کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

پورپيرار به روايت رهبر حزب توده

آن چه در زير مي‌خوانيد، افشاگري‌هايي است از زبان نورالدين كيانوري رهبر حزب توده‌ي ايران درباره‌ي هويت «ناصر پورپيرار»، خيال‌پرداز انقلابي پان عرب، كه در اين كتاب درج گرديده است: خاطرات نورالدين كيانوري، مؤسسه‌ي تحقيقاتي و انتشاراتي ديدگاه، انتشارات اطلاعات، 1371، ص 517-516.

- [عبدالله شهبازي]: يكي ديگر از مسايل دروني حزب توده در سال 1358 درگيري با فردي به نام ناصر بناكننده (پورپيرار) بود. در اين باره نيز توضيح دهيد!
- كيانوري: ناصر بناكننده، كه پورپيرار امضا مي‌كرد، پس از اخراج‌اش از حزب در سال 1358 به علت خوردن پول حزب و كلاه‌برداري از شركاي‌اش در انتشارات «نيل» و بالا كشيده حق التأليف آقاي محمود اعتمادزاده (به‌آذين)، با نام مستعار «ناريا» به انتشار جزوه‌هايي عليه حزب و بدگويي به شخص من، كه دستور اخراج او را داده بودم، پرداخت.
آشنايي من به بناكننده در آلمان صورت گرفت. او، حدود يك سال پيش از پيروزي انقلاب، به برلين غربي آمد و به ياد ندارم به وسيله‌ي چه فردي تقاضاي ديدار با ما را كرد. او در اين ديدار ادعا كرد كه با هوشنگ تيزابي همكاري داشته و وسايل چاپي را كه هوشنگ با آن اولين جزوه‌هاي «به سوي حزب» را منتشر كرده، در اختيار هوشنگ گذاشته است. خود او (= بناكننده) حروف‌چين چاپ‌خانه بود و بعداً با شراكت دو نفر ديگر يك بنگاه انتشاراتي تأسيس كرده و با كلاه‌برداري از همه ثروت قابل ملاحظه‌اي اندوخته بود. او در اين ديدار ادعا كرد كه نقشه‌اي براي ترور شاه دارد. او اين نقشه را چنين شرح داد كه خيال دارد زميني در جاده نياوران – كه شاه معمولاً از آن جا با اتوموبيل به كاخ ييلاقي‌اش مي‌رود – خريداري كند و از آن زمين نقبي تا وسط خيابان حفر كند و در آن جا بمب نيرومندي كار بگذارد و هنگام عبور اتوموبيل شاه از آن نقطه بمب را منفجر كند. او نظر مرا درباره‌ي اين طرح خواست. اولين نتيجه گيري من درباره‌ي او اين بود كه يا ديوانه است و يا پرووكاتور! غيرعملي بودن اين طرح را توضيح دادم و گفتم كه به جاي اين نقشه‌هاي غيرعملي بهتر است كه با امكانات‌اش به تكثير نشريات حزب در ايران بپردازد. به اين ترتيب اولين ديدار و آشنايي ما به پايان رسيد.
پس از بازگشت به ايران و آغاز فعاليت حزب، بناكننده به دفتر حزب آمد و حاضر شد چاپ روزنامه «مردم» را در برابر پرداخت هزينه‌ي آن عهده‌دار شود. اين كار به او محول شد. پس از چندي شعبه‌ي انتشارات حزب، كه مسؤول آن محمد پور هرمزان بود، به من گزارش داد كه با تحقيق روشن شده كه صورت هزينه چاپ روزنامه و كتب، كه بناكننده ارائه مي‌دهد، بسيار بيش از نرخ عادي است. به همين علت پورهرمزان خواست كه از دادن انتشارات حزب به او خودداري كنم. من موافقت كردم. اين تصميم، بناكننده را سخت عصباني كرد و من اطلاع يافتم كه او به اتاق پورهرمزان، در دفتر حزب، رفته و به شكل توهين‌آميزي با او صحبت مي‌كند. من از اتاق خود در طبقه‌ي بالا به اتاق پور هرمزان در طبقه‌‌ي پايين رفتم و شاهد برخورد او (= بناكننده) با شانه‌ي او (= پورهرمزان) شدم. بلافاصله مأمورين انتظامات حزب را خواستم و گفتم كه او را از دفتر حزب بيرون كنند و ديگر راه ندهند. علي رغم اين مسأله و علي رغم انتشار جزواتي توسط او عليه حزب، آقاي [احسان] طبري به روابط «دوستانه» و «رفيقانه» خود با اين فرد فاسد ادامه داد و با او مكاتباتي داشت كه بعداً توسط بناكننده مورد سوء استفاده قرار گرفت. ناصر بناكننده پس از مدتي به علت ارتباط با مأمورين سياسي بلغارستان توسط جمهوري اسلامي دستگير و به زندان اوين فرستاده شد. او در دادگاه انقلاب ادعا كرده بود كه هميشه مخالف حزب بوده است! نمي‌دانم به چه مدت محكوم و كي آزاد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر