کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

ستایشگر آزادی

ملک الشعرای بهار ستایشگر آزادی است و ازشاعران بزرگ ایران هیچ کس بخوبی او از آزادی سخن نگفته است.آغاز شاعری وی،مواجه با دوره ای شد که در طی آن آزادی و نه سنگر و کرسی آن مطلوب و مقصود کسانی بود که برای نجات قوم و ملت خویش شور و درد واقعی داشتند.مبارزه با نفوذ و تجاوز بیگانه،مبارزه با تعدی و بیداد فرمانروایان خودکامه،مبارزه با آنچه ایران را به ضعف و فقر و فساد محکوم کرده بودهدف کسانی بود که در آن روزها،در مشهد و تبریزواصفهان و تهران و همه جا با استبداد به پیکار برخواسته بودند.بهار،شاعر جوان مشهدی نیز که در این هنگامه به دفاع از حیثیت و استقلال قوم و وطن برخاست آزادی را یگانه ملک و ملت می شمرد.

وی مثل بسیاری از آزادی خواهان جوان دیگر به دفاع از مشروطه برخواست .بر خلاف مداخلات روس و انگلیس اشعار و مقالات نوشت و عاقبت به تهران تبعید شد.پس انتخاب در مجلس در آنجا و مجامع دیگر همه جا برای آزادی ،برای،عدالت،و برای تجدد شور و اشتیاق نشان داد.عشق به ایران کهن،عشق به تاریخ ایران،درسراسر دیوان بهار به چشم می خورداین تاریخ گذشته ایران در نظر او آئینه حکمت و عبرت استبهار در قصاید خود مکرر ار مفاخر و مآثر گذشته سخن می گوید،لحن او شور و هیجان فراوان دارد.این شیفتگی به گذشته ،شیفتگی به شاهان و سرداران قدیم ،در کلام او در همه جا است. همین عشق به تاریخ ایران استکه اورا وا میداردتا عمر خویش را در کار تحقیق و ادب و زبان گذشته ایران مصروف داردو مخصوصاَدر شاهنامه غور و تامل نماید.

در اینجا با نمونه هایی از اشعار بهار آشنا می شویم:

آن روز چه شد کایران ز انوارعدالت

چون خلد برین کردزمین را و زمن را

آن روز که کمبوجیه ازبیخ کهنسال فریدون

برخاست منوچهر و بگسترد فنن را

و آن روز که کمبوجیه پیوست به ایران

فنیقی و قرطانجه و مصرو عدن را

و آن روز داری کبیر از مدد بخت

بر کند ز بن ریشه آشوب و فتن را

و امروز چه کردیم که در صورت و معنی

دادیم ز کف تربیت سر و علن را......

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر