وارد که شدیم چند دقیقه ای سر پا ایستادیم تا جایی برایمان باز شود. منزل کوچکش پر از جمعیت بود. تا فرصت پیدا کردم اتهامش را بیادش آوردم.
گفت: خانم دکتر، حالا لطفا شما کوتاه بیایید.
گفتم: نه نمی شود. این گناه نابخشودنیست.
گفت: از این اتهام تبرئه شده ام.
گفتم: نه. از نظر آنها تبرئه شده اید. از نظر من، مجرمید.
گفت: آخه چرا؟
گفتم: برای اینکه من بعد از سال ها علت اصلی ترافیک تهران را پیدا کرده ام و به عنوان عضو شورای شهر تهران نمی توانم از آن چشم پوشی کنم. آخه تا کی مردم گرفتار این ترافیک باشند؟
دور و بری ها نگاه می کردند و می خندیدند. از روحیه این چریک پیر و صدای امیدبخش و پر انرژی اش همه روحیه گرفتیم. با چند نفر از دوستان به منزل بهزاد نبوی رفته بودیم. او از خاطراتش در زندان می گفت و همه سرا پا گوش بودند. تاکید هم می کرد که من نه پیرم و نه چریک ...
گفت: خانم دکتر، حالا لطفا شما کوتاه بیایید.
گفتم: نه نمی شود. این گناه نابخشودنیست.
گفت: از این اتهام تبرئه شده ام.
گفتم: نه. از نظر آنها تبرئه شده اید. از نظر من، مجرمید.
گفت: آخه چرا؟
گفتم: برای اینکه من بعد از سال ها علت اصلی ترافیک تهران را پیدا کرده ام و به عنوان عضو شورای شهر تهران نمی توانم از آن چشم پوشی کنم. آخه تا کی مردم گرفتار این ترافیک باشند؟
دور و بری ها نگاه می کردند و می خندیدند. از روحیه این چریک پیر و صدای امیدبخش و پر انرژی اش همه روحیه گرفتیم. با چند نفر از دوستان به منزل بهزاد نبوی رفته بودیم. او از خاطراتش در زندان می گفت و همه سرا پا گوش بودند. تاکید هم می کرد که من نه پیرم و نه چریک ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر