کانون ایرانیان

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

نامه محمدتقی کروبی: چرا قانون اساسی، متروکه شده؟ چه کسی پاسخ خون شهدا را می‌دهد؟

دکتر محمد تقی کروبی در نامه ای سرگشاده که در سایت شخصی خود منتشر نموده بود، ضمن تبریک پیروزی مردم مقاوم مصر بر اهریمن آن کشور به مسائل و مشکلات جاری کشور در پرتو قانون اساسی پرداخته است.


دکتر محمد تقی کروبی در نامه ای سرگشاده که در سایت شخصی خود منتشر نموده بود، ضمن تبریک پیروزی مردم مقاوم مصر بر اهریمن آن کشور به مسائل و مشکلات جاری کشور در پرتو قانون اساسی پرداخته


است. وی در این نامه با عنایت به نقض فله ای اصول قانون اساسی و ظلم و تعدی بر مردم، فعالان سیاسی، زنان و نقض حریم خصوصی افراد، این پرسش را مطرح کرده است که خاصیت این قانون اساسی چیست. در بخشی از این نامه دکتر کروبی این سوال را مطرح کرده است که آیا قانونی برای شب اول قبر تدوین شده و یا قانونی برای اجرا و اعمال؟ فرزند دوم کروبی همچنین از محدودیت ها اعمال شده علیه وی از جمله محرومیت از درمان آسیب های جنگ، محرومیت از تدریس و محرومیت از دیدن و ارتباط با والدین اش سخن گفته است. متن کامل این نامه به شرح زیر است.


قانون اساسی یا نهالی بعد از ۳۲ سال که هنوز نهال است


دیروز و در سالروز انقلاب بزرگ ملت ایران در بهمن ۱۳۵۷ ، مردم مقاوم و شجاع مصر فرعونی دیگر را از تخت پائین کشیدند. فردی که همچون سلف پیشین خود بر این باور بود که مصلحت مردم و کشورش در بقای مادام العمر او در قدرت و انتقال مورثی به خاندان نظر کرده اوست. آه که این خودشفیتگی، بیماری مشترک همه دیکتاتورها چه ها می کند. مبارک نا مبارک کشور بزرگ و کهن مصر را که در فرهنگ و تاریخ مشترکات بسیاری با تاریخ پرافتخار ما دارد تبدیل به مکان مرگ اندیشه ها ساخت و در ازای نادیده گرفتن حقوق فطری انسان ها میراثی همچون فقر، فساد، اختلاف طبقاتی از خود باقی گذاشت. مبارک علاوه بر خفه کردن فریاد های آزادی خواهان مصری، اتحاد نامبارکی را با رژیم اشغالگر منعقد کرد که بدون شک خیانت بزرگی در حق ملت های مسلمان محسوب خواهد شد. امیدوارم ملت مصر طعم شیرین این پیروزی را با حاکمیت قانون، زدودن تمامی صور تبعیض و بندگی، برابری، آزادی و در یک کلام به رسمیت شناختن حقوق فطری انسان ها در مسیر دموکراسی و حاکمیت واقعی مردم دوچندان نماید. بدون شک توفیق این کشور می تواند سونامی بزرگی در خاورمیانه بنام جنبش دموکراسی خواهی ایجاد کند. ضمن تبریک به ملت و رهبران سیاسی مصر می خواهم نکاتی را به اجمال در باب حوادث پیرامون میهن عزیزمان طرح کنم تا شاید بدور از حب و بغض ها پاسخی از سوی حاکمان برای پرسش هایم بیابم.


در سال ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری حکیم فرزانه مرحوم امام خمینی به پیروزی رسید. نوید آزادی، برابری، حاکمیت قانون، نفی هرگونه استبداد فکری در این سرزمین کهن طنین افکن شد. منتخبان ملت با کاری مداوم مطالبات به حق مردم را تدوین و برای اخذ مشروعیت آن را به آرای عمومی گذاشتند. با رای قاطع ملت این میثاق زیر بنای حاکمیت نظامی گردید که وعده های بسیاری از جمله بسط عدالت به مردم خود داده بود. کیست که نداند این قانون نتیجه بیش از یکصد سال مبارزه حق طلبانه این ملت بوده و اصول مرتبط با حقوق ملت عجین است با خون بهترین فرزند های این کشور. در مقدمه این قانون می خوانیم که ” نهال انقلاب پس از یک سال و اندی مبارزه مستمر و پیگیر با باروری از خون بیش از شصت هزار شهید و صدهزار زخمی و معلول و … به ثمر نشست.” این نهال با خون صد ها هزار شهید در جنگ نابرابر هشت ساله مجددا آبیاری شد. نفی هرگونه استبداد فردی و گروهی، زودودن غبارها و زنگارهای طاغوتی از آمیزه‌های فکری و عملی، گسستن از سیستم استبدادی، و سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان مواردی است که با صراحت در قانون اساسی گفته شده است. ” وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ علیهم.”


با رجوع به جهان بینی اسلامی و در مسیر الهی مقرر شد جامعه ای نمونه و اسوه بنا کنیم که در آن مردم تواما اسلامیت و جمهوریت را در پرتو حاکمیت قانون برای اولین بار تجربه کنند. اما براستی چه شد؟ هر کس از نگاه خویش در این باب ممکن است مطلبی داشته باشد که در یافتن راه چاره برای برون رفت از این بحران بسیار کارساز خواهد بود. اما قصه من حکایت دیگری دارد. من بجای حرف و سخن سعی کردم عملا در خدمت کشور و مردمم باشم و لذا بدون هیچ تعارفی می گویم، به مردم بزرگ این کشور بدهکارم و بدون شک از حاکمیت طلبکار، زیرا برای این کشور و سرزمین تنها هزینه داده ام و تاکنون هیچ متاع مادی ایی نخواسته ام و نگرفته ام. حتی هزینه های سنگین درمان مجروحیت ام را تاکنون خود پرداخته ام و ریالی از بیت المال دریافت نکرده ام. علیرغم داشتن موقعیت آکادمیک در غرب به ایران آمدم و تنها در دانشگاه در خدمت دانشجویانم بودم. در ادوار مختلف این نظام هیچگاه پست حکومتی نداشته و علاقه ای به کسب آن نداشته و ندارم اما نگرانم که سکوت ام مرا در ردیف ظالمان قرار دهد. قلبم از مظالم رفته بر هموطنانم گرفته و به فرمان مولایم امام علی (ع) می خواهم حق بگویم، اگرچه تلخ باشد. با تاسی از قران کریم که می فرماید لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا. با صراحت سخن می گویم. دیروز نامه خانم نرگس محمدی را خواندم و در هنگام مطالعه گریستم. مگر امیر المومنین نفرمودند، “انفذ السهام دعوه المظلوم.” نافذترین(برنده ترین) تیر، دعای مظلوم است”


براستی ظلم و تعدی هم حدی دارد، خداوند در قرآن بدون استثنا ظالمان را شدیدا لعن می کند. الا لعنته الله علی الظالمین. در سوره ابراهیم باری تعالی می فرمایند:


وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الأَبْصَارُ مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُءُوسِهِمْ لاَ یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء


گمان مبر که خدا از آنچه ظالمان انجام می دهند غافل است، کیفر آن ها را برای روزی تاخیر انداخته که چشم ها در آن از حرکت باز می ایستد.


مگر ما شیعه اثنی عشری نیستیم و مگر در صحیفه سجادیه نخوانده ایم ” اللّهُمّ إِنّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْهُ،” ”خدایا من در پیشگاه تو عذر مى‏خواهم از مظلومى که در حضور من به او ستم رسیده و من او را یارى نکرده باشم،” پس چرا با مردم خود چنین می کنیم!!!


بعید میدانم از خوی انسانی اگر کسی برخوردار باشد، بتواند بدون اندوه این رنجنامه و موارد مشابه را بخواند .لطفا تحمل کنید و من را نقد نکنید که تنها یکی را دیده ای، و حالا چرا و یا اینکه اینها دروغ است و … ؟ من خود با بسیاری از افراد صحبت کرده ام و بدون تعارف بیش از هرکسی پدر من با رنج کشیدگان دیروز و امروز در تماس بوده است و بارها در شنیدن خشونت و ظلم ماموران بی مسئولیت همگی گریسته ایم. به همین دلیل از بیان ظلم هایی که نسبت به خانواده بطور عام و شخص خودم بطور خاص تاکنون روا داشتند، خودداری کرده ام.


من دوران کودکی را پشت درب زندان های کمیته مشترک، قزل قلعه، قصر و اوین گذرانده ام، و در نوجوانی و جوانی به عشق دین و مملکت از پشت میز درس و تحصیل به جبهه های جنوب و غرب کشور رفته و بر خلاف مدعیان دروغین انقلاب و کشور که گلوی خود را پاره می کنند، اعضاء و جوراح خود را بدون هیچ ادعایی برای تثبیت آن پاره کردم، اما امروزه علیرغم کوله باری از تجربه علمی و عملی اعتراف می کنم که بدلیل رفتار های غیر انسانی اقلیتی نه تنها قادر به پاسخ به سوال های جوانان با استعداد ایرانی نیستم، بلکه نمی توانم دختر ۹ ساله ام را قانع کنم.


قانون وضع می گردد تا با تبعیت از اصل برابری همه در مقابل آن، نظم را بر یک جامعه حاکم کند. گفته شده است که داشتن قانون بد، به از بی قانونی است. اگر بنا برنادیده گرفتن اصول بنیادین قانون اساسی باشد، پس فلسفه تدوین آن چیست؟ آیا قانون اساسی برای شب اول قبر است که همچون دانشجوی حقوق تنها در هنگام امتحان موارد را بطور شکلی باید حفظ کرد و یا قانون برای اجرای در روابط و تعاملات اشخاص حقیقی و حقوقی است و حاکمان موظف به رعایت و اعمال آن هستند. به برخی از اصول قانون اساسی دقت کنید:


“همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند …”، “حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است”، “تفتیش‏ عقاید ممنوع‏ است‏ و هیچکس‏ را نمی توان‏ به‏ صرف‏ داشتن‏ عقیده‏ ای‏ مورد تعرض‏ و مواخذه‏ قرار داد.” حق دادخواهی، حق انتخاب وکیل در تمامی دعاوی، منع شکنجه و منع هتک حرمت اشخاص از اصول متروکه دیگر قانون اساسی هستند. جالب آنکه در تمامی اصول یاد شده برای متخلف از اعمال قانون مجازات پیش بینی شده است. حال صادقانه و در قبال وجدان خود و به دور از پیش داوری ها و زدن انگ و ارتباط دادن با بیگانه بگوئیم الان وضعیت کشور چگونه است.


قانون اساسی با صراحت آزادی حرکت و اقامت را به رسمیت می شناسد: “هیچکس‏ را نمی‏ توان‏ از محل‏ اقامت‏ خود تبعید کرد یا از اقامت‏ در محل‏ مورد علاقه‏ اش‏ ممنوع‏ یا به‏ اقامت‏ در محلی‏ مجبور ساخت‏، مگر در مواردی‏ که‏ قانون‏ مقرر می‏ دارد.”


از یکسال پیش تاکنون وتنها به اتکای اسلحه و زور بدون هیچ حکم قضایی از خروج من از کشور ممانعت بعمل آمده و اجازه شرکت در کنفرانس ها بین المللی به من داده نمی شود. مهمتر آنکه از درمان آسیب های دوران جنگ ممانعت بعمل آوردند و هر شب باید با تحمل درد گوش و پای راستم به بستر بروم. من برای استقلال، عزت و تمامیت ارضی این کشور جنگیدم و امروز بنام من و دوستان در خون خفته من، و در راستای کارناتمام صدامیان، سلامت من را ذره ذره از من گرفته و می گیرند. محرومیت از درمان و ندادن پاسخی روشن، ۱۵ درصد باقی مانده از شنوایی گوش راستم را از من گرفت و الحق باید به دوستان امنیتی تبریک گفت که در کنار گارد ریاست جمهوری صدام بخشی از سلامت من را گرفته اند و مصرانه بدنبال تداوم آن هستند. به خدای واحد سوگند قصد گفتن نداشتم اما سماجت و عداوت برخی ازحاکمان جنگ ندیده من را بر آن داشته که بگویم هزار مرتبه تحمل جراحت از ناحیه سر، چشم، گوش و پای راستم در جبهه به مراتب ساده از تحمل حرف زور و بی منطقی است که امروز بر من می رود. در این باب مطالبی نگاشته ام که بزودی منتشر خواهم ساخت.


قانون اساسی از ممنوعیت بازرسی‏ و نرساندن‏ نامه‏ ها، ضبط و فاش‏ کردن‏ مکالمات‏ تلفنی‏،… سانسور، عدم‏ مخابره‏ و نرساندن‏ آنها و استراق‏ سمع سخن می گوید حال آنکه در کنار مشکلات دیگر، از پنج شنبه تاکنون از دیدار پدر محروم شده ایم و نمی توانیم برای دیدن وی حتی برای لحظه ای به منزل ایشان برویم. از دیروز بدون هیچ حکم و دستور قضایی تلفن های منزل و موبایل پدر و مادرم، برادرم محمد حسین و من قطع گردیده است و گاه برای جویا شدن از آخرین وضعیت همدیگر باید به مانند دوران قبل از اختراع تلفن از مسیری به مسیری دیگر برویم تا آخرین وضعیت عضوی از خانواده را بدانیم.


بعنوان یک شهروند محروم از حقوق اولیه از حاکمان می خواهم به این سوال ساده پاسخ دهند. خاصیت غالب اصول متروکه قانون اساسی چیست؟ براستی پاسخ خون های ریخته شده برای این نهال که بعد از سی و دو سال هنوز نهالی بیش نیست را چگونه در محضر خدا، شهدا و مظلومین باید داد؟


محمد تقی کروبی


۲۳ بهمن ۱۳۸۹




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر