين دزدان و غارتگران را بگيرد پس به منزل وي رفته و تقاضايشان را با او در ميان گذاردند . ديوکس هم که دقيقا همين انتظار را داشت گفت من براي قبول اين کار چند شرط دارم که بايد عملي کنيد . اول اينکه برايم قصري بسازيد و برايم سربازاني محيا سازيد تا از من حمايت و پاسداري کنند . اين شروط را روساي قبايل قبول کردند و ديوکس ( ديااکو ) از اين تاريخ به بعد شاه مادها شد . اولين اقدام شاه جديد فراهم آوردن نگهباناني براي خود و سپس ساختن پايتخت بود . وي براي اين منظور همدان را که يوناني ها اکباتانه ميگويند جهت پايتخت برگزيد . البته ديوکس ( ديااکو ) از قرار معلوم اين شهر را بنا نکرد زيرا اين شهر در کتيبه تيگلات پلسر اول تخت عنوان امدانه ذکر شده است . اما پادشاه ماد بر جمعيت آن افزود ؛ نام هگمتانه به معني جاي اجتماع مي باشد و ظاهرا بدان اشاره دارد که طوايف مادي که در گذشته پراکنده بودند ؛ به گونه اي متراکم در آنجا جمع شدند . شهر جديد احتمالا از روي نمونه شهرهاي جلگه اي بنا گرديد . اين شهر بر روي تپه اي ساخته شده و هفت ديوار تو در تو داشت که ديوارهاي دروني به ترتيب مشرف بر ديوارهاي بيروني بودند ؛ بطوري که دروني ترين ديوار از بقيه ديوارها بلند تر بود . قصر پادشاه که خزاين او در آنجا نگهداري مي شد ؛ درون هفتمين ديوار واقع شده بود . اين ديوار کهدروني ترين ديوار هفتگانه به شمار مي رفت ؛ کنگره هاي زرگون داشت و حال آنکه ديوارهاي ديگر مانند برج بيروس نيمرود رنگهاي روشن داشتند . اين کنگره ها و بويژه رنگ هاي آن در نزد بابليان نمادهاي خورشيد و ماه و سيارات بودند اما در نزد مادها اين گونه رنگ آميزي صرفا وام گيري هنري بوده . ديوکس ( ديااکو ) ؛ در اين کاخ مراسمي براي بار نيز مقرر مي داشت که احتمالا به تقليد از دستگاههاي آشور بوده است . در اين کاخ کسي نمي توانست با شاه روبرو شود و دادخواست ها را پيامگذاران به شاه مي دادند . بدين منظور اين آيين تشريفات وضع شده بود تا با دشوار کردن دسترسي به پادشاه ترس و اخترام در دل مردم القا کنند
ديوکس ( ديااکو ) در مدت پنجاه و سه سال پادشاهي ( ۶۵۵ - ۷۰۸ ق . م ) فرصت آن را داشت که قبايل ماد را که تا آن زمان پراکنده بودند متحد سازد و به مليت واحدي مبدل کند . اگر او همان ديااکويي نباشد که در کتيبه هاي آشوري از آن نام رفته لا اقل اين خوش اقبالي را داشته که آشوريان به وي نپرداختند ( نجنگيدن ) زيرا سناخريب در جنگ بابل و ايلام ( سوزيانا آن قدر گرفتار بودند که ديگر مجال انديشيدن به کوههاي بلند و صعب العبور کردستان را نداشتند و تنها خطري که از جانب آشور ؛ مادها را تهديد مي کرد ؛ اعزام نيروي آشوري يه الليپي يعني کرمانشاه کنوني بوده است . بقيه نقاط کشور همچنان در سکون و آرامش بود و خراجش را به صورتي منظم مي پرداخت بطوري که آشوريان هيچ بهانه اي براي مداخله نيافتند .
فره ور تيش
پس از ديوکس ( ديااکو ) پسرش فرورتيس که نام نياي خود را داشت به تخت پادشاهي نشست . او با پرداخت منظم خراج به دولت آشور که در آن هنگام آشور بانيپال پادشاه آن بود . سياست پدر را که حفظ مناسب حسنه با آشور بود ادامه داد و نيز مانند پدر به فتح و جذب ديگر قبايل ماد که در فلات ايران مستقر شده بودند پرداخت . مادها در اين راه ولايت پارس را که با سکنه آن خويشاوند بودند متصرف شدند . آنها که با اين پيروزيها شجاع و دلير شده بودند کوشيدند تا يوغ بندگي را از گردن خويش بردارند و در رسيدن به اين هدف به آشور حمله بردند ؛ اما سپاهيان کار آزموده آشوری که سر انجام دولت ايلام را مغلوب و مطيع کرده بودند و از انضباط شديدی برخوردار بودند و نيز با جنگ افزار بزرگ می شدند ؛ برای مادهای مشهور و جسور ؛ بسيار خطرناک بشمار می رفتند . در نتيجه سعی مادها ثمر بخش نبوده و عاقبت در برابر دشمن شکست خوردند و فرورتيس ( فرااورت ) ؛ پس از بيست و دو سال پادشاهی به هلاکت رسيد و بيشتر سپاهيانش نابود گرديدند . پس از کشته شدن فرورتيس ؛ هوخشتره ( کياکسار ) که مديری قابل و سرداری فاتح بود به پادشاهی رسيد . شکستی که به قيمت جان فرااورت ( فرورتيس ) تمام شده بود به او آموخت سربازانی که روسای زمين دار جمع می کنند هرگز از عهده سپاهيان منظم بر نمی آيند ؛ از اين رو بر آن شد تا سپاهی از روی نمونه سپاه آشور تشکيل دهد ؛ پيادگانی که هر يک به کمان و شمشير و يک يا دو زوبين مسلح بودند و سوارانی که در سايه پرورش اسب که در ميان مادها رايج بود ؛ پيش از سواره نظام دشمن بودند . لشکريانی که به تير و کمان مسلح بودند که در همه شرايط ؛ در حمله و عقب نشينی بسوی دشمن تيراندازی کنند .
کیاکسار
هوخشتره ؛ سپاهيانش را با سخت در ايستادن در برابر آشوريان آموده می کرد . اين سياست درنگ و معطلی سرانجام آن فرصت مناسب را که پادشاه بدنبالش بود پيش آورد و سپاهيان وی بر سرداران آشور بانیپال پيروز شدند . هوخشتره به آشور تاخت و شهر نينوا را به محاصره گرفت . دور گرفتن نينوا تنها محاصره و پژواکی بود که به روايت ناحوم و از طريق تورات بدست ما رسيده است . اگر هوخشتره را فورا به کشورش که مورد تاخت و تاز سکاها ( اسکيت ها ) قرار گرفته بود فرا نمی خواندند ؛ او می توانست با ادامه محاصره نينوا و قحطی افکندن در شهر موفق به گشودن آن گردد . سکاها با گذشتن از قفقاز از طريق گذرگاه دربند به آذربايجان تاخته بودند . پادشاه ماد در شمال درياچه اروميه به مقابله آنها شتافت ؛ اما در شمال درياچه اروميه به مقابله آنها شتافت ؛ اما از آنها شکست خورد و ناگزير به شرايط فاتحان تن در داد ( ۶۳۳ ق . م ) اسکيت ها تا کنار دريای مديترانه رسيده بودند و چنانکه اسناد تاريخی نشان می دهد قلاع و استحکاماتی وجود نداشت تا در برابر اين سيل ويرانگر ايستادگی کند . اين وحشت هنگامی به پايان رسيد که هوخشتره به حيله توانست در مقابل آنها پيروز شود . وی مادی يس پادشاه سکاها و فرماندهان سپاهش را به ضيافتی فراخواند ؛ در مهمانی آنها را از باده مست کرد و سپس همه را در مستی کشت ( نقل از تاريخ هرودوت ) سکاها بی سردار مانده بودند و علی رغم مقاومت سرسختانه ای که کردند سرانجام حدود سال ( ۶۱۵ ق . م ) مغلوب و منهدم گشته و پس از ۲۸ سال اشغال نواحی شمال غربی ايران عاقبت از آنجا بيرون رانده شدند .
آشور بانیپال حدود سال ۶۲۵ ق .م درگذشت ؛ در ايام فرمانروايی جانشين او ساراکس ؛ بنوپلسنر ؛ جاکم بابل سربر افراشته و خود را شاه خواند . وی نخست عليه مهاجمان ناشناخته ای که از دهانه های دجله و فرات می آمدند لشکر کسيد ؛ ولی بعلت ناتوانی بعدها مادی ها را به ياری خويش طلبيد و در نتيجه هوخشتره به او پيوست . نينوا در محاصره افتاد و هنگامی که پادشاه آشور مقاومت را بيهوده ديد ؛ خرمنی از آتش برافروخت ؛ خود و خانواده اش را در آن افکند و به هلاکت رساند . در نتيجه در سال ۶۰۶ پيش از ميلاد پايتخت آشور به اشغال سپاهيان دشمن در آمد و با خاک يکسان گرديد و چنانکه از لوح استوانه بنونيد پلسر ؛ حاکم بابل بر می آيد ديگر شهر ها و معابدی که پلسر را ياری نکرده بودند به سرنوشت پايتخت آشور گرفتار آمدند . از اين تاريخ مادها بر بخش بزرگی از آسيای غربی فرمانروايی يافتند . بنوکد نصر ( بخت النصر ) پسر و جانشين بنويد پلسر ؛ عقد اتحادی با آنها منعقد کرد و با ؛؛ آمی تيس ؛؛ دختر هوخشتره ازدواج کرد ؛ در حاليکه بابليان دشت ها را در تصرف خويش داشتند . مادها نيز از فرصت استفاده نموده تمامی سرزمين ايران را به تصرف خود در آورده و بتدريج از يکطرف به ارمنستان و از طرف ديگر تا مرکز آسيای صغيريعنی کاپادوکيه پيش رفتند . فتح تمامی اين مناطق برای مادها آسان تر بود ؛ زيرا کيمری ها ( سیمری ها ) و اسکيتها ( سکاها ) تمامی بلاد آباد و مناطق مذکور را غارت و ويران کرده بودند و پيش از آمدن مادها مناطق فوق چنان دستخوش هرج و مرج و بی نظمی شده بود که قدرت ايستادن در برابر مهاجمان خارجی را نداشت . پيشروی مادها در کنار رود هاليس ( قزل ايرماق کنونی ) که خود را با مملکت جنگجو و قدرتمند ليدی رودررو ديدند متوقف کرديد . پادشاه ليدی در آن زمان آلياتس نام داشت که از پادشاهان مقتدر آن زمان بشمار می رفت . البته جنگ ميان ليدی و ماد شش سال طول کشيد . و در اين مدت هيچ يک از طرفين بر ديگری پيروزی نيافت . در سال هفتم ؛ کسوفی پديد آمد که گويند تالس ميلتس فيلسوف يونانی آن را پيشگويی کرده بود ( ۵۸۵ ق . م ) طرفين از اين کسوف ترسيدند و دست از جنگ کشيدند و پس از گفتگويی چند و ميانجی گری پادشاه بابل بين دو طرف صلح برقرار شد و رودخانه هاليس ؛ مرز بين دو دولت تعيين شد . يکسال بعد از انعقاد قرارداد با دولت ليدی هوخشتره در گذشت ( ۵۸۴ ق . م ) او می بايست شخصيتی پر توان و قدرتمند و همچنين سازماندهی برجسته بوده باشد ؛ زيرا ماد را که مغلوب آشوريان و سکاها بود ؛ به چنان پايگاهی رساند که بر هر دو دست يافته ؛ سکاها را از قلمرو خود بيرون و نينوا را فتح کرد و نيمی از آسيای صغير را به تصرف خود در آورد هرودوت می گويد که هوخشتره ؛ هسته های جداگانه ای از تير اندازان و سواران را که در گذشته همه با هم می جنگيدند تشکيل داد .
آژی دهاک / آستیاگ
جانشين کياکسار ( هوخشتره ) در مدت ۳۵ سال سلطنت خود از يک طرف به سياست جهانگشايی را دنبال کرده و از سوی ديگر به سر و سامان دادن وضع داخلی کشور پرداخت . او چون بنا به قرارداد صلحی که پدرش با پادشاه ليدی بسته بود نمی توانست به آسيای صغير دست يابد سپاهيان خوذ را برای فتح بين النهرين و شمال سوريه گسيل داشت . حکومت آستيياگ در تاريخ ماد دوران اوج مادها را نشان ميدهد . در زمان حکومت اين پادشاه قلمرو مادها در شرق به نواحی مرکزی فلات ايران در غرب به رود هاليس و در جنوب تا خليج فارس گسترش يافته بود . آستيياگ در طول حکومت خود کوشش کرد تا از قدرت نامحدود اشراف بکتهد روی همين اصل با آنها به گونه ای خودکامه رفتار می کرد و در عين حال قدرت روحانيون ( مغ ها ) رو به فزونی می رفت . در چنين شرايطی قسمتی از اشراف ماد به رهبری يکی از خويشاوندان شاه و فرمانده ارتش به نام گارپاگا تماس هايی با شاه پارس يعنی کورش دوم برقرار کردند و به اين ترتيب کورش عليه پادشاه ماد به پا خواست .سه سال پس از اين قيام به سال ۵۵۰ قبل از ميلاد هنگاميکه آستيياگ به پارس لشکر می کشيد ارتش تحت فرمان او عليه پادشاه ماد شوريده او را دستگير کرده و به کورش تسليم کردند اين مطلب را يک تاريخ نگار بابلی گفته اما بنا بگفته هرودوت فقط قسمتی از ارتش ماد که جزو توطيه کنندگان نبودند بسختی با پارس ها جنگيدند و ديگران آشکارا به آنها پيوستند . بهر حال کورش دوم پادشاه هخامنشی در اين نبرد پيروز شده و دولت هخامنشی جايگزين مادها شده
هرودوت تاريخ نويس يوناني مي گويد :: ديااکو پسر فرورتيش چنان آوازه اي در حسن دادخواهي داشت که ابتدا اهالي روستايي که در آ» زندگي مي کردند و سپس همه افراد قبيله اش براي رفع دعواهايشان ؛ به او مراجعه مي کردند . وي چون قدرت خويش را دريافت شايعه در افکند که بخاطر بازماندن از کارهاي خصوصي خود نمي تواند تمام اوقاتش را به داوري ميان افراد صرف کند . از اين رو از کار داوري کناره گرفت . به دنبال اين اقدام دزدي و بي نظمي آغاز گرديد . روئساي طوايف و قبايل ماد دور هم گرد آمدند که چه کنيم که ديگر داوري چون ديوکس ( ديااکو ) بر ما داوري نخواهد کرد و هر روز دزدان و غارتگران بر ما هجوم مي آورند و از مجازات عمل نمي ترسند ؛ پس از شوري که کردند به اين نتيجه رسيدند که از ديوکس ( ديااکو ) بخواهند تا به عنوان شاه به آنها حکومت کند و جلو اين دزدان و غارتگران را بگيرد پس به منزل وي رفته و تقاضايشان را با او در ميان گذاردند . ديوکس هم که دقيقا همين انتظار را داشت گفت من براي قبول اين کار چند شرط دارم که بايد عملي کنيد . اول اينکه برايم قصري بسازيد و برايم سربازاني محيا سازيد تا از من حمايت و پاسداري کنند . اين شروط را روساي قبايل قبول کردند و ديوکس ( ديااکو ) از اين تاريخ به بعد شاه مادها شد . اولين اقدام شاه جديد فراهم آوردن نگهباناني براي خود و سپس ساختن پايتخت بود . وي براي اين منظور همدان را که يوناني ها اکباتانه ميگويند جهت پايتخت برگزيد . البته ديوکس ( ديااکو ) از قرار معلوم اين شهر را بنا نکرد زيرا اين شهر در کتيبه تيگلات پلسر اول تخت عنوان امدانه ذکر شده است . اما پادشاه ماد بر جمعيت آن افزود ؛ نام هگمتانه به معني جاي اجتماع مي باشد و ظاهرا بدان اشاره دارد که طوايف مادي که در گذشته پراکنده بودند ؛ به گونه اي متراکم در آنجا جمع شدند . شهر جديد احتمالا از روي نمونه شهرهاي جلگه اي بنا گرديد . اين شهر بر روي تپه اي ساخته شده و هفت ديوار تو در تو داشت که ديوارهاي دروني به ترتيب مشرف بر ديوارهاي بيروني بودند ؛ بطوري که دروني ترين ديوار از بقيه ديوارها بلند تر بود . قصر پادشاه که خزاين او در آنجا نگهداري مي شد ؛ درون هفتمين ديوار واقع شده بود . اين ديوار کهدروني ترين ديوار هفتگانه به شمار مي رفت ؛ کنگره هاي زرگون داشت و حال آنکه ديوارهاي ديگر مانند برج بيروس نيمرود رنگهاي روشن داشتند . اين کنگره ها و بويژه رنگ هاي آن در نزد بابليان نمادهاي خورشيد و ماه و سيارات بودند اما در نزد مادها اين گونه رنگ آميزي صرفا وام گيري هنري بوده . ديوکس ( ديااکو ) ؛ در اين کاخ مراسمي براي بار نيز مقرر مي داشت که احتمالا به تقليد از دستگاههاي آشور بوده است . در اين کاخ کسي نمي توانست با شاه روبرو شود و دادخواست ها را پيامگذاران به شاه مي دادند . بدين منظور اين آيين تشريفات وضع شده بود تا با دشوار کردن دسترسي به پادشاه ترس و اخترام در دل مردم القا کنند
ديوکس ( ديااکو ) در مدت پنجاه و سه سال پادشاهي ( ۶۵۵ - ۷۰۸ ق . م ) فرصت آن را داشت که قبايل ماد را که تا آن زمان پراکنده بودند متحد سازد و به مليت واحدي مبدل کند . اگر او همان ديااکويي نباشد که در کتيبه هاي آشوري از آن نام رفته لا اقل اين خوش اقبالي را داشته که آشوريان به وي نپرداختند ( نجنگيدن ) زيرا سناخريب در جنگ بابل و ايلام ( سوزيانا آن قدر گرفتار بودند که ديگر مجال انديشيدن به کوههاي بلند و صعب العبور کردستان را نداشتند و تنها خطري که از جانب آشور ؛ مادها را تهديد مي کرد ؛ اعزام نيروي آشوري يه الليپي يعني کرمانشاه کنوني بوده است . بقيه نقاط کشور همچنان در سکون و آرامش بود و خراجش را به صورتي منظم مي پرداخت بطوري که آشوريان هيچ بهانه اي براي مداخله نيافتند .
فره ور تيش
پس از ديوکس ( ديااکو ) پسرش فرورتيس که نام نياي خود را داشت به تخت پادشاهي نشست . او با پرداخت منظم خراج به دولت آشور که در آن هنگام آشور بانيپال پادشاه آن بود . سياست پدر را که حفظ مناسب حسنه با آشور بود ادامه داد و نيز مانند پدر به فتح و جذب ديگر قبايل ماد که در فلات ايران مستقر شده بودند پرداخت . مادها در اين راه ولايت پارس را که با سکنه آن خويشاوند بودند متصرف شدند . آنها که با اين پيروزيها شجاع و دلير شده بودند کوشيدند تا يوغ بندگي را از گردن خويش بردارند و در رسيدن به اين هدف به آشور حمله بردند ؛ اما سپاهيان کار آزموده آشوری که سر انجام دولت ايلام را مغلوب و مطيع کرده بودند و از انضباط شديدی برخوردار بودند و نيز با جنگ افزار بزرگ می شدند ؛ برای مادهای مشهور و جسور ؛ بسيار خطرناک بشمار می رفتند . در نتيجه سعی مادها ثمر بخش نبوده و عاقبت در برابر دشمن شکست خوردند و فرورتيس ( فرااورت ) ؛ پس از بيست و دو سال پادشاهی به هلاکت رسيد و بيشتر سپاهيانش نابود گرديدند . پس از کشته شدن فرورتيس ؛ هوخشتره ( کياکسار ) که مديری قابل و سرداری فاتح بود به پادشاهی رسيد . شکستی که به قيمت جان فرااورت ( فرورتيس ) تمام شده بود به او آموخت سربازانی که روسای زمين دار جمع می کنند هرگز از عهده سپاهيان منظم بر نمی آيند ؛ از اين رو بر آن شد تا سپاهی از روی نمونه سپاه آشور تشکيل دهد ؛ پيادگانی که هر يک به کمان و شمشير و يک يا دو زوبين مسلح بودند و سوارانی که در سايه پرورش اسب که در ميان مادها رايج بود ؛ پيش از سواره نظام دشمن بودند . لشکريانی که به تير و کمان مسلح بودند که در همه شرايط ؛ در حمله و عقب نشينی بسوی دشمن تيراندازی کنند .
کیاکسار
هوخشتره ؛ سپاهيانش را با سخت در ايستادن در برابر آشوريان آموده می کرد . اين سياست درنگ و معطلی سرانجام آن فرصت مناسب را که پادشاه بدنبالش بود پيش آورد و سپاهيان وی بر سرداران آشور بانیپال پيروز شدند . هوخشتره به آشور تاخت و شهر نينوا را به محاصره گرفت . دور گرفتن نينوا تنها محاصره و پژواکی بود که به روايت ناحوم و از طريق تورات بدست ما رسيده است . اگر هوخشتره را فورا به کشورش که مورد تاخت و تاز سکاها ( اسکيت ها ) قرار گرفته بود فرا نمی خواندند ؛ او می توانست با ادامه محاصره نينوا و قحطی افکندن در شهر موفق به گشودن آن گردد . سکاها با گذشتن از قفقاز از طريق گذرگاه دربند به آذربايجان تاخته بودند . پادشاه ماد در شمال درياچه اروميه به مقابله آنها شتافت ؛ اما در شمال درياچه اروميه به مقابله آنها شتافت ؛ اما از آنها شکست خورد و ناگزير به شرايط فاتحان تن در داد ( ۶۳۳ ق . م ) اسکيت ها تا کنار دريای مديترانه رسيده بودند و چنانکه اسناد تاريخی نشان می دهد قلاع و استحکاماتی وجود نداشت تا در برابر اين سيل ويرانگر ايستادگی کند . اين وحشت هنگامی به پايان رسيد که هوخشتره به حيله توانست در مقابل آنها پيروز شود . وی مادی يس پادشاه سکاها و فرماندهان سپاهش را به ضيافتی فراخواند ؛ در مهمانی آنها را از باده مست کرد و سپس همه را در مستی کشت ( نقل از تاريخ هرودوت ) سکاها بی سردار مانده بودند و علی رغم مقاومت سرسختانه ای که کردند سرانجام حدود سال ( ۶۱۵ ق . م ) مغلوب و منهدم گشته و پس از ۲۸ سال اشغال نواحی شمال غربی ايران عاقبت از آنجا بيرون رانده شدند .
آشور بانیپال حدود سال ۶۲۵ ق .م درگذشت ؛ در ايام فرمانروايی جانشين او ساراکس ؛ بنوپلسنر ؛ جاکم بابل سربر افراشته و خود را شاه خواند . وی نخست عليه مهاجمان ناشناخته ای که از دهانه های دجله و فرات می آمدند لشکر کسيد ؛ ولی بعلت ناتوانی بعدها مادی ها را به ياری خويش طلبيد و در نتيجه هوخشتره به او پيوست . نينوا در محاصره افتاد و هنگامی که پادشاه آشور مقاومت را بيهوده ديد ؛ خرمنی از آتش برافروخت ؛ خود و خانواده اش را در آن افکند و به هلاکت رساند . در نتيجه در سال ۶۰۶ پيش از ميلاد پايتخت آشور به اشغال سپاهيان دشمن در آمد و با خاک يکسان گرديد و چنانکه از لوح استوانه بنونيد پلسر ؛ حاکم بابل بر می آيد ديگر شهر ها و معابدی که پلسر را ياری نکرده بودند به سرنوشت پايتخت آشور گرفتار آمدند . از اين تاريخ مادها بر بخش بزرگی از آسيای غربی فرمانروايی يافتند . بنوکد نصر ( بخت النصر ) پسر و جانشين بنويد پلسر ؛ عقد اتحادی با آنها منعقد کرد و با ؛؛ آمی تيس ؛؛ دختر هوخشتره ازدواج کرد ؛ در حاليکه بابليان دشت ها را در تصرف خويش داشتند . مادها نيز از فرصت استفاده نموده تمامی سرزمين ايران را به تصرف خود در آورده و بتدريج از يکطرف به ارمنستان و از طرف ديگر تا مرکز آسيای صغيريعنی کاپادوکيه پيش رفتند . فتح تمامی اين مناطق برای مادها آسان تر بود ؛ زيرا کيمری ها ( سیمری ها ) و اسکيتها ( سکاها ) تمامی بلاد آباد و مناطق مذکور را غارت و ويران کرده بودند و پيش از آمدن مادها مناطق فوق چنان دستخوش هرج و مرج و بی نظمی شده بود که قدرت ايستادن در برابر مهاجمان خارجی را نداشت . پيشروی مادها در کنار رود هاليس ( قزل ايرماق کنونی ) که خود را با مملکت جنگجو و قدرتمند ليدی رودررو ديدند متوقف کرديد . پادشاه ليدی در آن زمان آلياتس نام داشت که از پادشاهان مقتدر آن زمان بشمار می رفت . البته جنگ ميان ليدی و ماد شش سال طول کشيد . و در اين مدت هيچ يک از طرفين بر ديگری پيروزی نيافت . در سال هفتم ؛ کسوفی پديد آمد که گويند تالس ميلتس فيلسوف يونانی آن را پيشگويی کرده بود ( ۵۸۵ ق . م ) طرفين از اين کسوف ترسيدند و دست از جنگ کشيدند و پس از گفتگويی چند و ميانجی گری پادشاه بابل بين دو طرف صلح برقرار شد و رودخانه هاليس ؛ مرز بين دو دولت تعيين شد . يکسال بعد از انعقاد قرارداد با دولت ليدی هوخشتره در گذشت ( ۵۸۴ ق . م ) او می بايست شخصيتی پر توان و قدرتمند و همچنين سازماندهی برجسته بوده باشد ؛ زيرا ماد را که مغلوب آشوريان و سکاها بود ؛ به چنان پايگاهی رساند که بر هر دو دست يافته ؛ سکاها را از قلمرو خود بيرون و نينوا را فتح کرد و نيمی از آسيای صغير را به تصرف خود در آورد هرودوت می گويد که هوخشتره ؛ هسته های جداگانه ای از تير اندازان و سواران را که در گذشته همه با هم می جنگيدند تشکيل داد .
آژی دهاک / آستیاگ
جانشين کياکسار ( هوخشتره ) در مدت ۳۵ سال سلطنت خود از يک طرف به سياست جهانگشايی را دنبال کرده و از سوی ديگر به سر و سامان دادن وضع داخلی کشور پرداخت . او چون بنا به قرارداد صلحی که پدرش با پادشاه ليدی بسته بود نمی توانست به آسيای صغير دست يابد سپاهيان خوذ را برای فتح بين النهرين و شمال سوريه گسيل داشت . حکومت آستيياگ در تاريخ ماد دوران اوج مادها را نشان ميدهد . در زمان حکومت اين پادشاه قلمرو مادها در شرق به نواحی مرکزی فلات ايران در غرب به رود هاليس و در جنوب تا خليج فارس گسترش يافته بود . آستيياگ در طول حکومت خود کوشش کرد تا از قدرت نامحدود اشراف بکتهد روی همين اصل با آنها به گونه ای خودکامه رفتار می کرد و در عين حال قدرت روحانيون ( مغ ها ) رو به فزونی می رفت . در چنين شرايطی قسمتی از اشراف ماد به رهبری يکی از خويشاوندان شاه و فرمانده ارتش به نام گارپاگا تماس هايی با شاه پارس يعنی کورش دوم برقرار کردند و به اين ترتيب کورش عليه پادشاه ماد به پا خواست .سه سال پس از اين قيام به سال ۵۵۰ قبل از ميلاد هنگاميکه آستيياگ به پارس لشکر می کشيد ارتش تحت فرمان او عليه پادشاه ماد شوريده او را دستگير کرده و به کورش تسليم کردند اين مطلب را يک تاريخ نگار بابلی گفته اما بنا بگفته هرودوت فقط قسمتی از ارتش ماد که جزو توطيه کنندگان نبودند بسختی با پارس ها جنگيدند و ديگران آشکارا به آنها پيوستند . بهر حال کورش دوم پادشاه هخامنشی در اين نبرد پيروز شده و دولت هخامنشی جايگزين مادها شده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر