کانون ایرانیان

۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

سه شنبه خیابان از آن ماست






سید ابراهیم نبوی

آن دو پیر، فرزانگان ملت ما هستند، در خانه به اسیری شان برده اید، ما آنان را امین خود و آغوش ملت را حریم امن آنان می دانیم.







 


 


گفتم چرا باید این همه رنج بکشیم و این همه تلخی را تحمل کنیم. گفت چون آدمیم. چون دوست داریم. چون می خواهیم خودمان باشیم. چون حق مان را می خواهیم. چون می خواهیم آزاد زندگی کنیم و برای آنکه آزاد زندگی کنیم هیچ چاره ای جز این نداریم که بجنگیم و بدانیم که بی رنج هیچ نمی دهند، گنج نمی خواهیم، حق خودمان را بدهید.


به خیابان می رویم، سه شنبه فردا و هر هفته یک بار تا بگوئیم، با همه روح و جان مان بگوئیم که ما آزادی خودمان را و آزادی زیستن در سرزمین مان را با هیچ نواله ای که دولت بی لیاقت و بی مقدار به مردم می دهد، نمی فروشیم. آزادی سرودی است که ما در خیابان های شهرمان خواهیم خواند. آزادی حقی است که بی آن زیستن بی معنی است و ما آزادی را می خواهیم. آزادی را به ما پس بدهید.


به خیابان می آئیم و در میان انبوه لشگر لباس شخصی های شما راه می رویم، چشم مان را از دوربین ها می دزدیم، آشنایان گم کرده مان را پیدا می کنیم. گروه گروه می شویم و چنان می کنیم که لات های بی سروپای حافظ وضع نامطلوب بدانند بی شمار مردمانی هستیم که دست از آنچه می خواهیم نخواهیم شست. هر هفته می آئیم، راهش را پیدا می کنیم. یاد می گیریم که باید چگونه چشمان دوستان مان را بشناسیم. ترس را از وجودمان بیرون می ریزیم. خیابان مان را پس بدهید. این خیابان جای پای میلیونها هموطن ماست که حق دارند، نسبت به وجب به وجب آن حق دارند و حالا خیابان هایمان را می خواهیم. خیابان های ما را پس بدهید.


آن دو پیر، فرزانگان ملت ما هستند، در خانه به اسیری شان برده اید، فرزندان شان حق دیدار پدر و مادر را ندارند، ما آنان را امین خود و آغوش ملت را حریم امن آنان می دانیم. گفته بودیم تان که اگر بخواهید حق ما را بغارت ببرید، قیامتی خواهیم کرد. قیامت تان را به چشم ببینید. شاید آن قدر بی منزلت شده باشید که فریاد یک میلیون نفر که غارتگر را دروغگو و رهبر کشور را دیکتاتور می خواند، برایتان مهم نیست. دو سال قبل نام بزرگان کشور جز به احترام نمی رفت و حالا چنان کردید که نه تنها جرات ندارید به خیابان پابگذارید که کودکان و فرزندان خودتان هم ارزشی برایتان قائل نیستند. رهبران جنبش، آنان که جز درد چیزی از این راهبری سهم شان نشد، بزرگان ما هستند، آنان را به ما پس بدهید.


افتخارتان بود که مردمی هستید، وقتی می خواستید بگوئید که آن دیکتاتور صدام حسین با مردمش ظلم کرده، می گفتید حلبچه را بمب شیمیایی زده است. بهترین فرزندان مان را به بیمارستان های آلمان و سایر کشورهای اروپایی می بردید تا به آنان بگوئید که دشمن ما آنقدر کثیف است که در جنگ از سلاح شیمیایی استفاده می کند. حالا کارتان به جایی رسیده است که از گاز شیمیایی برای مردمی که به خیابان آمده اند استفاده می کنید. مردم جهان چگونه به حکومتی که علیه مخالفان بی سلاح و آرام اش سلاح شیمیایی استفاده می کند، اعتماد کنند که فردا بمب اتمی و میکروبی به دشمن نزنید؟ سالها از انتفاضه مردم فلسطین حمایت کردید و آن را نمونه مقاومت خواندید، مقاومت در برابر چه؟ در برابر اشغالگری؟ مگر کسی بیش از شما بدون اجازه یک ملت کشوری را اشغال و مردمش را منهدم کرده است؟


ما چاره ای جز دفاع از خودمان نداریم. به ما بگوئید، چیزی نشان مان بدهید که حق از آن ما نیست. برایمان توصیف کنید که با کدام دلیل به خودتان حق می دهید دولت را غصب کنید، برخلاف خواست اکثریت مردم تمام سرمایه کشور را از بین ببرید، حق حرف زدن را از مردم بگیرید و نگذارید که مردم چنانکه می خواهند زندگی کنند؟ ایرانیان مردمانی آرام اند، چنان کرده اید که خشم در خانه دل هر کسی نشسته است و چنان با غیظ نگاه می کنند که حاصل این غیظ جز خشمی و خروشی و خیزشی نیست.


امروز شنیده ایم که موسوی و کروبی را به خانه امن برده اید. مرحبا بر شما که رقیب انتخاباتی تان را زندانی می کنید. و حالا مائیم و وعده مان که باید به خیابان برویم و روی حکومتی را کم کنیم که منتخب ملت را بجرم اینکه محبوب مردم است زندان می کنند. منتظر مردمی باشید که رفقای سخت ترین روزهای شان را تنها نمی گذارند.


نهم اسفند 1389






*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

View Original Article

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر