کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

دانلود فيلم حركت اول

معتمدی , قاچاقچی و خلافکار بزرگ , بر اثر یک اختلاف نظر شریک خود (روشن) را در خارج از کشور می کشد و برای بدست آوردن عتیقه ای با ارزش و اموال وی با هویت او وارد ایران می شود..
بازیگران : الناز شاکر دوست , لیلا اوتادی , پوریا پورسرخ , علی صادقی , تیرداد کیایی

لينك دانلود فيلم حركت اول
قسمت اول : سرور1   سرور2   سرور3   سرور4   سرور5   سرور6  
قسمت دوم :  سرور1   سرور2   سرور3   سرور4   سرور5   سرور6
با كيفيت بالا:
قسمت اول : سرور1   سرور2   سرور3  
قسمت دوم : سرور1   سرور2   سرور3

عكس قديمي از خيابان استانبول تهران

عكس قديمي تهران 1320


عكس قديمي از افسران زن نيروي دريايي شاهنشاهي

عكس خلبان زن شاهنشاهي


عكس قديمي ژنرال امير احمدي



عكس قديمي » زن قاجار و قليان

تاریخچه بنای آرامگاه بوعلی سینا

آرامگاه ابوعلی سینا
آرمگاه «ابوعلی سینا» در همدان قرار دارد که در سال 1331 خورشیدی افتتاح شده است. البته در بخارا که زادگاه او بوده، برای تهیه‌ی تندیسی از وی، جمجمه‌ی این دانشمند بزرگ را نزد انسان‌شناس روسی «گورازیموف» فرستادند تا بر اساس شکل استخوان‌ها، نیمرخی از او تهیه گردد.
بعدها یک شخص دیگر روسی به نام«آتاسیکوف»، در آن نیم‌رخ اصلاحاتی انجام داد. این تغییرات هم‌اکنون در مجسمه‌ای که توسط بانوی هنرمندی به نام «سوکولوا» ساخته شده، اعمال گردیده و هم اکنون در بیرون از کتابخانه‌ی «ابوعلی سینا» در «بخارا» کارگذاشته شده‌است.

گنبد علویان

اتاق خلوت پاکی ست ،

برای فکر،چه ابعادساده ای دارد....

بنای گنبد علویان ، فاقد کتیبه تاریخی ساختمان و نام بانی می باشد.به همین دلیل دربین محققان و دانشمندان مختلف،درباره تاریخ دقیق ساخت و تزیین بنا اختلاف نظرهایی وجود دارد.به طوری که برخی معتقدند این بنا مربوط به قرن 6 هجری و درمقابل برخی آنرا مربوط به دوره ایلخانان می دانند. این‌ بنای‌ چهار ضلعی‌ محل‌ آرامگاه‌ دو نفر از اعضای‌ خاندان‌ علویان‌ است‌.علویان همدان مصادف بانیروگرفتن علویان طبرستان،نیمه دوم سده سوم ،به این شهر مهاجرت کردنند.ازاین پس رفته رفته نیروگرفتند و اوج قدرت آنان درسده ششم ،به هنگام فرمانروایی سلجوقیان است که همواره ریاست شهر همدان به عهده انان بود.به احتمال فراوان،از مدفونان درسرداب مزبور مشهورترین رئیس علوی،السیدالمرتضی علاالدوله ابوهاشم زیدبن امیرابولفضل حسین حسنی همدانی و باقی هم از فرزندان او بوده اند.

بنای اولیه ساختمان ،داری گنبدی برفراز کل ساختمان بوده که این مطلب با مشاهده سه کنج ها و فیل پوش های 4 گوشه داخل بنا که مقدمات تبدیل مربع به دایره را آماده می نماید،مشخص میشود.که این گنبد طی قرون و سالیان متمادی به دلایل مختلف از جمله دلایل آب و هوایی فرو ریخته و ازبین رفته است.پس از ریزش گنبد،هیچگونه پوشش دیگری برروی بنا قرار نداشته ،درنتیجه قسمت های مختاف بویزه دیوارهای چهارگانه و تزیینات گچبری داخل بنا در معرض تخریب بیشتر قرارگرفته است.

درسال 1317 به دست مرحوم مصطفوی رئیس اداره باستان شناسی،نسبت به تعمیر و بازسازی سقف و گنبد فروریخته بنا اقدام شده است.که برروی ساختمان بنا،پوشش ازچوب و شیروانی قرارداده شد تابدین وسیله ازسرازیر شدن نزولات جوی ازقبیل آب و باران و برف به داخل بنا جلوگیری شود.

بنای موردبحث ،ازدوطبقه تحتانی(سرداب)و فوقانی (گنبدخانه)تشکیل شده است،هریک ازاضلاع بیرونی بنا یا طاق نماها با تزئینات آجرکاری پوشیده شده است.ورودی بنا درضلع شمالی قرارداشته که درارتفاع بالاتری ازسطح زمین اطراف به وسیله چندین پله سنگی می توان به داخل بناوارد شد.سردرورودی این بنا،باتزئینات زیبای آجرکاری و گچبری درقالب طاق نماها و قاب های متداخل مستطیلی و قوسی مزین شده است.دیواره ها و طاق نماهای داخلی بنا نیز با تزئینات فراوان گچبری با طرح های متنوع اسلیمی و هندسی به گونه بسیار زیبا و پرتراکم تزیین شده است.محراب که درضلع جنوبی بنا قرار دارد نیز با کتیبه های مختلف قرآنی و نقوش گیاهی و هندسی به مانند دیگر اضلاع داخلی بنا تزیین شده است. علاوه برتزیینات فوق،کتیبه های گچبری متعدد قرآنی به خط ثلث برجسته و کوفی،درنمای داخلی بنا برسطوح دیوارهای آن و کتیبه هایی به خط کوفی مشتمل برآیات قرآنی درطرفین مدخل و سردرورودی و بربالای سرتاسر دیوارهای بیرونی بنا وجود دارد. درزیر بنا سرداب صلیبی شکل قرار دارد که مدخل آن از وسط محراب و از طریق 14 پله سنگی است.فضای سرداب با طاق های گهواره ای پوشش یافته و در وسط سرداب،مرقدی سکو گونه پوشیده از کاشی های خشتی فیروزه ای رنگ وجود دارد.گفته می شود سوراخ بزرگی در سمت راست سرداب بوده که پله های به طرف پایین داشتهاست ولی به کجا ختم می شود ،کسی نمی داند! از جمله سیاحان مهمی که از این گنبد بازدید کرده اند می توان به هاینریش کارل بروگش ،هوگو گروته،لارنس لاکهارت و... را نام برد.

مل آیر، سرزمین آریایی ها

منطقه ملایر ناحیه ای کوهستانی باآب و هوای سرد معتدل است که دردره و کوه پایه های زاگرس قرار دارد.این منطقه همراه با بروجرد ناحیه میان رشته کوه لرستان و الوند را تشکیل می دهد و درمیان شهر های نهاوند،بروجرد، اراک،تویسرکان و همدان قرار گرفته است.

مشخصات جغرافیایی

ملایر یکی از شهرستان های جنوبی استان همدان است که با مرکزیت ملایر در فاصله 418 کیلومتری تهران و در مجاورت استان های لرستان و مرکزی قرار دارد.این شهرستان ازشمال به شهرستان همدان،از شرق به شهرستان اراک(استان مرکزی)،ازجنوب به شهرستان بروجرد(استان لرستان) و از غرب به شهرستان های تویسرکان و نهاوند محدود می شود.شهرستان ملایر را می توان جزو مناطق کوهستانی دانست کهدرحوزه لسله جبال زاگرس قرارگرفته و در این کوه ها عوارض طبیعی زیبایی های خاصی را بوجودآورده اند.

تقسیمات کشوری

این شهرستان به بخش مرکزی با دهستان های جوزان،حرم رودعلیا،موزاران،کوه سرده و ملایر به عنوان نقطه شهری،بخش جوکار بادهستان های المهدی،ترک شری ،ترک غربی و جوکار با ازندزیان و جوکار به عنوان نقطه شهری،بخش سامن با دهستان های اورزمان،حرم رود سفلی ،سامن با دهستان های اورزمان،حرم رود سفلی ،سامن و سفید کوه به عنوان نقطه شهری و بخش زند با دهستان های کمازان سفلی و کمازان علیا و کمازان وسطی و نقطه شهری زنگه تقسیم می شود.اهالی شهرستان ملایر به زبان فارسی با گویش لری صحبت می کنند و دین آنها اسلام و مذهب شان شیعه است.

زین حسن تا آن حسن صد گز رسن

غالبا اتفاق می افتد كه از دو ثروتمند كه هر دو صاحب مال و مكنت فراوان هستند یكی در خست و امساك حتی به جان خویش و عائله اش رحم نمی كند و بالمال جان بر سر تحصیل مال و ثروت می دهد ولی دیگری را چنان جود و سخایی است كه به قول استاد دكتر عبدالحسین زرین كوب :«حاتم طایی را به چیزی نمی گیرد و اگر تشنه ای را دریایی و ذره ای را خورشیدی بخشد این همه در چشم همتش به چیزی نمی آید.»

در چنین مواردی اگر پای قیاس و مقایسه این دو عنصر كه در دو قطب مخالف قرار دارند در میان آید از باب طنز و كنایه نیشخندی می زنند و می گویند : «زین حسن تا آن حسن صد گز رسن« و یا به اصطلاح عامیانه «این كجا و آن كجا.»

ابتدا فكر می كردم كه در این ضرب المثل عامیانه دو كلمه حسن را از باب رعایت قافیه استعمال می كنند و این مثل سائر نباید ریشه و اساس داشته باشد تا به دنبال آن پی جویی كنم ولی اخیرا به همت مولانا بر آن دست یافتم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

سلطان محمد خوارزمشاه ندیم و مصاحبی داشت به نام حسن عمادالملك ساوه ای كه در اواخر عهد سلطان محمد از وزیران و مقربان خاصش بوده است.


عمادالملك در شفاعت گری و پایمردی و تحقق نیاز نیازمندان و تجلیل و بزرگداشت شاعران و نویسندگان، وزیری نیك اندیش و برای سلطان مایه ی نیكنامی بوده است. در یكی از روزهای جلوس سلطان كه بزرگان و خاصان دربار را پذیرفته بود شاعری با استجاره قبلی به حضور آمد و قصیده ای غرا با اشارات و استعارات و تشبیهات مناسب در مدح سلطان می خواند. چون سلطان هزار دینارش صله می فرماید، وزیرش حسن عمادالملك این مقدار صله را از جانب سلطان اندك و نادر برخورد نشان می دهد و برای شاعر ده هزار دینار از خزانه سلطان حاصل می كند. چون شاعر می پرسد :«كدام كس از اركان حضرت این عطا را سبب شده است؟» می گویند وزیری است كه حسن نام دارد.

چندی بعد كه فقر و افلاس شاعر را دوباره به مدحت گری وا می دارد سلطان همچنان به شیوه سابق هزار دینارش صله می فرماید اما متاسفانه وزیر سابق از دار دنیا رفته و وزیر جدید سلطان از قضای روزگار، او هم نامش حسن بوده است كه برخلاف آن حسن سلطان را از این مقدار مال بخشی مانع می آید و با تاخیر و لیت و لعل كه در ادای حواله مال می ورزد شاعر بیچاره و وام دار را اضطرارا به دریافت ربعی از عشر آن و به روایتی عشر آن راضی می كند. اینجا وقتی شاعر متوجه می شود كه این وزیر جدید هم حسن نام دارد در می یابد كه بین حسن تا حسن تفاوت بسیار است و یا به اصطلاح دیگر «زین حسن تا آن حسن صد گز رسن»

و آنجا كه سلطان به وزیر ِبد گوش دارد تا ابد برای وی و سلطنتش مایه رسوایی خواهد بود، همچنان كه دیدیم ملك و مملكت و حتی جان و مال و خانمانش را بر باد داد و مغولان خونخوار را به ویرانی بلاد و امصار و كشتار مردم بی گناه ایران واداشت.

عجایب ایران باستان در شهر سوخته

3200 سال قبل از میلاد مسیح , ان زمان که بسیاری از مردمان این کره خاکی در فقر و جهل بربریت زندگی میکردند . تمدنی شگفت و اسرارامیز در ایران باستان پا بر عرصه تاریخ گذارده بود که به گفته "اندرود تیلور " مفسر مجله " Archaeology " ( باستان شناسی جهان .. این مجله معتبرترین نشریه در زمینه باستان شناسی میباشد که نامداران این رشته علمی در ان قلم میزنند ) بسیاری از معادلات باستان شناسی را بر هم زده است. مردمان این تمدن باشکوه علاوه بر دانشهای مختلف در زمینه های گوناگون از قبیل پزشکی و دارویی – ریاضیات – معماری و شهرسازی , حکایت نوینی را از تمدنی غنی و پیشرفته برای نسل امروز بازگو می کند . " شهر سوخته "، نامی است كه بر این شهر خفته در تاریخ گذاشته شده است, از اسناد بدست امده از این سایت, باستان شناسان نتیجه گرفته اند که این شهر با اتش سوزی عظیمی روبرو شده است که چگونگی ان بر انان مشخص نشده است.

زردشت پیامبر ایران باستان است

زردشت پیامبر ایران باستان است. پیامبری که سخنش و آیینش بدون اغراق تاثیر عظیمی بر
فرهنگ ایرانی و در سطهی وسیعتر بر فرهنگ جهانی باقی گذاشت. برای پرداختن به ابعاد شخصیتی حضرت زردشت و ماهیت آیین او و از همه مهمتر اصلاحات فرهنگی و اجتماعی انجام گرفته توسط ایشان بهتر است ابتدا به طور اجمالی به وضعیت فرهنگی و اجتماعی و عقاید مذهبی ایران پیش از زردشت بپردازیم. سرپرسی سایکس در کتاب تاریخ ایران مینویسد:
(( اولین اطلاعی که ما بر احوال آریایی ها داریم بر ما ظاهر میسازد که آنها در مرحله پرستش طبیعت پاک و خالص بوده اند. آسمان شفاف؛ نور و آتش و باد و باران که اسباب حیات میشوند معبود ایشان بوده و خشکی و ظلمت را شیاطین ملعون میپنداشتند... ))
بدین ترتیب مشخص میشود که قوم ایرانی پیش از زردشت به طور کلی مواهب مادی طبیعی را که در زندگی روزمره آنها نقش چشمگیری داشته به عنوان خدایان خود ستایش میکردند و از آنها در مقابل دیگر عوامل طبیعی که در زندگی ایشان خلل و مشکل ایجاد میکردند طلب کمکزردشت پیامبر ایران باستان است. پیامبری که سخنش و آیینش بدون اغراق تاثیر عظیمی بر مینمودند. گوشه ای از این اعتقادات و آیینهای مربوط به آن در (( ریگ ودا )) کتاب مقدس هندوان که برادران دیرین قوم ایرانی محسوب میشوند موجود میباشد.
در چنین وضعیت اجتماعی و فرهنگی زردشت ظهور کرد. زردشت به احتمال قریب به یقین در تاریخی حد فاصل ۵۵۱ تا ۶۲۸ پیش از میلاد مسیح میزیسته است. البته این موضوع همچنان محل تحقیق است. ولی آنچه مسلم است سایر حدس و گمانها ؛تاریخی قدیمی تر از تاریخ ذکر شده را در بر دارد. در مورد مکان تولد او نیز نظریات گوناگونی وجود دارد.((آذربایجان)) در غرب ایران؛ ((ری)) در جنوب تهران از جمله این دیدگاهها میباشد. زردشت اولین و مهمترین پیروزی خود را در سن ۴۰ سالگی بدست آورد این پیروزی در شرق ایران ((خوارزم)) حادث شد و
(( ویشتاسب )) پادشاه خوارزم زردشتی شد و کمک شایانی در امر تبلیغ آیین انجام داد. خراسان امروزی؛ ترکمنستان و غرب افغانستان حوزه فعالیت تبلیغاتی زردشت شد.پس از ویشتاسب آن هنگام که (( کورش کبیر )) پادشاهی هخامنشی را بنیان نهاد؛ بدلیل دخالت روحانیون سنتی{ مغها} دین دچار تحریفاتی شد که در جای خود به آن میپردازیم.
با ظهور زردشت و گسترش آیین و تعالیم مترقی او ایرانیان دست از چند گانه پرستی کشیدند و به یکتاپرستی روی آوردند. (( گاثاها )) که سروده زردشت و مهمترین و قدیمی ترین بخش (( اوستا )) کتاب مقدس زردشتیان است ؛ در حقیقت نخستین کتابی است که چندین هزار سال پیش بشر را به شاهراه توحید رهنمون میشود. این کتاب آشکارا با گروه پروردگاران آریایی به مخالفت پرداخته وپرستش آفریدگار یکتایی به نام (( اهورا مزدا )) یا (( سرور دانا )) را در میان مردم ایران زمین استوار ساخت.
در مورد دین و اعتقاد پادشاهان ایران باستان لازم به ذکر است که : کورش کبیر هخامنشی بیش از ۲۵۰۰ سال پیش از اهورا مزدا خدای زردشت یاد میکند؛ داریوش کبیر هخامنشی حداقل آموزه های اصلی دین زردشت را پذیرفته و خشایارشا به طور رسمی از زردشتی گری هواداری کرده است. اردشیر اول هخامنشی ( ۴۶۵ تا ۴۲۵ پیش از میلاد مسیح ) تقویم زردشتی را معمول ساخت و تا سال ۳۳۰ پیش از میلاد که اسکندر مقدونی با حمله به ایران امپراطوری هخامنشی را سرنگون ساخت؛ دین زردشتی دین رسمی امپراطوری هخامنشی بوده است.
پس از اسکندر و جانشینان سلوکی او ؛ اشکانیان به قدرت رسیدند. برخواستند؛ این کهنه سواران پارتی با وجود این که ایران نژاد بودند ؛ در امر دین تساهل کردند و به مقوله زردشتی گری آنچنان که باید و شاید نپرداختند. پس از اشکانیان ؛ ساسانیان به قدرت رسیدند .این قوم ایرانی از پارس (فارس) به شدت ملی گرا بوده و پادشاهان هخامنشی را جد خود نامیدند. به حمایت از دین زردشت پرداختند. دین زردشت برای ۴ قرن دین رسمی امپراطوری ایران شد و سراسر ایران و حتی فراتر از آن را به شدت تحت تاثیر قرار داد. دینی که با وجود تاخت و تاز وسیع اسکندر به آن؛ مهجوریتی ۵۰۰ ساله در زمان اشکانیان؛ تحریفهای بسیار و دیگر آسیب و گزندهای روزگار در تمام جنبه ها قابل رقابت با مسیحیت نوظهور و آیین مانوی بود. اما سرانجام بوجود آمدن دین حکومت و دخالتهای آشکار روحانیون ( مغها) ذر امور کشوری فساد و تباهی امپراطوری ساسانی و به دنبال آن زردشتی گری وسیع ساسانی را مسجل ساخت.
در بخش بعد به حمله اعراب و دلایل اضمحلال زردشتی گری در مقابل اسلام می پردازیم. درود و بدرود

وصیت نامه داریوش اول هخامنشی(داریوش کبیر)

اینک که من از این دنیا می روم 25 کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمام این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشورها دارای احترام هستند و مردم کشورها نیز در ایران دارای احترام می باشند.
جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها بکوشد راه نگهداری این کشور ها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد.

اکنون که من از این دنیا می روم تو 12 کرور دریک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزائی نه اینکه از آن بکاهی من نمی گویم که در مواقع ضروری از ان برداشت نکن زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که در هنگام ضرورت از آن برداشت شود اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن.

ده سال است که من مشغول ساخت انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه است در مصر آموختم چون انبارها پیوسته تخلیه میشود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسر خواربار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آن به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی بنمایی .

کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .

کنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ایران نظم و امنیت برقرار کند ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم و تو باید این کار را انجام بدهی. با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .

توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده چون هر دوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور نما.

هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان به مردم مسلط نشوند برای مالیات قانونی وضع کردم که تماس عمال دیوان را با مردم خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت.

افسران و سربازان ارتش را راضی نگهدار و با انها بدرفتاری نکن اگر با انها بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدنشان باشد و تلافی آنها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم نمایند .

امر اموزش را که من شروع کرده ام ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر قدر که فهم و عقل انها زیادتر شود تو با اطمینان بیشتری می توانی سلطنت کنی.

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد که از هر کیش که میل دارد پیروی کند .

بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کرده ام بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار. اما قبرم را مسدود نکن تا هر زمان که می توانی وارد قبر من بشوی و تابوت سنگی مرا ببینی و بفهمی من که پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر 25 کشور سلطنت می کردم.

آنجا مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد خواه پادشاه 25 کشور باشد یا یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نمی ماند.اگر هر زمان که فرصتی بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی غرور و خودخواهی بر تو غلبه خواهد کرد و وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگوکه قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز بگذارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند.
زنهار زنهار هرگز هم مدعی و هم قاضی مشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر بنماید.زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد.
هرگز از آباد کردن دست بر ندار زیرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی میرود .
در آباد کردن حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول اهمیت قرار بده.
عفو و سخاوت را فراموش نکن و بدان که بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت. ولی عفو فقط موقعی باید بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .

پیش از این نمی گویم و این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در این جا حاضر هستند کردم تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است .

آیین زرتشت یا دین بهی چیست

نزدیک به چهار هزار سال پیش ؛ بزرگ مرد اندیشمند و فرزانه ای با نام زرتشت از خانواده اسپنتمان در جستجوی خود به دنبال حقیقت ، از راه خرد و الهام درونی به وجود نظم و قانونمندی در طبیعت و هستی از یک سو و وجود یگانه ابر دانای بر پا کننده و بر پا نگاه دارنده این هستی و راه راست و درست و همراه با آسایش و آرامش از سوی دیگر پی برد.

درست هنگامی که انسان از بسیاری سویه های گوناگون در نادانی و خرافات مطلق بسر می برد زرتشت پیام خود را که پیام یکتا شناسی و زندگانی خرد مندانه بدور از خرافات بود برای مردم جهان به ارمغان آورد.

زرتشت این پیامبر ایرانی دینی را بنیان گذاشت ؛ که نخست از ایرانزمین آغاز و سپس نیمی از جهان آنروز را در بر گرفت و در درازای چند هزاره ؛ زندگی ساز و امید آفرین انسانها گشت.

منشور آزادی نوع بشر /کوروش

اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.

من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.

من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه کخ میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغل را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند.

من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر می شود فقط مقصر باید مجازات گردد نه دیگران.

من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.

از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند

مبدأ تاریخ ایران

۱۳۸۲هجری تازی یا ۲۵۶۲ پارسی؟

ایرانی باید بداند که پیش از حمله تازیان بیابان گرد به ایران در ۱۴۰۰ سال پیش دارای فرهنگ و آئین پرفروغی بوده و تاریخ هجری (۱۳۸۲ هجری تازی) شایسته ایرانی نیست. معمولاً کشورها و ملتها تاریخی را مبداء قرار میدهند که به آن فخر و مباهات میکنند و به آن می بالند؛ ولی آیا فرار مشتی تازی راهزن بیابانگرد از گوشه ای از بیابانهای عربستان به گوشه ای دیگر رخدادی است که باید مایه افتخار ایرانیان باشد؟

ایرانی باید بداند که با بکار بردن این تاریخ (۱۳۸۲ هجری) غیر مستقیم به تازیان و تازی پرستان در قبولاندن اینکه ایرانی پیش از اسلام تاریخ پر افتخاری نداشته و اصلاً ایرانی آدم نبوده همراهی میکند.

برای اعراب بیابان گرد ۱۴۰۰ سال پیش که در تاریخ مدنییت قدر و اعتباری نداشته اند و چیزی جز قتل و قارت و راهزنی نمیشناختند و طوایف پیشرفته آنها خود را به دولت ایران و روم نزدیک ساخته بودند و نزدیکی به دربار کسرا و روم را مایه مباهات خود میدانستند، تعجب آور نیست که اینان تاریخ هجری را مایه افتخار خود بدانند؛ چرا که تا آنزمان مبداء تاریخی درستی جز عام الفیل نداشتند. پس از راه بالیدن به خویش که شجاعت کرده و به محمد پیوستند و و قبیه بزرگ چون اوس و خزرج محمد را تحت حمایت و پناه خود گرفتند، هجرت را مبداء تاریخ خود قرار دادند.

- ولی آیا تاریخی پرفروغتر و زیباتر و بیاد ماندنی تر در گذشته ایران پیدا نمیشود؟
- آیا این تاریخی نیست که یادآور شکست فاجعه آمیز سپاه و مردم ایران و تاراج شدن دارائیشان بدست تازیان است؟
- آیا این تاریخی نیست که یادآور قلع وقمع و کشتار بیرحمانه سدها هزار زن و مرد و پیر و جوان دلاور ایرانی است که بجرم دست نکشیدن از آیین پاک گفتارنیک، پندارنیک، کردارنیک در نهاوند، استخر (شیراز)، ری، فارس، مازندران، خراسان و... مانند گوسفندان سربریده شدند و سپس از بازماندگان آنان جزیه (باج) گرفته شد؟
- آیا این تاریخی نیست که زنان و دختران ایرانی به کنیزی گرفته شدند و برادران و شوهرانشان را کشتند و به آنها تجاوز کردند و دست آخر در بازارهای مدینه و مکه فروخته شدند؟
- آیا این تاریخ به آتش کشیده شدن و از بین رفتن کتابخانه ها و مراکز علمی ایران نیست؟؟؟

و البته که همه اینها دستور قرآن بود:

سوره توبه آیه ۱۲۳
گروه مومنان بکشید کافران را یکی پس از دیگری (هرکه نزدیکتر
و بیشتر در دسترس است) آنان باید خشونت و عدم گذشت و ملایمت
را در شما ببینند.

سوره نسا آیه ۲۴
نکاح زنان محصنه (زنان شوهردار) نیز بر شما حرام شد
مگر آن زنان که در جنگهای با کفار بحکم خدا متصرف شدید.

سوره توبه آیه ۲۹
بکشید کسانی را که به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده و حرام
خدا و پیغمبرش را حرام نمی دانند و همجنین آندسته از اهل کتابرا
که به دین حق (یعنی اسلام) ایمان نیاورده مگر اینکه متعهد شوند و
با خاری و ذلت بدست خود جزیه دهند.

نا مه عمر

پس از نبرد دلیرانه و رزم پهلوانی قادسیه وکشته شدن سپهسالار ایران "رستم فرخزاد" به دست اعراب که توفان شن بر سپاهیان ایران فرو ریخت و مایه شکستشان شد، نیروهای رزمنده ایران پراکنده شدند.

یزدگردسوم شاهنشاه دلاور و بیباک ایران، به امید فراهم کردن نیروهای کار آمد و پیکارجوی تازه، تلاشی همه سویه را آغاز کرد. میان نبرد قادسیه تا نهاوند، چهار ماه به درازا کشید. عمرابن خطاب در این میانه نامه ای به شاهنشاه ایران می فرستد که پاسخی دندان شکن دریافت می کند.

او در این نامه یزدگرد را به خدا پرستی و دست کشیدن از آتش پرستی و روی آوردن به خدای تازیان به نام "الله و اکبر" و پذیرفتن دین اسلام فرا می خواند.

تپه سيلک در کاشان

تپه سيلک يکي از قديمي‌ترين مراکز شناخته‌شده سکونت انسان ماقبل‌تاريخ در فلات ايران است.
تحقيقات نشان مي‌دهد که در حدود 8000سال پيش، مردمي در اين ناحيه ساکن بوده‌اند که تمدن پيشرفته‌اي داشته‌اند. دوران زندگي در سيلک را به شش دوره تقسيم مي‌کنند که از 8000 سال پيش شروع شده تا آخرين دوره که مربوط به 2700 سال پيش است. هر مرتبه که در وضع زندگي مردم سيلک تغييري رخ مي‌داده، نقش ظروف سفاليني که آنها مي‌ساخته‌اند تغيير مي‌کرده است. بعضي از اين سفال‌ها از بهترين و زيباترين نمونه‌هاي سفال‌سازي هستند که تاکنون در ايران به دست آمده تا آنجا که موزه‌هاي دنيا با داشتن ظروف سفالي سيلک به خود مي‌بالند و شايد بهتر بود تمام مکتب‌هاي نقاشي دنيا را به علاوه«1»مي‌کردند و آن«1»منحصر به سبک نقوش سفالينه‌هاي سيلک بود. مردم سيلک جنگجو نبوده‌اند چون در ميان آثارشان اسلحه و ادوات جنگي ديده نمي‌شود و بيشتر آثارشان مربوط به کشت و زراعت است.سيلک امروزي فقط در تپه جنوبي و شمالي است هر چند که در منطقه‌اي به طول و عرض 4کيلومتر، اشياء و قبرهاي هزاران‌ساله پيدا شده که اکنون خانه‌هاي مردم بر روي آنها بنا شده است.
تپه جنوبي " سيلک " با مساحتي بيش از دو هکتار در سه کيلومتري جنوب شرقي شهر کاشان معرف دوره هاي سوم و چهارم سيلک است. اگر چه از لحاظ فرهنگي دوره سوم سيلک ادامه دوره دوم در تپه شمالي است، اما پيشرفتهاي چشمگيري که در امور فني نصيبصعنعتگران ساکن آن شد، اين دوره را از دوره هاي پيشين و بعدي، يعني دوره هاي دوم و چهارم به گونه اي بر جسته جدا و متمايز مي سازد.

تاریخ تمدن جهان باستان

داريوش بزرگ نبود ، اما بزرگ بود


و اما بزرگ بود .


داريوش بي شک ار سياستمداران بزرگ تاريخ است . افکار وي نتيجه اش آرامشي بزرگ براي امپراطوري بود.


اما چرا داريوش بزرگ نبود ؟


داريوش در بيستون ادعاهاي بسيار دارد که ار بسياري جهات غير قابل دفاع مي باشد ، داريوش با آنکه چيش پش را در تبارنامه خود در بيستون جاي داده است اما به کوروش اشاره اي نمي کند . البته داريوش و کوروش هر دو < چيش پش > را به عنوان جد بزرگ خود معرفي کرده اند که يگانه راه هماهنگ کردن دو تبارنامه اين است که چيش پش قلم و پادشاهي خود را به دو قسمت کرده و پس از او خاندان دو شاخه شده است .


شاخه اول ار کوروش اول شروع و با کمبوجيه و برديا خاتمه مي يابد. شاخه دوم هم از آريامن شروع و از پايانش بي اطلاع هستيم . هرودوت دو شاخه اي بودن خاندان را رد مي کند <فرضيه دو قلمرو پادشاهي پايه و اساسي ندارد>.داريوش نيز در بيستون مي گويد که قبل از من به طور پشت در پشت ، نه نفر شاه بوده اند در اين حالت اگر گفته هرودوت را باور کنيم ، ما نمي دانيم که اين هشت شاه قبل از داريوش چه کساني هستند. و داريوش نيز مواظب است که مبادا از آنان نام ببرد ! چون مي دانيم که پدر و پدربزرگ داريوش در سال 522 ق.م زنده بوده اند(ويشتاسب و ارشامه(همان طور که خودش در بيستون نقل مي کند)) و هرگز لقب شاه به آنان اطلاق نشده است . همچنين هيچ متني ثابت نمي کند که پسر ويشتاسب داريوش کبير به شاخه اي کناري تعلق داشته باشد،( چنان که اکثرا مي پندارند). «افلاطون» در نواميس ، اليانوس و يوستينوس ، در نوشته هايشان القا ميکنند که داريوش پسر شاهي نبوده است. هرودوت نيز نقل مي کند و نميگذارد هيچ جا اين باور غلط معنا دهد که داريوش در برابر ساير توطئه گران ديگر حقي داشته باشد که برايش اعتبار فراهم مي کرده . پس داريوش و ساير توطئه گران همگي طالب قدرت و شاهي بوده اند ، هرودوت ياد آور می شود که «شخصیت بسیار مهمی به شمار نمی امده است» بیشک منظور هرودوت این بوده که داریوش پسر شاه نبود و یک فرد عادی بوده است.


منظور من از داریوش بزرگ نبود آن است که وی قبل از شاهی فردی بزرگ نبوده ، که اکثرا اشتباها وی را قبل از شاهی فردی مهم می شمارند .


چرا ما آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) و ساخت اولین کاروان سراها را به داریوش نسبت می دهیم ؟


1-تنها به این دلیل که یک کتیبه در پارسه پیدا شده که در آن تعهد داده که استحکامات پارسه در زمان داریوش بزرگ ساخته شده ... اما بر اساس گاهنماری صورت گرفته از قدیمیترین حجاریهای موجود در پارسه آن را به دوره کمبوجیه نسبت می دهند و پس احتمالا کار آغار پارسه را کمبوجیه آغاز کرده است. (به نظر من شاهان هخامنشی را باید به ترتیب قدمت ارزش گذاری کرد ، کمبوجیه به دلایل خاصی که خود بحث بس جدا دارد مورد نفرین یونانی ها بوده و از این رو اکثر مردم وی را شاهی نه چندان بزرگ می دانند )


2-ساخت کاروان سراها : بی شک اولین کاروانسرا در ایران مربوط به زمان کوروش است نه داریوش ، قدیمیترین کاروانسرا ی شناخته شده ایران مربوط به دوره کوروش کبیر و در پاسارگاد است ، این کاروانسرا در کنار مقبره کوروش بزرگ است . بر اساس گاهنماری صورت گرفته توسط نویسنده کتاب از زبان داریوش این کاروانسرا همزمان با ساخت مقبره کوروش کبیر آغاز شده است . پس به این صورت نظریه ساخت کاروانسراها به دست داریوش کاملا محو و نظریه جدید جایگزین می شود.


سخن این است که داریوش بزرگ بود:


چون:در زمان وی قلمرو امپراطوری در وسیع ترین حد بود


چون:توانست نظر گروه شش تن را بدست آورد و شاه حکومت شود


چون: زیرک بود؛ چرا که طوری مسائل کتیبه بیستون را گرد هم آورد که به سختی به توان به زیرکی های وی پی برد


چون:در جنگ ها در ردیف اول سپاه مبارزه می کرد


چون:چون با هر دو دست تیر انداز ماهری بود و با هر دو دست نیزه انداز ماهری نیز بود


چون:از دروغ تنفر داشت و از نیکی خرسند بود


داریوش کبیر بزرگ بود ،از ویژگیهای وی میتوان به : قدرت تجاری (کانال سوئز)، سیاست مدار(کتیبه بیستون)، دانش ادبی (طراحی خط جدید میخی ، چیدمان کتیبه بیستون . نقش رستم)، آینده نگر (اگر این نوشته ها را خراب نکنی مزدا کمکت کند و خاندانت را بپاد، مکان مقبره نقش رستم ، ارتفاع کتیبه بیستون)، قدرت نظامی(فتح کشور ها ) ، اقتصاد (الواح گلی پارسه که برای حساب و کتاب ها بوده که تعدادشان 3000نسخه است)


این ها تعدادی از ویژگی های داریوش کبیر می باشد که دیگر ذهنم یاری نمی کند .


پس داریوش بزرگ نبود اما عظیم بزرگ بود.

برخي از شاهان ماد

ديا اکو

هرودوت تاريخ نويس يوناني مي گويد :: ديااکو پسر فرورتيش چنان آوازه اي در حسن دادخواهي داشت که ابتدا اهالي روستايي که در آ» زندگي مي کردند و سپس همه افراد قبيله اش براي رفع دعواهايشان ؛ به او مراجعه مي کردند . وي چون قدرت خويش را دريافت شايعه در افکند که بخاطر بازماندن از کارهاي خصوصي خود نمي تواند تمام اوقاتش را به داوري ميان افراد صرف کند . از اين رو از کار داوري کناره گرفت . به دنبال اين اقدام دزدي و بي نظمي آغاز گرديد . روئساي طوايف و قبايل ماد دور هم گرد آمدند که چه کنيم که ديگر داوري چون ديوکس ( ديااکو ) بر ما داوري نخواهد کرد و هر روز دزدان و غارتگران بر ما هجوم مي آورند و از مجازات عمل نمي ترسند ؛ پس از شوري که کردند به اين نتيجه رسيدند که از ديوکس ( ديااکو ) بخواهند تا به عنوان شاه به آنها حکومت کند و جلو اين دزدان و غارتگران را بگيرد پس به منزل وي رفته و تقاضايشان را با او در ميان گذاردند . ديوکس هم که دقيقا همين انتظار را داشت گفت من براي قبول اين کار چند شرط دارم که بايد عملي کنيد . اول اينکه برايم قصري بسازيد و برايم سربازاني محيا سازيد تا از من حمايت و پاسداري کنند . اين شروط را روساي قبايل قبول کردند و ديوکس ( ديااکو )‌ از اين تاريخ به بعد شاه مادها شد . اولين اقدام شاه جديد فراهم آوردن نگهباناني براي خود و سپس ساختن پايتخت بود . وي براي اين منظور همدان را که يوناني ها اکباتانه ميگويند جهت پايتخت برگزيد . البته ديوکس ( ديااکو‌ ) از قرار معلوم اين شهر را بنا نکرد زيرا اين شهر در کتيبه تيگلات پلسر اول تخت عنوان امدانه ذکر شده است . اما پادشاه ماد بر جمعيت آن افزود ؛ نام هگمتانه به معني جاي اجتماع مي باشد و ظاهرا بدان اشاره دارد که طوايف مادي که در گذشته پراکنده بودند ؛ به گونه اي متراکم در آنجا جمع شدند . شهر جديد احتمالا از روي نمونه شهرهاي جلگه اي بنا گرديد . اين شهر بر روي تپه اي ساخته شده و هفت ديوار تو در تو داشت که ديوارهاي دروني به ترتيب مشرف بر ديوارهاي بيروني بودند ؛ بطوري که دروني ترين ديوار از بقيه ديوارها بلند تر بود . قصر پادشاه که خزاين او در آنجا نگهداري مي شد ؛ درون هفتمين ديوار واقع شده بود . اين ديوار کهدروني ترين ديوار هفتگانه به شمار مي رفت ؛ کنگره هاي زرگون داشت و حال آنکه ديوارهاي ديگر مانند برج بيروس نيمرود رنگهاي روشن داشتند . اين کنگره ها و بويژه رنگ هاي آن در نزد بابليان نمادهاي خورشيد و ماه و سيارات بودند اما در نزد مادها اين گونه رنگ آميزي صرفا وام گيري هنري بوده . ديوکس ( ديااکو ) ؛ در اين کاخ مراسمي براي بار نيز مقرر مي داشت که احتمالا به تقليد از دستگاههاي آشور بوده است . در اين کاخ کسي نمي توانست با شاه روبرو شود و دادخواست ها را پيامگذاران به شاه مي دادند . بدين منظور اين آيين تشريفات وضع شده بود تا با دشوار کردن دسترسي به پادشاه ترس و اخترام در دل مردم القا کنند

بيستون( کتيبه داريوش کبير )

در 30 کيلومتري شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متري بر روي صخره اي داريوش کتيبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال 1835 کسي از راز آن آگاه نبود . چشمه بيستون محل اطراق کاروانها در دورانهاي مختلف بوده است براي همين کسان زيادي کتيبه داريوش را ديده اند و شرحي از آن را در سفرنامه ها يا خاطراتشان گفته اند . از قديمي ترين آثار درباره اين نوشته ، گفته هاي ديودورسس سيسيلي است که در قرن اول پيش از ميلاد اين حجاري را به الهه سميراميس و صد نيزه داري که اطرافش را گرفته اند نسبت داده و گفته است بدستور سميراميس در زير نقش برجسته نوشته اي با حروف سرياني نقل کرده اند ديودور با تکيه بر نوشته کتزياس چنين آورده است که صخره مکان مقدسي بوده و به زئوس خداي بزرگ يونانيان تعلق داشته است . ايزيدور خاراکسي جغرافي نويس باستان درباره راه کاروان رويي که از شرق بابل تا مرزهاي خاوري امپراطوري روم کشيده شده شرحي نوشته و در آن بيستون را باپتانا در ناحيه ، کامبادنا ناميده است و مي نويسد در باپتانا نوشته و تصويري از سميراميس است . و با وجود اختلاف نام بيستون با باپتانا که ايزيدور از آن ياد کرده در يکي بودن آنها کمتر مي توان ترديد داشت چون در کتيبه ، داريوش از ناحيه کامپادنا در سرزمين ماد در محل کتيبه نام برده شده است . ابن حقول آنرا نقش مکتب خانه اي مي داند که معلم براي تنبيه شاگردانش تسمه اي در دست دارد . گاردان جهانگرد فرانسوي در سال 1794 اين نقش را پيکره دوازده حواري مسيح دانست ،

قتل عام وحشيانه در ايران باستان

پارسيان گناهکاران بزرگ را که به دين و شاه توهين ميکردند به شيوه ي خاصي مجازات مي کردند .


اما چگونگي قتل يا اعدام :


ابتدا به فرد مورد نظر مواد غذايي شيرين مانند عسل را آنقدر مي خوراندند تا کاملا شکمش پر شود (اگر مقاومتي از او سر ميزد ابتدا انگشتان وي را قطع،و سپس آن قدر او را مي زدند تا مواد را به طور کامل بخورد) بعد از خوراندن مواد شيرين ، بدنش را تا سر در خاک فرو مي کردند و دوباره دهانش را پر از مواد شيرين مي کردند، و وقتي که کاملاٌ پرمي شد وي را رها کرده و مي رفتند .....


آرام ...آرام حشرات و مورچگان به وي حمله برده ،و از دهان و بيني وي وارد شده و شروع به خوردن محتويات دهان و بدن وي مي کردند و وقتي مواد شيرين تمام مي شد، بدن گناهکار مورد هدف قرار مي گرفت و بدن از داخل قطعه قطعه مي شد؛


تا اين که سر و بدن کاملاٌ خالي مي شد؛و فرد گناهکار معمولا 5روز بعد از حمله مورچه ها و با تحمل درد بسيار جان مي سپرد .


آري اين سبک قتل يا اعدام در ايران وحشيانه بود .


... کافيست کمي تصور کنيم... .

فروهر

فروهر چيست؟

بر اساس اوستا آدمي 5 نيرو دارد و يا بهتر است بگوييم از 5 بخش متشکل شده است.

1- اهو (انگهو) : نيروي جنبش و يا حرکت و حرارت غريزي. انسان نيز مانند همه موجودات آگاهي هايي ذاتي در درون خود دارد که براي زندگي بايسته است.

2- دين (دَئنا) : دين در اوستا به مفهوم وجدان است اما سپس به کيش و آيين معني شده است. وجدان همان حس و نيرويي است که به انسان کمک ميکند تا ميان خوب و بد، خوب را برگزيند.

3- درک (بئوذ) : بي شکل مهمترين تفاوت انسان و ساير موجودات همين نيرو ميباشد. البته درک برابر با هوش و مغز نيست که با مرگ پايان بگيرد بلکه جاودانه است... ....

4- جان (روان) : روح يا روان هويت شخصيتي مستقل انسانها ميباشد. در ديدگاه اوستا، انسانها در اصل روان هستند با علاوه نيروهاي ديگر و البته جسم. روان در آغاز زندگي انسان پاک و منزه است اما به مرور آلودگي و تيرگي را پذيرفته و در جهان پس از مرگ پاسخ نيکي ها و بدي هايي که در اين جهان کرده است را پس ميگيرد.

نژاد آريايي

آريايي ها اولين قومي نبودند که به ايران پاي نهادند !
هر کجا که سخن از تاريخ ايران ميشود همه در ابتدا به ياد مادها و هخامنشيان مي افتند که ريشه آريايي داشتند ( تقريبا ) و کمتر راجع به اقوامي که قبل از ايشان در ايران ساکن بودند سخن به ميان مي آيد .
خيلي پيشتر از آني که مادها و هخامنشيان در ايران زندگي کنند در غرب ايران يعني در نواحي زاگرس کنوني اقوامي به نام گوتي ها لولوبي ها و کاسي ها زندگي مي کردند . اين اقوام با هوريان و اکدي ها و سومري ها ارتباط داشته اند .
مناطق تخت اشغال و نفوذ لولوبي ها از کوهپايه هاي شمال دياله تا درياچه اروميه گسترش مي يافت . اين اقوام از نظر نژادي از هوري ها جدا شده و احتمالا با ايلامي ها قرابت داشته اند . در ادبيات و زبان هوري ها از لولوبي ها بعنوان بيگانه و دشمن ياد شده و نخستين بار نارامسين نوهء سارگن از شاهان اکد ( قرن 23 ق.م ) در کتيبه مشهورش ضمن شرح پيروزي خود از لولوبي ها بحث مي کند .

مقام زن در ايران باستان

مقام زن در ايران باستان

در ايران باستان هميشه مقام زن و مرد برابر و در کنار هم ذکرشده است، حتي گروهي از ايزدان مانند آناهيتا زن هستندو در ميان امشاسپندان ، امرداد و خرداد و سپندارمذ ، که صفات اهورامزدا است زن ميباشند.



وآنچه در اوستا آمده است همه نشانه اي از همسنگي زن و مرد است، در فروردين يشت چنين آورده شده : اينک فروهر همه مردان و زنان پاک را مي ستائيم آنان که روان هايشان در خور ستايش و فروهر هايشان شايسته است اينک فروهر همه مردان و زنان پاکدين را مي ستائيم.



در زمان شاهنشاهي هخامنشيان ، براساس لوح هاي گلي تخت جمشيد زنان هم دوش مردان در ساختن کاخ هاي شاهان هخامنشي دست داشتند و دستمزد برابر دريافت مي نمودند، پيشه بيشتر زنان در دوره هخامنشيان صيقل دادن نهائي سنگ نگاره ها و همچنين دوخت و دوز و خياطي بوده است. بنابراين در شاهنشاهي بزرگ هخامنشي با برابري و تساوي خقوق زنان با مردان سر و کار داريم.



بايد خاطرنشان کرد که زنان در زمان بارداري و با بدنيا آوردن کودکي براي مدتي از کار معاف ميشدند ، اما از حداقل خقوق براي گذران زندگي برخوردار مي گشتند و علاوه بر آن اضافه خقوقي بصورت مواد مصرفي ضروري زندگي دريافت مي نمودند، همچنين در گل نوشته هاي تخت جمشيد شاهد آن هستيم که در کارگاههاي خياطي ، زنان بعنوان سرپرست و مدير بودند و گاه مردان زيردست زنان قرار مي گرفتند.



اما زنان خاندان شاهي از موقعيت ديگري برخوردار بودند ، آنان مي توانستند به املاک بزرگ سرکشي کنند و کارگاه هاي عظيم را با همه کارکنانش اداره و مديريت مي کردند و درآمدهاي بسيار زياد داشتند ، اما بايد خاطرنشان کرد که حسابرسي و ديوان سالاري هخامنشي حتي براي ملکه هم استثنا قائل نمي شد و محاسبه درآمد و مخارج از وي مطالبه مي کرد.



در يکي از گل نوشته ها ( لوح هاي گلي ) رئيس تشريفات دربار داريوش بزرگ دستور تحويل 100 گوسفند را به ملکه صادر مي کند تا درجشن بزرگ تخت جمشيد که 2000 مهمان دعوت شده بودند ، بکار روند.



دريکي از مهرهاي بدست آمده از تخت جمشيد زني بلندپايه در صندلي تخت مانندي نشسته و پاهايش را روي چهارپايه اي گذارده و گل نيلوفري در دست دارد و تاجي برسرنهاده که چادري روي آن انداخته شده است و به تقليد از مجلس شاه ، نديمه اي در برابر او ايستاده و عود سوزي در آن ديده مي شود. اين مهر يکي از زنان ثروتمند دربار هخامنشي است که نقش مهمي در مديريت جامعه داشته است و دستورات خود را به اين مهر منقوش مي کرده است.



بنابراين با کمک گل نوشته هاي تخت جمشيد تصويري کاملا نو از زنان و ملکه هاي هخامنشي بدست مي آوريم که برخلاف ادعاي نويسندگان يوناني ، که آنها را عروسکهايي محبوس در حرم سراها مي دانستند، نه تنها همدوش مردان در آئين هاي مذهبي شرکت مي کردند ، بلکه در صحنه زندگي و در اداره امور کشور هم نقش و شخصيت مستقل خويش را حفظ مي کردند . بررسي دقيق لوح هاي ديواني تخت جمشيد نشان مي دهد، که زن در دوران فرمانروائي هخامنشيان بويژه در زمان شاهنشاهي داريوش بزرگ از چنان مقامي برخوردار بودند که در ميان همه خلق هاي جهان باستان نظير نداشت .

ارزش آب در ايران باستان

هرودوت در نوشته هاي خود از ايران ياد آور مي شود که: «آنان در آب روان ادرار نمي کنند و آب دهان نمي افکنند ، دستانشان را در آن نمي شويند و بر نمي تابند که ديگري چنين نمايد؛آري آنان بيشتران حرمت را به آب مي نهند»


ابن نوشته متذکر مي شود که يونانيان در آب روان نيز ادرار مي کردند ، اين چنين کارهايي ما را ترغيب مي کند تا آنان را بي فرهنگ شماريم ؛ ايرانيان از آب روان که در گذشته تميزتر، صاف تر و زلال تر از امروز بوده براستي استفاده درست کرده و ارزش بالايه آن را دانسته ، از آن براي نوشيدن استفاده مي کردند نه براي ادرار کردن.


اما يونانيان که خود را منشا فرهنگ و تمدن مي دانند ، واقعا چگونه چنين بوده اند؟


و براستي که آب مقدس است .

شهر سوخته

وسعت «شهر سوخته» و يافته‌هاي کاوشگران اين محوطه باستاني را از صورت يک محوطه عادي دوران مفرغ خارج کرده و به اين نتيجه رسانده که زندگي در«شهر سوخته» با دوران آغاز شهرنشيني در فلات مرکزي ايران و بين النهرين همزمان است. سند يا کتيبه‌اي که نام واقعي و قديمي اين شهر را مشخص کند هنوز به دست نيامده و به دليل آتش سوزي در دو دوره زماني بين سال هاي ۳۲۰۰ تا ۲۷۵۰ قبل از ميلاد «شهر سوخته» ناميده مي‌‌شود.


تاريخچه تحقيقات


کلنل بيت، يکي از ماموران نظامي بريتانيا از نخستين کساني است که در دوره قاجار و پس از بازديد از سيستان به اين محوطه اشاره کرده و نخستين کسي است که در خاطراتش اين محوطه را شهر سوخته ناميده و آثار باقيمانده از آتش سوزي را ديده است. پس از او سر اورل اشتين با بازديد از اين محوطه در اوايل سده حاضر، اطلاعات مفيدي در خصوص اين محوطه بيان کرده است. بعد از او شهر سوخته توسط باستان شناسان ايتاليايي به سرپرستي مارتيسو توزي از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسي و کاوش قرار گرفت.


جغرافيا و محيط زيست شهر سوخته


بر مبناي يافته‌هاي باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد و بقاياي آن نشان مي‌‌دهد که اين شهر داراي پنج بخش مسکوني واقع در شمال شرقي شهر سوخته، بخش هاي مرکزي، منطقه صنعتي، بناهاي يادماني و گورستان است که به صورت تپه‌هاي متوالي و چسبيده به هم واقع شده اند. هشتاد هکتار شهر سوخته بخش مسکوني بوده است

آنان خدا پرست بودند؟

داريوش شاه گويد:اهورامزدا با تمامه خدايان اين کشور رو از دروغ ، خشکسالي و دشمن محفوظ دارد ( ! )

بي شک ارزش اين متن بسيار است و در نوع و زمان خود به مانند يک آيه مي ماند

اما براستي منظور داريوش از تمامي خدايان چيست؟ آيا منظور اين نيست که آنان وجود خدايان ديگر را رد نمي کنند؟ اگر آنان خدا پرست پس چرا وجود خدايان ديگر را رد نمي کنند؟ اين موضوع باعث شده تا خداپرستي آنان در ابهام يا رد شود ( به احتمال فراوان آنان خداپرست نبودند )

يک مورد ديگر نيز مجود دارد که بيشتر ما را ترغيب مي کند و آن اين است که کوروش کبير که ما وي را پيامبر دانسته هنگامي که بابل را فتح مي کند به خداي آنان احترام مي گذارد (؟) آيا يک پيامبر به بت احترام ميگذارد؟

از حرفهاي کوتاه من اين مي توان به اين نتيجه رسيد که آنان يعني هخامنشيان خداي يکتا را پر نمي پرستيدند و نيز مي توان فهميد که کوروش کبير پيامبري که در قرآن نامش ذکر شده نيست ( ذوالقرنين ) چرا که پيامبر محمد برايه ترويج دين جنگ کرد اما کوروش به خداي بابليان که يک بت بود احترام گذاشت (؟)؛ بي شک ميتوان فهميد که ذوالقرنين ، کوروش نبوده است

برخي ديگر از رويدادهاي 31 مي

برخي ديگر از رويدادهاي 31 مي
70: باروي اول بيت المقدس (اورشليم) به دست رومي ها افتاد و هشتم سپتامبر تمامي شهر تسخير و كاملا ويران شد و باقيمانده يهوديان آن به اكناف جهان پراكنده شدند. يهوديان از چهار سال پيش از آن برضد سلطه روميان دست به شورش زده بودند.
455: پترونيوس ماکزيموس (‍petronius maxisimus ) امپراتور روم غربي (ايتاليا و سرزمين هاي اطراف آن) به دست مردم شهر رم اعدام شد. وي به جاي ايستادگي در برابر حمله وندالها به شهر، قصد فرار داشت كه به دست مردم افتاد. ماكزيموس كه با دادن رشوه به سمت امپراتور تعيين شده بود تنها 11 هفته حكومت كرده بود.
1779: آمريکا داراي قانون " کاپي رايت " شد.
1905: ويلهلم دوم قيصر وقت آلمان در چارچوب رقابتهاي استعماري اروپاييان وارد طنجه (مراکش) شد.
1935: يک زمين لرزه شديد بيش از 50 هزار تن را در کويته (در آن زمان شهري مرکزي بلوچستان انگلستان) کشت.
1906: از داخل خانه اي در مادريد به سوي کالسکه آلفونسو 13 پادشاه وقت اسپانيا که همان روز ازدواج کرده بود و پس از شرکت در مراسم کليسايي نكاح با همسر خود عازم کاخ سلطنتي بود بمب پرتاب شد که 18 تن را کشت ولي پادشاه و ملکه زنده ماندند. اين بمب در داخل يک سبد گل جاسازي شده بود.
1907: نخستين تاکسي (خودرو سواري مسافربر) به مفهوم امروز در شهر نيويورک بکار افتاد.
1947: حکومت مجارستان به دست حزب کمونيست اين کشور افتاد.
1961: در پي جنگ «بوئر» ها با انگليسي ها، كشور فدرال آفريقاي جنوبي مركب از چهار منطقه خود مختار (كيپ، ناتال، اورنج، و ترانسوال) كه دولت مركزي آن داراي چهار پايتخت بود (يك پايتخت براي قوه اجرايي، ديگري مقننه، سومي قضائيه و چهارمي امور مالي) تاسيس شد كه در همين روز در سال 1961 به جمهوري فدرال و حق راي در دست سفيد پوستان مهاجر تبديل شد كه به تدريج مورد تحريم قرار گرفت و ....
1962: آدولف آيشمن ( adolf eichman) افسر سابق اس اس آلمان که قبلا از آرژانتين ربوده شده و به اسرائيل انتقال يافته بود به جرم کشتن گروهي از يهوديان در جريان جنگ جهاني دوم ، پس از محاکمه (نخستين ساعت بامداد اول ژوئن) اعدام شد.

بوته هاي خشم

برخي از رسانه ها رويداد تروريستي سي ام مه 2004 در منطقه نفتي «خبرKhobar» كشور سعودي را كه منجر به مرگ بيش از 20 تن شد كه بيشتر آنان خارجي بودند نتيجه خشم بعضي اتباع آن كشور از توزيع نابرابر درآمد نفت نوشته بودند.
طبق اين نوشته ها، كشور نسبتا كم جمعيت سعودي روزانه نزديك به ده ميليون بشكه نفت صادر مي كند و توزيع نابرابر اين درآمد و سرمايه گذاري متزلزل بيشتر اين پول در خارج باعث خشم و از جان دست شستن بعضي اتباع مي شود كه وسيله اي ديگر براي ابراز اعتراض خود ندارند.
اين رسانه ها ابراز عقيده كرده بودند كه عاملان رويداد تروريستي «خبر» صرف نظر از وابستگي به كدام دسته، در اوج خشم و سير شدن از زندگي بودند كه به چنين كاري كه نتيجه اي برايشان جز مرگ و نيستي نداشت دست زده بودند.
اين رسانه ها افزوده بودند که نبايد يكسويه و بدون توجه به علت قضاوت كرد، بايد قبول كرد كسي كه از جان خود مي گذرد تا به طرف ديگر آسيب برساند، در اوج خشم و نااميدي است و راه ديگري را هم نمي تواند در نظر آورد، و همه راهها را بسته مي بيند. دولت سعودي يا بايد همه درآمد نفت را از طريق مناقصه هاي علني صرف عمران و توسعه و رفاه داخله كند و يا به همان اندازه كه نياز دارد پمپ بزند (نفت بفروشد).

2200 تن بر اثر شكسته شدن يك سد در آمريكا كشته شدند

31 ماه مه سال 1889 در پي چند روز بارندگي شديد، سد «ساوت فورك» در ايالت پنسيلوانياي آمريكا شكسته شد و آب به ارتفاع 18 متر شهر جانزتاون از مراكز توليد فولاد آمريكا را فرا گرفت كه ويراني فراوان ببار آورد و بيش از 2 هزار و دويست تن نيز جان دادند. اين شهر در دامنه كوههاي الگيني قرار دارد و ساكنان آن عمدتا مهاجران آلماني هستند.
عكس، كه پس از فروكش كردن آب گرفته شده است، تنه درختي را نشان مي دهد كه جريان آب آن را از پنجره طبقه بالا وارد ساختمان كرده بود!.

نيويورك تايمز از خود انتقاد كرد: نبايد ادعاي عراقي هاي دور از وطن را بدون تحقيق و بررسي چاپ مي کرديم

سي ام مه 2004 « دانيل اوكرنت » دبير عمومي روزنامه قديمي و پرفروش نيويورك تايمز در برنامه « انتقاد از خود » گفت كه نيويورك تايمز در انتشار اظهارات يكطرفه عراقي هاي تبعيدي درباره وجود اسلحه كشتار جمعي در عراق خود را مقصر مي داند و اعتراف مي كند كه كوتاهي شده بود . او گفت : اين مطالب در آستانه حمله نظامي آمريكا به عراق منتشر شده بود كه برخي از مخاطبان، ما را متهم كرده اند كه با اين مطالب راه را بر اين حمله نظامي باز كرده بوديم. خبرنگاران ما اظهارات اين عراقي هاي دور از وطن را بدون تحقيق از منابع ديگر به دبيران مربوط داده بودند و اين دبيران اينك قبول كرده اند كه جملات را به صورت « ادعا » ، « ترديد » و « رفع مسئليت از روزنامه » درنياورده بودند كه كاري مغاير حرفه روزنامه نگاري بود و ما اعتراف مي كنيم كه اين بار دقت لازم را بكار نبرده بوديم و به ژورناليسم حرفه اي كه فنون و زبان خاص دارد و اصول مشخصي را دنبال مي كند لطمه وارد شده است. ما اعتراف مي كنيم كه اين تبعيديان از جمله احمد چلبي اطلاعات نادرست داده بودند و ما با انتشار آنها اعتماد مخاطبان را متزلزل كرده ايم . ما به خبرنگاران تاكيد كرده ايم به حرف كساني كه منافع دارند اعتماد نكنند ، مگر اين كه از چند منبع ديگر تاييد شوند و دبيران تحريريه هم دقت بيشتر خواهند كرد.

اعلاميه بسيار مهم فدراسيون جهاني روزنامه نگاران: چشم و گوش روزنامه نگار بايد به مردم باشد

فدراسيون بين المللي روزنامه نگاران سي ام ماه مه سال 2004 به جلسات بيست و پنجمين كنگره خود در آتن پايان داد و از روزنامه نگاران سراسر جهان خواست كه همبستگي حرفه اي بيشتري ميان خود ايجاد كنند و از ناشران تقاضا كرد كه با توجه به پيشرفتهاي فني و تكنولوژيك، در تكميل آموزش اعضاي تحريريه خود همت بگمارند و انتصابات تحريريه ها را دمكراتيك تر (انتخابي) كنند و پيش از حذف يك صفحه و يا يك ستون روزنامه و برنامه تلويزيوني و تغيير ساعت پخش قبلا نظر مخاطب را استعلام كنند و به آن احترام بگذارند. بايد بدانند كه يك رسانه بدون مخاطب و آن هم مخاطب راضي و وفادار برابر است با «هيچ».
در اعلاميه بسيار مفصل پاياني اين كنفرانس تاكيد شده است كه روزنامه نگار بايد چشم و گوشش به مردم باشد تا بتوان نام روزنامه نگار بر او نهاد. يك روزنامه نگار، از خبرنگار تازه كار تا سردبير اجرايي بايد دائما در جريان خواست مخاطب و نظر او باشد تا نياز مخاطب تامين شود. بايد توجه كند كه بقاء حرفه او بستگي تام و تمام به اقبال مخاطب دارد و بنابراين بايد بداند كه او (مخاطب) چه مي خواهد تا برايش تهيه كند. قرن 21 زماني نيست كه روزنامه نگار انتظار داشته باشد هرچه را كه به سليقه خود و خواست دولت و يا اصحاب آگهي توليد مي كند مورد استقبال و قبول مخاطب قرار گيرد و آنها را بخواند و گوش كند. در قرن 21، اين خواست مخاطب است كه روش يك رسانه را تعيين مي كند. خواننده و شنونده داشتن كافي نيست، بايد ديد كه اين خوانندگان و شنوندگان (مخاطبان رسانه) از محتوا و متاع آن راضي هستند و يا اين كه صرفا و برحسب عادت روزنامه را مي خرند و تلويزيون را باز مي كنند. برخلاف زمانهاي سابق، مخاطبان كنوني رسانه ها شناخت كامل از آنها دارند و هر حركتشان را ارزيابي و «جهت» را تشخيص مي دهند و اجازه نخواهند داد كه تحت تلقين ناخواسته قرار گيرند و يا اين كه متاع ناقص به آنان داده شود و يا از دانستن موضوعي ضروري محروم شوند. مخاطبان مي دانند كه يك رسانه چه چيزهايي را به آنان نداده است و چرا؟.
فدراسيون سپس از كار انجمن هاي حمايت از مصرف كنندگان كه نقص رسانه ها را در نشريات و مجله هاي خود عنوان مي كنند و اين نقص ها را كمفروشي مي خوانند جانبداري كرده ولي در عين حال از اتحاديه هاي صنفي گلايه كرده است كه اگر اين بنيادها زودتر وارد عمل مي شدند، مجال انتقاد براي انجمن هاي حمايت از مصرف كنندگان باقي نمي ماند كه انتقادهاي آنها تاثير منفي در روحيه مخاطبان رسانه ها دارد.
فدراسيون خواسته است كه تغييرات داخلي و انتصابات رسانه ها سريعا و مشروحا به اطلاع مخاطبان برسد زيرا كه مخاطب عامل بقاء يك رسانه است، كه رسانه ها ذاتا بايد مستقل از حكومت باشند.
اين فدراسيون سپس خواهان همبستگي رسانه ها براي دادن سرويس بهتر، جامعتر و دقيقتر به مخاطبان شده است و از اتحاديه هاي صنفي خواسته است كه بكوشند روزنامه نگاران حرفه اي كامل (تمام عيار) بوده و مانع اشتغال روزنامه نگار به كاري ديگر براي كسب درآمد شوند كه در اين صورت عنوان حرفه اي بودن را از دست مي دهد.
فدراسيون همچنين خواهان امنيت شغلي روزنامه نگاران و تضمين برخورداري آنان از تاسيس سنديكا ، اتحاديه و انجمن شده و تاكيد كرده است كه يك روزنامه نگار حرفه اي نبايد در هيچ شرايطي از ادامه پرداختن به اين حرفه محروم شود. فدراسيون دولت ها را از مداخله در امور ژورناليسم برحذر داشته و خواسته است كه مسائل روزنامه نگاري و روزنامه نگار به دست اتحاديه ها حل و فصل شود.

اشتباه و يا تعمد يك روزنامه محلي، خونين ترين رويداد نژادي آمريكا را باعث شد

امروز (31 مه) سالگشت خونين ترين رويداد ناشي از اختلاف نژادي در آمريكاست كه در سال 1921 اتفاق افتاد و ضمن آن بيش از 300 تن از ساكنان شهر تالساTulsa (دومين شهر بزرگ ايالت اكلاهما) كشته شدند و يكهزار و 256 خانه و ساختمان ديگر ويران شد.
ماجرا از اين قرار بود: «ديك رولند» يك واكسي سياهپوست به يك بانوي سفيد پوست به نام «سارا پيج» پرخاش و با او مشاجره لفظي كرده بود و بر اثر شكايت سارا به دادگاه تسليم و چون نتوانسته بود كفيل معرفي كند زنداني شده بود. تالسا تريبيون، روزنامه محل، به اشتباه و يا از روي تعمد در خبر مربوط به توقيف «ديك رولند» نوشته بود كه وي قصد تجاوز به سارا را داشته بود. اين خبر سفيد پوستان شهر را برانگيخت و بامداد 31 مه در برابر ساختمان زندان گرد آمدند و خواستند كه «ديك رولند» به آنان تسليم شود تا او را به دار بكشند!. اين خبر كه به گوش سياهپوستان شهر رسيد براي ممانعت از اين كار به مقابل زندان آمدند. در اين هنگام يك مرد سفيد پوست وارد گروه سياهان شد تا تفنگ يك سياه را از او بگيرد كه در اين كشمكش گلوله اي از تفنگ خارج شد و صداي اين شليك، دو گروه را به جان هم انداخت و كشتار و تخريب به راه افتاد. سرانجام، شهردار تالسا از گارد ملي استمداد كرد و افراد گارد سياهپوستان شهر را در محوطه استاديوم محصور كردند و آرامش برقرار شد ولي پس از اين واقعه، سياهپوستان تالسا (تولسا) را ترك و به نقاط ديگر آمريكا مهاجرت كردند. در آن زمان شهر تالسا به جاي هوستون امروز، مركز كمپاني هاي نفتي آمريكا بود. اين شهر 90 سال پيش از آن واقعه توسط بوميان (سرخپوستان) تبعيدي از مناطق شرقي آمريكا (محل استقرار و سكونت مهاجران اوليه انگليسي) ساخته شده بود كه مهاجران سفيد پوست تازه (اروپايي ها) از سال 1892 به بعد كه درهاي اكلاهما به روي آنان باز شد در تالسا جاي بيشتر سرخپوستان را گرفتند و بخش بزرگي از اراضي آنان در اكلاهما را صاحب شدند.

مجله اي با چند ابتكار تازه

31 ماه مه سال 1941 كمپاني ادونس پابليكيشن نخستين شماره مجله «پاريد» که توزيع آن در هر شهر آمريکا به ضميمه روزنامه محلي (به صورت پري پرينت) انجام مي شود انتشار يافت. اين مجله كه يكشنبه ها به همراه (داخل) صدها روزنامه آمريكايي انتشار مي يابد 11 تا 20 ميليون خواننده دارد. برخي از مخاطبان، روزنامه را تنها به خاطر اين مجله كه در داخل آن قرار داده مي شود خريداري مي كنند. درآمد مجله تنها از آگهي هاي آن است. مجله سبك خاص خود را دارد و داراي چند صفحه پاسخ به پرسش هاي مخاطبان است. يك صفحه اختصاص به پرسش هاي مربوط به زندگي و فعاليت معاريف و شخصيت ها دارد، در صفحه ديگر تحت عنوان از ... بپرسيد (ذكر نام پاسخ دهنده) به پرسش هاي معلومات عمومي و موضوعهاي مطرح در اخبار پاسخ داده مي شود. مطالب پزشكي دكتر روزنفلد در چند صفحه انتشار مي يابد، صفحه و يا صفحاتي تحت عنوان «صداهاي تازه» دارد كه مطالب مربوط به جوانان و نامه هاي آنها را منتشر مي كند. چند گزارش «اين ـ دپت و به عبارت ديگر اينوستيگيتيو» دارد، به علاوه گزارش تحليلي و فيچر موضوعهاي روز. صفحاتي نيز تحت عنوان هشدار به مصرف كننده دارد كه در آن نقص كالاها و مصنوعات افشاء مي شود و به اين ترتيب محتوايي سواي مجله ها و روزنامه ها دارد كه مي توان گفت در عين حال تركيبي از همه آنها است و به همين جهت خواننده فراوان دارد و در نتيجه درآمد سرشار. شمار صفحات اين مجله هيچگاه از 40 تجاوز نمي كند. در 65 سال گذشته در وطن حتي يك نفر نيامده است كه مجله اي به اقتباس از پاريد منتشر كند كه جايش خالي است

ضابطه سال1342 (1963ميلادي) براي تعطيل کردن نشريات کم تيراژ تهران ـ اشاره به تاسيس سنديكاي روزنامه نگاران ايران ـ تلاشهاي برزين، معينيان و همايون

در اجراي آيين نامه دولت وقت که بر پايه و استنتاج از قانون مطبوعات تدوين شده بود، از خردادماه سال 1342 (آخرين روز ماه مه 1963) در شهر تهران، روزنامه هايي که کمتر از 5 هزار نسخه فروش داشتند تعطيل شدند. طبق اين آيين نامه، به انتشار هفته نامه ها و مجله هاي کمتر از 3 هزار تيراژ نيز پايان داده شد. اين آيين نامه «تيراژ» را نسخه هاي به فروش رسيده تعيين کرده بود نه نسخه هاي به چاپ رسيده؛ درست به صورتي که در استاندارد جهاني تعيين شده است. جمعيت تهران اينک (دهه نخست سده 21) بيش از شش برابر آن سال است؛ لذا طبق اين معيار نبايد روزنامه کمتر از 30 هزار تيراژ و مجله زير 18 هزار «نسخه فروش» داشته باشد، حال آنكه گفته شده است كه شمار فروش برخي از چهل روزنامه فعلي تهران (سال 2008) كمتر از اين معيار است. تهران داراي 13 روزنامه يوميه ورزشي است (مي دانيم كه آيت الله خميني پس از بازگشت به وطن در سال 1979 انتقاد كرده بود كه رسانه ها در نظام پيشين به جاي گزارش هاي مربوط به نفت و چگونگي هزينه كردن درآمدهاي نفتي، آن همه درباره فوتبال مي نوشتند و اذهان را از مسائل اصلي كشور منحرف مي ساختند). به اظهار اصحاب نظر، در ميان ناشران روزنامه هاي يوميه فعلي تهران «روزنامه نگار حرفه اي (داراي تجربه و تحصيلات كافي در اين رشته و بدون داشتن پيشه و اشتغال ديگر)» ديده نمي شود و دارندگان پروانه هاي آنها اصطلاحا «خودي» هستند و به نوعي از سوبسيدهاي دولتي برخوردار مي شوند.
در پي اجراي آيين نامه فوق الذكر، دفعتاً شمار روزنامه هاي شهر تهران سال 1342 (1363 ميلادي) به ده روزنامه يوميه کاهش يافت از جمله دو روزنامه به زبان انگليسي، يک روزنامه به زبان فرانسه و يک روزنامه به زبان عربي. شمار هفته نامه ها نيز به شش عنوان از جمله يک هفته نامه طنز و يک هفته نامه به زبان ارمني تقليل يافته بود. مجله هاي تهران هم به 15 مجله هفتگي، چهار ماهنامه عمومي و 23 مجله تخصصي محدود شده بود که مجله کودکان، بانوان و ورزشي هم در اين رديف بودند.
اين آيين نامه در پي انتشار مطالب يک ميزگرد ژورناليستي مرکب از حقوقدانان تدوين شده بود. حقوقدانان در اين ميزگرد گفته بودند که طبق قانون، آگهي هاي دولتي مثلاً مزايده و مناقصه ها و اعلان هاي قانوني (از قبيل احضاريه هاي دادگاهها و انحصار وراثت) بايد در جرايد کثيرالانتشار چاپ شود و انتشار آنها در روزنامه هاي کم تيراژ، ناقض قانون است.
ناشران روزنامه هاي کم تيراژ قبلاً به تصميم دولت که در نيمه اول فروردين 1342 (اوايل آوريل 1963) گرفته شده بود اعتراض، و استدلال کرده بودند که بستن روزنامه ها ـ با هرتيراژ ـ عملي مغاير اصل «آزادي بيان و انديشه» است که پاسخ داده شده بود هرکس بخواهد نظري بدهد مي تواند آن را بنويسد و به روزنامه هاي موجود و راديو ـ تلويزيون بدهد و يا به صورت آگهي، كتاب و اوراق ديگر به چاپ برساند و طبق تعاريف روزنامه نگاري؛ روزنامه کم تيراژ نشريه اي است خصوصي (شخصي) نه عمومي. به علاوه، ديده شده است که ناشران برخي از اين نشريات کم تيراژ در ادارات دولتي اعمال نفوذ مي کنند و ....


برزين در جواني


تصميم دولت در آن زمان (فروردين 1342)، وضعيت را مخصوصا بر كاركنان تحريريه هاي کيهان و اطلاعات سخت کرد زيرا مديران اين دو روزنامه که بازار کار را محدودتر از سابق ديدند باهم قرار گذاشتند که در صورت اخراج يک خبرنگار، مترجم و يا نويسنده از يک روزنامه، روزنامه ديگر اورا نپذيرد!. اين امر سبب شد که روزنامه نگاران بر تقويت سنديکا پافشاري کنند. در 24 آبان ماه 1341 (نوامبر 1962) اين سنديکا پس از تاسيس و عضوگيري، مجمع عمومي تشکيل داده و اين مجمع در نشست بزرگ خود در تالار مدرسه فيروزكوهي، «مسعود برزين» روزنامه نگار قديمي و يک دوره مديرعامل سازمان راديو و تلويزيون ايران را به سمت نخستين دبير انتخاب کرده و روزنامه نگاران امنيت شغلي يافته بودند. برزين (امير مسعود) كه به عنوان يك ناسيوناليست ايراني شهرت جهاني داشته است در عين حال مدير دوره هاي بازآموزي روزنامه نگاري دانشگاه تهران (آموزش ضمن كار ـ شبانه) بود. وي كه اينك (در سال 1387) 89 ساله است كار روزنامه نگاري را پيش از شهريور 1320 آغاز كرده بود كه پس از انقلاب 1357 خانه نشين شده است.


داريوش همايون


در آبان 1341، نخستين مجمع عمومي سنديکاي روزنامه نگاران ايران داريوش همايون، ذبيح الله منصوري، لعبت والا، ويکتوريا بهرامي، پرويز آزادي، اسماعيل يگانگي، سيامك پورزند، اسماعيل رايين و هوشنگ پورشريعني را به عضويت هيات مديره و «ر. اعتمادي» تنها روزنامه نگار اينوستيگيتيو تاريخ ژورناليسم ايران را به سمت بازرس هيات مديره برگزيده بود.
در جريان نخستين انتخابات سنديكاي روزنامه نگاران ايران كه گفته شده است تا آن زمان واقعي ترين انتخابات در تاريخ ايران بود «داريوش همايون» روزنامه نگار ناسيوناليست ديگر و مفسر وقت اخبار بين المللي در روزنامه اطلاعات چند راي كمتر از اميرمسعود برزين كسب كرده بود. «همايون» در انتخابات دو سال بعد، دبير سنديكا شد. پس از تشكيل سنديكا، ناشر روزنامه اطلاعات نسبت به داريوش همايون و اسماعيل يگانگي كه در ايجاد سنديكا فعاليت شديد داشتند بي مهر شده بود كه هر دو از اين روزنامه رفتند و داريوش همايون بعدا با كمك چند روزنامه نگار ناسيوناليست ديگر از جمله دكتر مهدي بهره مند (كه او نيز از كار در روزنامه اطلاعات كناره گيري كرده بود) روزنامه آيندگان را تاسيس و غلامحسين صالحيار را با اينكه يك ژورناليست چپگرا (كمونيست سابق) بود به سردبيري آن انتخاب كردند. براي مدتي هم صالحيار نيز طرف بي مهري ناشر روزنامه اطلاعات قرار گرفته بود.


ر. اعتمادي


به اين ترتيب، سنديكاي پرقدرت روزنامه نگاران ايران كه چراغ عمر آن برغم بي مهري نظام تازه هنوز كاملا خاموش نشده است توسط ناسيوناليست ها (راست و چپ؛ همايون راست ـ برزين و اعتمادي از مصدقي ها) پاگرفت كه بعدا روزنامه نگاران چپگرا در آن به قدرت رسيدند و عملا قدرت را در آن به دست گرفتند. اين سنديكا كه با حمايت نصرت الله معينان وزير وقت فرهنگ و ارشاد (اطلاعات و جهانگردي سابق) تاسيس شده بود تا به اعتلاي ژورناليسم ايران كمك كند و حامي حقوق حرفه اي روزنامه نگاران در برابر ناشران مطبوعات باشد، همان سنديکايي است که در سال انقلاب (1357) اعلام اعتصاب کرد و کشور به مدت 62 روز مطبوعات نداشت و صداي دولت وقت به گوش نرسيد. در اين دوره كنترل سنديكا در دست روزنامه نگاران چپگرا (عمدتا كمونيست سابق) بود و ....
محمد بلوري (با تجربه بيش از نيم قرن روزنامه نگاري) آخرين رئيس هيات مديره سنديكاست كه با كمك محمد حيدري (حيدرعلي)، ايوب كلانتري و ديگران مانع فروپاشي كامل آن شده اند. شمار اعضاي قديمي سنديكا كه هنوز در رسانه هاي ايران به فعاليت ادامه مي دهند از تعداد انگشتان دست تجاوز نمي كند. اعضاي همين سنديكا در دهه 1370 به ايجاد روزنامه هاي همشهري و ايران كمك بسيار كردند. باقيمانده اين روزنامه نگاران اينك (سال 1387 = 2008) عمدتا در روزنامه اعتماد (كه گفته شده است تنها روزنامه حرفه اي تهران ـ پس از بسته شدن شرق و هم ميهن است) بكار ادامه مي دهند.

شکست عرب ها از مازندراني ها

چند ماه پس از مرگ «حجاج» حاكم اموي كرمان و فارس كه ماموريت پشتيباني از حمله نظامي به مازندران و تصرف اين منطقه از ايران را داشت كه هنوز به تسخير اعراب در نيامده بود، يزيد ابن مهلب كه از سوي دمشق مامور اين كار شده بود 31 ماه مه سال 714 ميلادي به تنهايي دست به حمله زد كه از مازندراني ها شكست خورد و عقب نشيني كرد. ابن مهلب دو سال بعد دو واحد كوهستاني بر نيروي خود اضافه كرد و از سه نطقه به مازندران حمله برد كه بازهم شكست خورد و با دادن تلفات سنگين عقب نشيني كرد و با اين دو تجربه در صدد جمع آوري نيرو براي حمله نظامي ديگري بود كه در جريان يك توطئه داخلي به قتل رسيد. مازندراني ها و گيلاني ها بعدا، خود داوطلبانه مسلمان شيعه مذهب شدند و فشار نظامي اعراب در كار نبود. قبلا گروهي از خانواده هاي مازندراني كه در دوران ساسانيان افسران ارتش ايران را تامين مي كردند و به اسپهبدان معروف بودند دست به مهاجرت از ايران زده بودند. خانواده هاي اسپهبدان و گروهي ديگر از ايرانيان پس از انقراض ساسانيان براي اين كه به دست اعراب نيافتند دست عزم مهاجرت به هند كرده بودند. اين ايرانيان در سال 716 ميلادي به گجرات هند رسيدند و شهر سنجان (سنگان) را در اين منطقه تاسيس كردند (براي اطلاع از جزئيات به كتاب قصه سنجان، چاپ بمبئي مراجعه شود). اين ايرانيان مهاجر، در هند به «پارسيان» معروف شده اند كه پس از گذشت 13 قرن همچنان به ايران و فرهنگ ايراني وفادار مانده اند. اين مهاجران در قرن گذشته به صنعتي شدن و استقلال هند كمك موثر كردند و شوهر بانو اينديرا يك پارسي به نام پيروز گاندي بود كه پسرش راجيو نخست وزير هند شد و بيوه او سونيا هم اكنون رئيس حزب حاكم هند است.

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

آهنگ جدید و فوق العاده زیبای زنده یاد جهان به نام دنیای آروم

آهنگ جدید و فوق العاده زیبای زنده یاد جهان به نام دنیای آروم ... یا 2 کیفیت متفاوت
| تنظیم : شاهین خسرو آبادی |
MP3 192
OGG 56

عكس قديمي دختران ورزشكار ما براي مسابقات آسيايي به تو كيو مي روند

عكس قديم از پل اهواز قبل از جنگ جهاني دوم

گاهي به تپه زيويه در روستاي زيويه

اين تپه در روستاي زيويه،
حدود 55 کيلومتري جنوب شرقي شهر سقز واقع واز محوطه بسيار وسيعي برخوردار است. طي
کاوش هاي باستان شناسي در اين تپه، قلعه باستاني زيويه از زير خاک بيرون آمد. اين
قلعه روي يکي از تپه هاي نسبتاً مرتفع منطقه ساخته شده و بر محيط اطراف اشراف کامل
دارد.


در نخستين کاوش که توسط«
ايوب ربنو» در سال 1325 شمسي در اين منطقه صورت گرفت و بيشتر جنبه تجاري داشت،
اشياي منحصر به فردي از يک تابوت برنزي به دست آمد که در نوع خود از شاهکارهاي
فلزکاري و سفال گري محسوب مي شود. همين امر موجب تخريب بسياري از آثار معماري
ارزشمند اين قلعه ( کاخ دژ ) عظيم گرديد. اين قلعه که به اقوام ماد و ماننايي تعلق
داشت، در حدود 2700 سال پيش ساخته شده است.





در سال 1354 شمسي اولين
فصل کاوش هاي علمي باستان شناسي در اين تپه آغاز شد و تا سال 1380 ادامه يافت. طي
چند فصل کاوش، نتايج قابل توجهي در زمينه شناخت وضعيت معماري آن به دست آمد. از
جمله اشياي به دست آمده در اين کاوش ها، قطعات عاج منقوش بود که نقوش حيواني و
صحنه شکار اساطير روي آن ها حک شده و از ارزش ويژه اي برخوردار است. اهميت اين
قطعات به حدي است که از روي دو نمونه از آنها، نقش برجسته آبيدر سنندج، طراحي،
بزرگ نمايي و ساخته شد.


براي احداث قلعه زيويه،
استادکاران پس از بنياد مصطبه، سکوهايي براي دست يابي به سطح صاف و هموار پديد
آوردند و در بين شيب هاي موجود در تپه، با بهره گيري از خشت خام، سنگ و چوب قلعه
اي در نهايت استحکام و پايداري بنا نهادند. پي ها و پايه ستون ها از سنگ ساخته شده
و براي ساخت ديوارها، خشت خام به ابعاد 16×46×46 سانتي متر به کار رفته است.





از جالب ترين قسمت هاي
قلعه، تالار ستون دار آن با 16پايه ستون سنگي مدور است. قطر اين پايه ستون ها حدود
95 تا 105 سانتي متر است. کف تالار با خشت خام به صورت شطرنجي مفروش شده است. ديگر
بخش هاي اين قلعه عظيم شامل سالن ها، حياط ها و اتاق هاي متعددي است که هر يک
عملکردي خاص داشت.


نکته قابل توجه استفاده
از فاصلة پشت بندهاي ايجاد شده براي استحکام و ايستايي ديوازهاي قلعه است که به
عنوان سيلو( انبار غله ) مورد استفاده بود. در کاوش هاي سال 1380 ، نمونه هايي از
غله در کف انبارها که هر يک بيش از 8 متر عمق داشت، به دست آمد

افلاطون مي‌نويسد

افلاطون مي‌نويسد: بزرگ‌زادگان
ايراني در هفت‌سالگي اسب‌سواري مي‌آموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه براي آموزشِ آنها
گماشته مي‌شوند. خردمندترينِ آموزگار شيوه‌هاي خداپرستي و امور حکومتگري را از روي
اوستا (به‌تعبير افلاطون: ماگياي زرتشت) به‌آنها آموزش مي‌دهد؛ درستکارترين
آموزگار به‌آنها مي‌آموزد که در هم? زندگي راست‌گو و راست‌کردار باشند؛ خوددارترين
آموزگار شيوه‌هاي حکومت بر خويشتن را به‌آنها مي‌آموزد؛ و دليترين آموزگار به‌آنها
مي‌آموزد که دلير و بي‌باک باشند

داريوش بزرگ و شاهان آشوري

((درباره رفتار آشوريها پس از هر پيروزي با ملتهاي شکست خورده اطلاعات فراواني در دست است:به فرمان تيگلات پيله سر اول پس از پيروزي بر موشکيها از سرهاي کشته ها برجي ساختند, کاخها را ويران کردند,روستاها را به آتش کشيدند ,زنها و بچه ها را به اسارت بردند ,پيکره خدايان را ضبط کردند,ثروت مردم را تا جايي که دستشان مي رسيد به غنيمت گرفتند,بخشي از آن را به معبد خدايان دادند,قسمتي به شاه اختصاص يافت و هر آنچه که باقي ماند ميان سپاهيان تقسيم کردند.

آيين زناشويي در ايران باستان

آيين زناشويي در ايران باستان



در کيش ايران باستان زناشويي به منظور زندگي خوش و خرم و اتحاد و اتفاق و ازدياد نفوس و تشکيل خانواده چنان بر پايه صحيح و محکم استوار بوده که خود به خود ضامن بقا و دوام زندگي مشترک بود و مهر ومحبت را بين زن و شوهر براي هميشه برقرار مي ساخت.زرتشت در گات ها يسنا پنجاه و سه بند به پسران و دختراني که مي خواهند با هم پيمان ازدواج ببندند اندرز مي دهد که اي دختران شوي کننده و اي دامادان ،اينک بياموزم و آگاهتان کنم .با غيرت از براي زندگاني پاک منشي بجوشيد.هر يک از شما بايد در کردار نيک از ديگري پيشي جويد و از اين راه زندگاني خود را خوش و خرم سازد.در کيش زرتشتي از لحاظ نظم به کارهاي دنيا و محکم ساختن يگانگي و جلوگيري از فساد اخلاقي ،در مورد زناشويي تاکيد زياد گرديده و اين کار به خوبي ستوده شده است.چنانکه در فرگرد چهارم بند چهل و هفت ونديداد اهورامزدا مي گويد:"اي اسپيتمان زرتشت هر آينه ،من مرد زندار را بر مرد بي زن و مرد حانه دار را بر مرد بي خانمان ترجيح مي دهم."باز در فقره چهل و چهار مي گويد:"وظيفه هر شخصي است که برادران همکيش خود را در کسب مال و داشتن همسر راهنمايي و مساعدت کند."در دين زرتشت کمک کردن براي ازدواج کساني که به سن بلوغ رسيده و به علت ناداري بي همسر مانده اند،از کارهاي خوب و پرثواب شمرده مي شود.



عقد و ازدواج

در دين زرتشت عقد و ازدواج به پنج گونه انجام مي گيرد.

1. پادشاه زني-اين ازدوالج عبارت از اين است که پسر و دختر براي نخستين بار با رضايت والدين خود با يکديگر ازدواج کنند.

2. ايوک زني (يگانه-منحصر به فرد)-يعني مردي بخواهد با يگانه دختر پدري ازدواج کند.چون دختر نميتواند دارايي خانه پدر را به خانواده ديگر منتقل کند،موظف است که پس از ازدواج،نخستين پسر خود را به جاي فرزند پدرش قرار داده دارايي را به او بسپارد تا از انقراض خانواده پدرش جلوگيري کند.چنين زني را ايوک زني مي گويند.

3. چاکر زني-اين ازدواج در مورد زن يا مرد بيوه است که بخواهد پس از در گذشت همسر اول همسر ديگر انتخاب کند.چون برابر کيش زرتشتي ،جفت اول در گيتي و عالم پس از مرگ همسر شخص است و مقام پادشاه را دارد،لذا همسر دوم در عالم ديگر،مقام چاکر را در برابر همسر اول خواهد داشت.همچنين وقتي که مرد بخواهد براي دارا شدن فرزند با رضايت زن اول همسر ديگري اختيار کند.زن دوم نيز در مقابل زن اول مقام چاکر زني را خواهد داشت،يعني در خقيقت به منزله چاکر و خدمتکار است.

4. خودسر زني-اين ازدواج عبارت است از اينکه دختر و پسر بالغ پيش از رسيدن به بيست و يک سالگي بخواهند بدون رضايت پدر و مادر خود با يکديگر ازدواج کنند،در اين صورت موبد حق دارد صيغه عقد را جاري سازد ،ولي مادامي که نارضايتي اولياي آنها باقي است،اين زن و شوهر از ارث محروم خواهند بود.
(دختر در شانزده سالگي و پسر در هجده سالگي ميتواند با رضايت اولياي خود ازدواج کند).

5. ستر زني-اگر زن و شوهري بچه دار نشوند و بچه اي را از سر راه برداشته يا از قوم و خيشان بي بضلعت گرفته به فرزندي قبول کنند،در مورد اين بچه وقتي که بزرگ شد مانند ايوک زني عمل ميشود،بدين طريق که اولين پسر آن دختر خوانده،فرزند پدر خوانده محسوب مي شود و پس از فوت پدر خوانده ،صاحب دارايي و املاک خواهد شد.



موانع زناشويي

زناشويي در ميان خويشاوندان در موارد زير ممنوع است:

1. نسبت به زن-نزديکتر از پسر عمو و پسر خاله و پسر دايي و همچنين پدر خوانده،برادر خوانده و پسر شوهر جايز نيست.

2. نسبت به مرد-نزديکتر از دختر عمو و دختر عمه ودختر دايي و نيز مادر خوانده،و دختر خوانده را به زني گرفتن جايز نيست.

3. نسبت به زن و مرد-در مورد برادران يا خواهران رضاعي بطور کلي موانع مزبور جاري است.

در مورد مهريه-در کيش زرتشتي چون رهايي اختياري نيست ، به اين جهت براي زناشويي مهريه اي قيد نميشود.



امکان فسخ زناشويي يا رهايي

1. يکي از طرفين ديوانه بوده يا اختلال حواس داشته باشد در صورتي که طرف ديگر آگاه نبوده باشد،بنا به تقاضاي طرفي که سالم است ازدواج قابل فسخ است.

2. هرگاه شوهر عنين بوده و مردي نداشته باشد زن ميتواند تقاضاي طلاق کند.

3. هر گاه ثابت شود زن مرتکب زنا شده،شوهر ميتواند او را رها سازد و اگر ثابت شود که شوهر با زن ديگر زنا کرده است ،زن هم ميتواند تقاضاي طلاق کند.

4. هر گاه شوهر به مدت سه سال مخارج زندگي زن را ندهد،زن ميتواند تقاضاي طلاق دهد.

5. هر گاه زن از اذيت شوهر در خطر باشد ميتواند تقاضاي رهايي کند.

6. هر گاه زن ناشزه(زني که به شوهر خود تمکين نکرده،نا فرماني کند)باشد و رفتارش باعث خطر گردد،شوهر ميتواند تقاضاي طلاق کند.

7. هر گاه شوهر زن ديگري داشته که در موقع ازدواج پنهان کرده و يا زن شوهر ديگري داشته باشد ازدواج بعدي خود به خود باطل است.

8. وقتي که مرد يا زن ترک دين زرتشت کند طلاق جايز است.





گواه گيران مجلس عقد

در اين مجلس بزرگان و موبدان حاضر مي شوند،موبد پس از شنيدن اقرار رضايت از عروس و داماد اندرزهاي سودمند اخلاقي و ديني داده برايشان چنين دعا ميکند:

هر دو تن را شادماني افزون باد.هميشه با فر و جلال باشيد ، به خوبي و خوشي زندگي کنيد،در ترقي و افزايش باشيد،به کردار نيک سزاوار باشيد،نيک پندار باشيد،در گفتار نيکو باشيد،در کردار نيکي به جاي آوريد،از هر گونه بد انديشي دور بمانيد.هر گونه بکاهد،هر گونه بدکاري بسوزاد،راستي پايدار باد،جادويي سرنگون باد،در مزديسني استوار باشيد،محبت داشته باشيد با کردار نيک مال تحصيل کنيد.

با بزرگان يک دل و يک زبان باشيد،با ياران فروتن و نرم خو و خوشبين باشيد،غيبت مکنيد،غضبناک نشويد،از براي شرم گناه نکنيد،حرص مبريد،از براي چيزي بيجا دردمند نشويد،حسد مبريد،کبر و مني نکنيد،هوي و هوس نپروريد،مال کسان را به نا حق مبريد،از زن و شوهر کسان پرهيز داريد از کوشش نيک خود برخوردار باشيد،با حرص انباز مشويد،با غيبت کننده همراه نباشيد،با بدنام پيوند نکنيد،با بيچارگان پيکار نکنيد،پيش پادشاهان سخن سنجيده گوييد،مانند پدر نامور باشيد،در هر صورت مادر را نيازاريد،و به واسطه راست گفتن کامياب و کامروا باشيد.

پس از آن عروس و داماد دست پيوند بهم داده دور آتش ميگردند و ساير تشريفات عروسي به طور معمول است انجام ميشود.

اقوام آريايي

حدود 2000 سال قبل از ميلاد گروهي از مردم شمال فلات ايران بخاطر يخبندانهاي فصلي و براي بدست آوردن چراگاه هاي کافي براي دام هايشان، بسوي سرزمين هاي گرم جنوب مهاجرت کردند. اين مردم که آريايي نام داشتند در چند مرحله و بصورت گروه هاي جداگانه وارد فلات ايران و به تدريج جايگزين ساکنان قبلي شدند.
اقوام آريايي، سرزميني را که وارد آن شده بودند، ايران يعني سرزمين آريايي ها ناميدند. گروهي از آريايي ها بنام مادها در غرب، گروهي ديگر بنام پارس ها در جنوب (نزديک عيلامي ها) و گروه سوم بنام پارت ها در شمال شرقي ايران فعلي سکني گزيدند.
همانطور که گفته شد، قبل و همزمان با ورود آريايي ها، اقوام ديگري در ايران سکونت داشتند. از اين اقوام داراي تمدن (مثل جيرفت و مارليک و...) آثار اندکي بجا مانده است که باستان شناسان سعي دارند اطلاعات بيشتري درباره آنها بدست آورند.
آريايي ها در ازاي کمک به پادشاهان عيلام در جنگ با آشوريان اجازه يافتند تا شهري براي خود بنا کنند؛ به اين ترتيب پارسها و مادها با گسترش نفوذ خود به سرزميني دست يافتند که بعدها به ميهن هميشگي آنها تبديل شد.

در اين دوران پيامبري بنام زرتشت ميان آريايي ها ظهور کرد. او مردم را به پيروي از اهورامزدا و جنگ با اهريمن (مظهر زشتي و دروغ) دعوت مي کرد.
اين پيامبر الهي تعليمات خود را بر سه پايه «پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک» بنا نهاد و اعتقاد به حيات دوباره (معاد) را در ميان پيروان خود تبليغ کرد.
اعتقادات و انديشه هاي زرتشت در گذر زمان در مجموعه اي بنام اوستا گردآوري شده است

با نابودي عيلاميان، قوم ماد که حامي خود را از دست داده بود، بارها از جانب آشوريان مورد هجوم واقع شد تا اينکه قبيله هاي مختلف ماد در دهکده اي بنام هگمتانه (اکباتان يا همدان امروزي) گرد هم آمدند و فردي بنام ديا اُکو را به فرمانروايي خود برگزيدند. بدين ترتيب اولين حکومت مادها بوجود آمد. با گسترش دولت ماد، هگمتانه به صورت شهري بزرگ در آمد و به عنوان پايتخت مادها انتخاب شد. پس از چندي، ديگر اقوام ايراني (پارت ها و پارس ها) هم با مادها متحد شدند و توانستند دولتي بسيار قوي بوجود آورند.
با مرگ آشورباني پال (حدود 612 قبل از ميلاد)، نوه ديا اکو بنام هُوَخْشَتْرَه با پادشاه بابل (نابوپولوسار) متحد شد و بسوي آشور لشگر کشيد. آنها پس از جنگ هاي طولاني توانستند آشوريان را شکست دهند. هوخشتره و پادشاه بابل در خرابه هاي آشور پيماني را امضا کردند و براي تحکيم اين اتحاد، هوخشتره دختر خود آميتيس را به عقد پسر پادشاه بابل يعني بخت النصر در آورد. پس از آن سپاهيان ماد و بابل بسوي قلب امپراطوري آشور تاختند و در جنگي خونين نينوا را به تلي از خاک تبديل کردند. با سقوط نينوا، امپراطوري عظيم آشوريان که زماني نامش لرزه بر اندام همگان مي افکند، بسرعت و براي هميشه از هم فروپاشيد. پس از آن مادها و بابلي ها قلمرو آشوريان را بين خود تقسيم کردند. در زمان پادشاهي هوخشتره، ايرانيان توانستند بزرگترين پادشاهي غرب آسيا را بوجود آوردند.



قلمرو ايران در زمان پادشاهي هوخشتره

با سقوط دولت آشور، بابلي ها هم تصميم به کشورگشايي گرفتند. بخت النصر که به جاي پدر بر تخت پادشاهي نشسته بود، فرمان حمله به فينيقيه (لبنان و فلسطين امروزي) را صادر کـــرد. او در اين لشگر کشـي، اورشليم را به خاک و خون کشيـد و پس از خراب کـردن معبد حضرت سليمان، تعداد زيادي از يهوديان را اسير کرد و با خود بعنوان برده به بابل آورد.
بخت النصر در يکي از کتيبه هايش آورده: «فرمان دادم صدهزار چشم از کاسه درآورند و صدها هزار قلم پا را بشکنند. با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم. هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم. خانه ها را چنان کوفتم که ديگر بانگ زنده اي از آنها برنخيزد.»
بخت النصر در عين حال که به فتوحاتش ادامه مي داد، از توسعه و شکوه شهر بابل غافل نبود. به دستور او دورتادور شهر بابل را حصار بزرگي ساختند که ورودي آن از طريق دروازه ايشتار بود. او همچنين دستور احداث زيگوراتي عظيم را صادر کرد و مجسمه طلايي بسيار بزرگي از مردوک، خداي شهر بابل را ساخته و داخل معبد قرار داد. پس از آن پادشاهان بابل با حضور در معبد و گرفتن دستهاي مجسمه، خود را پادشاه بابل مي خواندند.

مکتب مزديسنا

چند هزار سال پيش از زايش مسيح «مکتب
مزديسنا»، به رهبري زرتشت در شمال ... ايران بنا گرديد. پايه ها‌ي اين
مکتب بر روي «بهي بخشي» و اين چنين باورهايي بنيان نهاده شد:


«اهورامزدا نيکي را آفريده، بدي و رنج و درد و
بيکاري در اثر ضربه و وسوسه‌ي انگره‌مينو (مينوي بد) است و براي خشنودي
اهورامزدا بايد با آن مبارزه نمود»[[3] يسنا پوشينه نخست، پورداوود 3].
...


همچنان که مي دانيم، پيش از بنياد نهاده شدن
اين مکتب، مردمان آن دوران، سرآغاز بيماري ها را در خشم و قهر خدايانشان
و يا وارد شدن ارواح خبيثه به درون بدن انسان جستجو مي‌ کردند.




راهنمايي هاي اين مکتب، پايه و بنيان چنان
خرافاتي را در هم شکست و روش هاي درماني پيشين را که بر پايه ارضاي خاطر
خشمگين خدايان و گاه با دادن قرباني ‌هاي خونين بود درهم ريخت و روشن
ساخت که انگيزه ي آغاز بيماري ها، بودن ِ آلودگي ها و نبودن بهداشت،
کردارهاي زشت و وسوسه‌‌هاي انگره‌مينوي است و آن چنان که در دنباله ي
همين نوشتار و در بخش وابسته، به گونه دامنه‌دار خواهي خواند. مبارزه با
بيماري هاي تني و رواني، در گام نخست به ياري گياهان سودمند دارويي که
آفريده اهورامزدا مي باشند، آغاز گشت، در گام دوم با کار و کارد جراحي
دنبال شد و در گام سوم با تلقين سخنان به آييني و نياز به سوي اهورامزدا
پي گيري شد و براي نخستين بار واژه‌ي «درمان» و «پزشکي» را همچنان که پيش
نيز يادآوري شد در اين مکتب روان گشت، جايگاه پزشک پرارج گرديد، براي آن
ها قوانين بنيان نهادند ولي کار مزد و آسايش آنان، به دلخواه بود. در آن
پيوند بود که بنياد درمانگاه ها، بيمارستان ها و دارو و درمان ارزانيان
کارهايي خداپسندانه به شمار آمدند.

فلسفه فروهر

در گاثاها نامياز فروهر نيامده است و تنها در يسنا‏هات 26 و در
فروردين يشت به اين نام برميخوريم. در بندهاي چهارم يسنا، ‏هات 26 از پنج بنياد يا
پنج نيروي مردمان ياد ميشود، و اين پنج نيرو: جان، دين، بوي، روان و فروهر است.


جان در اوستا،
اهو،
سرمايه زندگي است.


دين در اوستا دئنا از ريشه " دي " برآمده است و همان " ديدن " و
نگرش دروني است که مردمان به بيرون و فراخناي جهان دارند! و به سخني ديگر پيوندي
است که هر زنده و باشنده با آفرينش و جهان استوار ميکند. و اين بجز از کيش و آيين
است که فرمان آن از جهان بيرون به اندرون مغز و انديشه و روان ميآيد .


بوي همان است که از بساوايي و شنوايي و چشايي و ... بر ميآيد و کارهاي تن را سامان
ميدهد و هوش و وير
و جز آن وابسته بدان اند .


بوي در اوستا
بَئوذَ
و در پهلوي
بُوذ
(همسنگ تُند) درفارسي دري بوي (به همان سنگ) خوانده ميشده است .


روان در اوستا
اوروَن
است و گزيدن نيکي‏ها از بدي‏ها و پالايش انديشه از پليدي‏ها با او است. و همان است
که در جهان مينوي (انديشه، معنوي) بهره درستکاري‏ها يا زشتکاري‏هاي خويش را ميبيند!
پنجمين نيروي پديد آورنده مردمان، فروهر است که در اوستا
فَرَوشي
و در فارسي
فرَوَرد
است و نام فروردين و فروردينگان از آن برآمده است، و با آنکه نام فارسي آن در
نوشته‏هاي نخستين چنين است، امروزه در نزد ما همان نام پهلوي آن روان است زيرا که
موبدان و نويسندگان و گزارندگان نامه‏هاي ديني و اوستا همگان آنرا به پهلوي
مينوشتند و ميخواندند .


چنانکه ديده ميشود برخي از پديده‏هاي هستي داراي برخي از اين پنج
نيرو نيستند و از آن ميان مردمان همگي اين پنج نيرو را دارند .


درباره اين که
فروهر
چيست و چه را ميرساند سخن بسيار گفته اند. چون:

نيروي پيش برنده، نيروي پروراننده، نيروي روياننده يا بالنده،
نيروي گرونده و بارآور، نيروي پناه دهنده و نيروي نگهبان مردمان.


بدين گفتارها ميتوان اين را افزود که: بخش دوم اين واژه در پهلوي "
وهر " همان است که در فارسي بهر و بهره و بخش را ميرساند. ايرانيان از بخش و بخت
چيز ديگري را نيز ميخواستند گفت، و آن بخشي است که از دهش يزداني و جهاني بهره
مردمان ميشود و اين هنوز در واژه‏هاي
خوشبخت
و
بدبخت
آشکار است.

تپه سيلک

شهر سيلک

تمدن ديگري که در دوران پيش از تاريخ ( حدود 5000 سال پيش از ميلاد) در
ايران وجود داشته مربوط به مردم ساکن در شهر سيلک (Sialk) در نزديکي کاشان
کنوني در مرکز ايران ميباشد. اين شهر داراي ديوارهاي محافظ بوده و
قديميترين نشانه سکونت در حصار در ايران است. اينکه اين ديوارها براي
محافظت از چه خطري ساخته شده بودند براي ما ناشناخته است ، اما شايد براي
جلوگيري از خطر کاسيتهاي مهاجر بوده که از شمال و شمال غربي بسوي جنوب
شرقي ايران و کوههاي لرستان کوچ ميکرده اند. آثار سفالي شهر سيلک مشابه
سفالگريهاي مارليک و کاسيتها بوده و آثار آشيا فلزي کمتر در اين شهر وجود
دارد. خانه هاي اين شهر از سنگ ، که در اين ناحيه زياد يافت ميشود، ساخته
شده است وموقعيت شهر نشان از بندري بودن آن دارد . شايد درياچه بزرگتري در
اين منطقه وجود داشته که باقي مانده آن هنوز در نزديکي شهر قم وجود دارد
(درياچه نمک).

زيگورات ها

خيلي وقت بود که ميخواستم راجع به زيگوراتها بدانم تا اينکه اوائل سال 1383 سفري به شهر باستاني کاشان داشتم (قديمي ترين شهر جهان) بين راه کاشان و باغ فين تپه سيلک قرار دارد. بغير از آثار و ظروف بسيار زيبا و قديمي بدست آمده تعدادي اسکلت انسان مشاهده کرديم که بصورت موزه کوچکي در محوطه سيلک بنمايش گذاشته بودند. در اينجا از آقاي صادق ملک شهميرزادي سرپرست طرح بازنگري سيلک و همکاران محترمشان تشکر ميکنم که اين اطلاعات مفيد را در اختيار بنده گذاشتند. همچنين ميراث فرهنگي شهرستان کاشان و فرمانداري و ستاد توسعه گردشگري کاشان. از تپه سيلک و زيگورات بجا مانده تصاويري تهيه نموده و بهمراه چند زيگورات ديگر تقديم شما ميشود.

ايران منشا’ تمدن بشري

چندين دهه است که دانش آموزان سراسر جهان مي آموزند تمدن انساني بالغ بر 5 هزار سال پيش در کنار رودخانه هاي فرات در بين النهرين، نيل بزرگ و ايندوس هند ظهور يافت اما اکنون دانش باستان شناسي اين احتمال را مطرح کرده است که پيدايش تمدن بشري را بايد در «ايران » جستجو کرد .
به گزارش خبرگزاري مهر، باستان شناساني که بر روي منطقه منحني شکل وسيعي ميان روسيه تا ايران و شبه جزيره عربستان کار مي کنند مدارک و شواهد
جديدي از شبکه پيچيده شهري در منطقه ايران پيدا کرده اند که ممکن است روزگاري از رونق بالايي در اين منظقه از جهان و همزمان در 5 هزار سال پيش برخوردار بوده که بدين ترتيب بايد نگرش جديد و متحول شده اي به ظهور تمدن بشري داشت .
آندرو لاولر مقاله نويس مجله معتبر علمي « ساينس» در شماره اخير اين نشريه به تشريح جزئيات اين کشف تاريخي پرداخته که از سوي تيمي از محققان و باستان شناسان از جمله يوسف مجيدزاده باستان شناس ايراني صورت گرفته است تا در نهايت قطعات پازل معماگونه شکل گيري تمدن بشري شکل واقعي و نهايي خود را پيدا کند.
ساينس در اين مقاله آورده است : اگرچه تلاش هاي جهاني در مراحل ابتدايي هستند اما بسياري از باستان شناسان مي گويند اين يافته هاي جديد درک تاريخي از تمدن بشري را به واسطه ارايه تصوير پيچيده تر در شمار قابل توجهي از مراکز شهري رونق يافته ميان بين النهرين و رود ايندوس، تجارت کالاها، درنظرگرفتن فناوري هاي خاص براي هر منطقه، معماري ها و نظرات ديگر،دوباره نويسي مي کند.
مقاله نويس ساينس مي افزايد: درحالي که بين النهرين هنوز هم به واسطه آغاز تحول شهرنشيني گهواره تمدن بشري محسوب مي شود، اما ما مي دانيم که
مبدا زماني و تاريخي ميان بين النهرين و هند پذيراي شهرها و فرهنگ هايي
در بين 3هزار تا 2 هزار سال پيش از ميلاد مسيح بوده است.

به نوشته ساينس، مدارک و شواهد براي دفاع از اين نظريه جديد ماه گذشته و
از سوي دانشمنداني از کشورهاي مختلف جهان از جمله ايران، روسيه،ايتاليا، فرانسه و آمريکا در نشست انجمن بين المللي مطالعات تمدن اوليه در فضاي بين فرهنگي آسياي ميانه در راون ايتاليا ارايه شد.
به گزارش مهر، باستان شناسان يافته هاي جديد خود از چندين مرکز شهري با
قدمتي مشابه با آنهايي که بين بين النهرين و رودخانه ايندوس در پاکستان و هند مدرن وجود دارند را با يکديگر بررسي کردند . حيرت آورترين مدارک به دست آمده متعلق به منطقه اي در جنوب ايران در اطراف رودخانه هليل رود و جنوب شهر مدرن جيروفت به سرپرستي يوسف مجيدزاده بوده است که بقاياي شهري بزرگ و مرفه در گذشته را کشف کرده است .
اين مقاله مي افزايد : اين شهر باستاني دو کيلومتر مربعي به دوره اي بالغ بر اواسط تا پايان هزاره سوم پيش از ميلاد مسيح باز مي گردد که به وسيله دژ مستحکم چسبيده به آن حفاظت مي شده است . به گفته مجيدزاده، کاوش هاي صورت گرفته در يکي از اتاق ها در اين دژ منجر به کشف حيرت آور پيکره آجري از يک انسان و نقاشي هاي رسي آويخته به سطح شد که به عقيده مجيدزاده بزرگترين مورد در نوع خود در آن دوره زماني و تاريخي بوده است.
در اين منطقه تاريخي گورستان هاي غارت شده اي کشف شده اند که نشان از
ثروت و رفاه در آن دوران دارند. مجيدزاده موفق شد گور بزرگي را در منطقه اي آهکي کشف کند که به نظر مي رسد از زمان غارت شدن در آن دوران دست نخورده باقي مانده باشد . پلکاني که به حجره اي شامل 8 منطقه دفني بوده و چندين تخت خواب و ساير دست سازهاي گرانبها نيز از جمله موارد اين کشف تاريخي است که بي ترديد انقلابي در نظريه پردازي هاي شکل گيري و پيدايش تمدن يشري ايجاد خواهد کرد.

اولين سکونت ها و تمدن هاي باستاني ايران

بر اساس آخرين اطلاعات و پژوهش موجود ، نخستين سکونت گاه ها و روستاهاي اوليه در ايران حداقل به هزار هشتم ق.م مربوط است ، يکي از اين سکونت گاه ها تپه گنج دره واقع در 10 کيلومتري شهرستان هرسين است که در آن خانه هايي با اتاق هاي مستطيل شکل مشاهده مي شود.ويژگي گنج دره : اتاق ها از داخل به شکل مدور با اندود کاهگل و سقف تيرپوش بوده اند ، خشت ها با دست و بدون قالب ساخته شده اند . همچنين در منطقه تپه زاغه در دشت قزوين (اواخر هزاره ق.م)اغلب بناها با خشت و يا چينه گلي ساخته شده اند و خانه هاي آن ها شبيه تپه گنج دره است . در ميان مجموعه خانه ها وجود بعضي از فضاها بيانگر عملکرد اجتماعي آن ها (محل تجمع مردم) و يا تالار تشريفات و امور مذهبي است.

با تحقيقات و کاوش هاي باستان شناسي که از سوي پژوهشگران و محققان ايران شناس صورت گرفته ، آثار پراکنده اي درگوشه و کنار ايران به ويژه غارهاي قديمي به دست آمده است که تاريخ آن ها را به 10000 سال يا بيشتر تخمين ميزنند اما هنگامي که اولين سکونت ها در ايران که به صورت گروهي در منطقه اي مستقر شده و آثار آن ها دلالت بر تمدن بزرگ و تاريخ مدرن دارد مربوط به حدود 7000 سال قبل از ميلاد مسيح مي باشد ، فاصله زماني بين 7000 سال قبل از ميلاد مسيح تا تاسيس امپراطوري هخامنشي را باستان شناسان به دو دوره تقسيم مي کرده اند :



1. دوره نوسنگي (هزاره هفتم ق.م ) نام دارد

2. دوره سنگ و مس (حدود 3200پ.م) است



که با پيدايش خط اين دو پايان ميابد ، اما از 3200 قبل از ميلاد در ايران تمدني در ايران بوجود آمد که عيلام آغازين ميگويند . با توجه به کاوش ها و آثاري که از بين النهرين به دست آمده است ما را در شناخت اين تمدن ياري ميدهد.

اسطوره نوروز در ايران باستان

در دين گويد که آفريدگان گيتي را به سيصد و شصت روز آفريدم که شش گاه ِ گاهنبار است ، ( که ) به سالي انگاشته ( شود ). همي نخست روز بشود ، پس شب آن روز را گيرد و درآيد. ) کتاب بندهشن – کتاب آفرينش در آيين زرتشت – ترجمه مهرداد بهار تاريخ نوروز و تحولات کمي و کيفي آن : تاريخ ِ آغاز ِ مراسم باشکوه عيد نوروز به جمشيد شاه بازمي گردد. او که در زمان سلطنت در آباداني ِ ايران و آسايش خاطر ِ مردم از هجوم بيگانگان ، نقش بسياري داشت. روزي سفر يا در واقع معراجي با تخت زرينش به آسمان ( بسوي خورشيد ) داشت ، پس از بازگشت دين را تجديد و آن روز را (( نوروز)) ناميد. اين گاهنبار ( جشن ) ( که از آن در گاتهاي زرتشت نامي برده نشده و تنها در يکي از يشتها بنام فروردين يشت ، ذکر و ستايش اين گاه نگاشته شده ) پس از جمشيد شاه سال به سال بر اهميت و فراگيري آن افزوده شد. در زمان هخامنشيان و ساسانيان نوروز بعنوان سنتي فراگير و بسيار باشکوه چه در دربار شاهان و چه در خانه هاي مردم عامه ( نه فقط زرتشتيان ) اجرا مي شده. با هجوم قوم عرب و نفوذ فرهنگ اسلامي و تطبيق فرهنگ ايران ِ زرتشتي با اسلام ، برداشتهاي اسلامي از سنتهاي ايراني از جمله نوروز صورت گرفت. از آنجمله از زبان و قلم انديشمندان اسلامي رفت که : خداوند حضرت آدم را در اول فروردين آفريد و پيامبر گرامي اسلام ، حضرت علي (ع) را در اين روز در دشت غديرخم به امامت و ولايت معرفي کرد و ... به اين ترتيب نوروز و صدها سنت اصيل ايراني به مدد فرهنگ تطبيقي و التقاطي ِ خاص ايران به سنتهاي اسلامي وارد شد. در طي ساليان پر فراز و نشيب ِ تاريخ ايران کوششهايي يا از روي دشمني يا ناداني و يا درد دين (!) براي کمرنگ کردن و بي اهميت جلوه دادن نوروز صورت گرفت. بنابر نمونه ، امام محمد غزالي در کيمياي سعادت سفارش مي کند که : (( ايرانيان ، جشن ِ نوروز و سده را نگيرند! چراغاني نکنند! لباس ِ نپوشند! حتي عزاداري کنند تا مجوس از بين برود!! )) اما انگار اين افکار منور و انقلابي (!) کمي زيادي انقلابي بود ، چون هيچگاه اجرا نشد! و امروزه نيز اگرچه از تشريفات بسيار و تنوعات قومي ِ نوروز کاسته شده اما بنظر مي آيد جشن مبارک نوروز را ديگر کسي نمي تواند از ايران جدا کند. حتي اگر افراد و مسئولاني نادان ، احمقانه عنصر هويت ملي را مقابل ِ هويت مذهبي ايرانيان قرار دهند و مليت را خطري براي ديانت ِ نيم بند!! اسطوره ها ، رسوم و فلسفه ي آنها : نياز به تولدي دوباره ، پاک شدن از آلودگي ها و اشتباهات ِ گذشته و شروع ِ يک زندگي ِ نو در وجود آيين زرتشت و ايران ِ باستان بصورت اعتقاد به يک نقطه عطف خاص يعني آفرينش متمرکز شده است. طبيعت پس از گذران ِ دوره اي سرد و بي محصول ، با آغاز بهار زنده شده و در واقع آفريده مي شود. ( در اسلام و همچنين عرفان ِ اسلامي موضوع خلق مدام ، منطبق با اين عقايد ايران باستان است ) انسان نيز بايد بعنوان يکي از مخلوقين ِ الهي سعي کند همراه طبيعت به رستاخيز برخيزد. ماه فروردين را ماه ِ فَروَهَرها يا فَروَشي ها مي نامند. و آن عيد اموات است. درين ماه بدليل رستاخيز ( نو شدن ِ موقت دنيا ) پرده ي ميان زنده گان و مردگان به کناري رفته و ارواح ِ نيک ِ درگذشتگان به ملاقات ِ زندگان مي شتابند. رسم معروف قاشق زني ، نيز از همين اعتقاد نشات مي گيرد. ارواح ِ نيک بصورت افرادي که رويشان پوشيده ست به پشت در خانه هاي زنده ها آمده و زنده ها نيز به آنان به رسم يادبود و برکت هديه اي مي دهند. و نيز تميز کردن خانه ها و روشن کردن چراغها و شمعها در زمان تحويل سال براي رضايت خاطر و هدايتِ فرورها ست. در روز ابتداي فروردين ، که بنام ِ پاک و برکت دهنده ي اهورامزدا( خداي پاک ) مزين شده است ، خورشيد وارد برج حَمَل شده و جهان از نو آفريده مي شود. ايرانيا قديم براي استقبال از سبزي ِ بهاران ، 25 روز مانده به فروردين بر 12 ستون ِ خشتي يا سنگي سبزه مي کاشتند. ( 12 ستون ، اشاره به اعتقاد ِ کهن ِ قرار گرفتن ِ جهان بر روي 12 ستون ) ششمين روز ِ فروردين که بنا به نظرات بسياري محققان و موبدان زرتشتي ، سالروز تولد زرتشت اسپنتمان است ، به نوروز ِ بزرگ معروف است. (( آورده اند که در بامداد ِ آن روز به کوه ِ بوشنج شخص ِ خاموشي که دسته اي از گياهان ِ خوشبو در دست دارد ساعتي نمايان است ، سپس پنهان مي شود و تا سال ِ ديگر در همين هنگام ديگر نمايان نمي گردد. و نيز : در اين روز مردم به يکديگر آب مي پاشند و دليل ِ آن همان خود شستن و پاکيزگي ست. پارسيان در تمامي روزهاي فروردين خانه هاي خود را چراغاني کرده و چوبهاي خوشبو مي سوزانند و شمع ها را روشن نگاه مي دارند. خوانچه اي پهن مي کنند که بر آن هفت چيز که نامشان با حرف ِ سين شروع شده باشد مي گذارند ( هفت سين ). مانند : سبزه : نمودار ِ گلهاي زيبا و زينتي ، سرسبزي و خرمي . سيب : ميوه اي بهشتي و نماد ِ زايش . سمنو : از جوانه ي گندم ، نمود رويش و برکت . سنجد : بوي برگ و شکوفه ي آن محرک ِ عشق و دلباختگي ست. و ... آينه و شمع بر سر سفره هفت سين نيز نماد ِ نور و روشنايي و شفافيت است. معمولا تخم مرغ نيز بر سر سفره ي هفت سين هست که نماد ِ نطفه و باروري و زايش است. نيز در اساطير ِ ايران ، جهان ، تخم مرغي شکل است ، آسمان چون پوسته ي تخم مرغ و زرده اش نمودگار زمين است. ماهي ِ زنده نيز نماد سرزندگي و شادابي ست. ... و هزاران فلسفه و رسوم متفاوت که در گوشه و کنار ِ ايران عزيزمان پراکنده ست . در بعضي از کشورهاي شرق آسيا مانند چين ، هند و پاکستان نيز هر ساله مراسمي شبيه به نوروز انجام مي شود. و اما ، حکايت نوروز نه حکايت ِ چسبيدن ِ متعصبانه به سنتها و نه پان ايرانيست شدن است بلکه فراگيري و عمل به فلسفه ي نو کردن ِ افکار و دلهايمان است و چه چيزي بهتر از آن که تمام اشتباهات گذشته را به خداوند همواره بخشنده بسپاريم و با روحي آزاد و آزاده ( زندگي ) کنيم! در اين زمينه : کتابهاي ( ديدي نو از ديني کهن اثر دکتر فرهنگ مهر) ( بندهشن نوشته فرنبغ دادَگي ترجمه مهرداد بهار ) ( اساطير و فرهنگ عامه ي ايران اثر دکتر جابر عناصري ) ( اسطوره ي بازگشت جاودانه اثر ميرچا الياده ) ( اساطير ايران باستان اثر عصمت عرب گلپايگاني )

موسيقي در ايران باستان

در دوران باستان 3 گونه موسيقي وجود داشت : موسيقي مذهبي ، موسيقي جنگ و موسيقي محلي
الف – موسيقي مذهبي : همانطور که پيش از اين گفته شد هرودوت …
در کتاب مقدس يسنا بخشي که موربوط به گات هاست سوردهاي موثري که شامل هفده سرود مذهبي است ديده مي شود . احتمالا اين سرود ، آهنگ مخصوصي داشته است و وجود قطعات مسجع در اوستا نشانه اي از آشنايي قوم آريا با موسيقي مذهبي است . کما اينکه گات ها ( سوردهاي مقدس منسوب به زردشت ) با آهنگ و وزن ويژه خود خوانده مي شده و سنت گات خواني از سنن کهن است و هنوز هم بقاياي آن در ميان موبدان زرتشنتي کرمان ديده و شنيده مي شود ( ونيز همانطور که در نسخ يلدا بدان اشاره شد در مراسم يلدا ) بقاياي گاتها در موسيقي منطقه کردستان وجود دارد ولي تغيير فرم يافته و شکل اجرايي آن دگرگون شده است .
ب – موسيقي رزمي يا جنگي : مورخ يوناني ، گزنفنون در کتال سيروپديا نوشته است : « کوروش کبير به عادت ديرينه در موقع حمله به ارتش آشور ، سرودي را آغاز کرد و سپاهيان او با صداي بلند دنبال آن را خواندند و بعد از پايان سرود ، آزادمردان با قدمهاي مساوي و منظم به راه افتادند. کروش در وقت حمله به دشمن سرود جنگي را آغاز کرد و سپاهيان با او هماهنگ شدند » اين گونه سرود ها براي برانگيختن حس شجاعت و دليري سربازان اجرا مي شده است . گزنوفون اضافه مي کند : کروش از کشته شدن سربازان طبري و طالشي مغموم شد و براي مرگ سربازان مازندراني و طالشي سرودي خواند…
ج – موسيقي مجلسي : يا همان موسيقي بزم ، از دير باز در تمدن ايران وجود داشته است ( هرودوت از تعداد زيادي موسيقيدان در عصر هخامنشي ياد مي کند و مونويسد که آنها در دربار نيز زندگي مي کرده اند. در روزهاي جشن همچون مهرگان ، سده ، نوروز و ... شادي و سرور مي پراکندند ) آوازهاي فراغت ، سوردهاي شادي و سرور ، در جلساتبزم به کار مي رفت و سازهاي ويژه و شوه اجراي خاص خود را داشت . گزنفنون و هرودوت از اين موسيقي نام برده اند و ديگر مورخ يوناني ، آتنه نوشته است : در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاهان هخامنشي برگزار مي شد ، نوازندگان و خوانندگان با اجراي برنامه هايي در مجلس جشن شرکت مي کردند ...
آگر چه عصر درخشندگي ِ موسيقيهاي بزم يا مجلسي مربوط به دوران تمدن ساسانيان است و شايد بتوان گفت تنها در دوران ساساني است که موسيقي ايراني به هويت مستقل و بالنده اي مي رسد و سواي تاثيرپذيري از موسيقي اقوام بيگانه مطرح مي شود ، با اين حال تمدن ايراني در دوران هخامنشي را نمي توان خالي از اين نوع موسيقي دانست .
برگرفته از کتب استاد حسن پيرنيا - کپي با ذکر منبع آزاد است .

اجنه در هندوستان و ايران باستان

اديان هندوستان و ايران باستان پيوند نا گسستني با هم دارند . اين مردم آريايي که دين اصلي آنها پرستش اجنه بود هزاران هزار سال پيش در ايران و هندوستان امروزي ساکن شدند و همگي به يک زبان تکلم مي کردند.

ايرانيان شرح حال خدايان متعدد خود را به زبان اوستايي نوشتند و هنديان همان مطالب را به زبان سنسکريت در ودا ها نگاشتند. اگرچه بخش اعظم ادبيات اوستايي ايران از بين رفته اما وداهاي هنديان دست نخورده وجود دارد و در خانه و کاشانه ي همه ي آنها ديده و خوانده مي شود.

ظلم و جنايت موبدان ايراني پيش از زرتشت به قدري بود که بر اساس آنچه که در حفاريها به دست آمده و آنچه که در کتب باقي مانده - موبدان مردم را وادار به پرستش هزاران خدا در آن واحد مي کردند و آتش عنصر اساسي اين پرستش بوده چرا که جن آتش به نام آگني مسئول پيشکش کردن هدايا به ساير اجنه بوده است.

زرتشت بر عليه آيين جن پرستي که آن را آيين اوستايي مي ناميدند ايستاد و کسي به او ايمان نياورد به جز ? يا ? نفر از بستگانش. و زرتشت مجبور شد که اروميه را ترک کند و به سمت شرق برود . در آن زمان که گشتاسب پادشاه کياني در شرق بود و به زرتشت ايمان آرود و مردم جن پرست ايران را به زور شمشير به آيين زرتشتي که آيين يگانه پرستي بود در آورد اما روزگار خوشي زود تمام شد و با مرگ گشتاسب مردم دوباره به سراغ آيين پدران خود رفتند. با مرگ زرتشت - موبدان تعاليم زرتشت را به ميل خو دوباره نويسي کردند و با آيين چند خدايي و چند ايزدي مخلوط کردند و به اين ترتيب زرتشتيت پايان يافت. متاسفانه آيين زرتشي امروز بويي از زرتشت نبرده است چرا که زرتشت ساخت هر نوع معبد و عبادتگاه را ممنوع کرد و قرار دادن آتش را مخصوصا نشانه ي کفر ناميد .

برخلاف مردم ايران - مردم هند هيچ وقت هدايتگري به خود نديدند تا زمان بودا .

شرايط مردم هند امروزه از نظر ديني همانند وضيعت اسف بار ايرانيان پيش از اسلام است . در دوران باستان اجنه ي زيادي به مردم ظاهر شده و معجزاتي براي فريب دادن آنها انجام دادند. برهمنان(موبدان) که بالاترين طبقه ي اجتماعي بودند به پرستش و خدمت انجه ايستادند تا آنها هم قدرتهايي از اجنه بگيرند . اين جريان تا امروز ادامه دارد و اگر شما برهمني را مسخره کنيد او با کمک اجنه از اين مسئله خبر دار شده و مشکلي سر راه شمما قرار مي دهد. ترس از همين موجودات خطرناک است که مردم را ناچار به پرستش اجنه مي کند.

پيش از اسلام مردم ايران اجنه را گرامي مي دانستند و معابد متعددي براي آناهيتا و بهرام و بهمن و ...مي ساختند و در آن قرباني مي کردند اما پس از اسلام براي نجات دادن ميراث باستاني خود چهره ي يکتا پرستي به آيين خود داده و کم کم ديو ها نقش منفي به خود گرفتند به طوريکه ??? سال پس از اسلام فردوسي بزرگ ديوها را مسبب بدي معرفي کرده و رستم پهلوان به جنگ آنها مي رفته است تا مردم را نجات دهد.

در ادبيات هند اين اجنه هستند که بر دنياي انسانها مسلط بوده و به آنها لطف و محبت مي کنند . اجنه در هندوستان و ادبيات هندو خدايان مهم و بسيار مثبتي نام برده مي شوند که وجود تناسخ را ترويج داده و روج بشر را وادار به پرستش آلات جنسي و تناسلي مي کنند.