کانون ایرانیان

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

به حال برلوسکنی بخندیم یا گریه کنیم؟/عکس

محمدرضا نوروزپور در وبلاگ خود در خبر آنلاین، استیصال را دلیل کتک خوردن برلوسکنی در میلان دانسته است. او نوشته است برلوسکنی دست کم به همین میلانی ها برای رای گرفتن در انتخابات، ده ها وعده داد که حتی یکی از آنها را نیز عمل نکرد.

 برلوسکنی
در این یادداشت می خوانیم :
 نخست وزیر ایتالیا شاید دست کم برای یک بار در همه هفت دهه زندگی مفرحش بدشانسی آورد. قطعا اگر لنگه کفشی به سمت او پرتاب شده  بود، شانسی برای جا خالی دادن ، مانند بوش، به دست می آورد، اما ضارب 42 ساله هیچ فرصتی برای پیرمرد ثروتمند باقی نگذاشت.
ضارب که بلافاصله توسط پلیس دستگیر شد و هویتش هنوز مخفی است، حتی یک ثانیه هم به این فکر نکرد که عقب بایستد و صرفا، همان مجسمه ای را که می گویند تمثالی است که نماد شهر میلان است و معمولا سوغاتی آنجا محسوب می شود، به سمت نخست وزیر هوسران پرتاب کند.
گویا نذر کرده یا قسم خورده بود که حتما کارش را بدون نقص انجام دهد .از این رو با همان مجسمه احتمالا فلزی کوچکی که در دست داشت به سمت برلوسکنی پیش رفت و برای حصول اطمنیان کامل از رسیدن به نتیجه مطلوب، در کمال ارامش آنقدر به او نزدیک شد تا ضربه راست مستقیم او دقیقا در قاب صورت تپل نخست وزیر که چند سال پیش برای اینکه جوانتر نشان دهد دستی در آن برده بود، بنشیند و الحق که جای خوشحالی نباشد، ضربه امتیاز داری بود.
برلوسکنی
بدین ترتیب غول رسانه ای ، یکشنبه شب را با دو دندان شکسته و لب پاره شده، پشت سر گذاشت- آن هم دست کم تا این لحظه که من درحال نوشتنم، در بیمارستان سن رافائل شهر میلان. شک ندارم ایتالیایی های خرافاتی تا کنون که ساعت از نیمه شب گذشته به واسطه روحیات خاله زنکی که دارند- مثل بعضی دیگر از مردم- حادثه را به نفرین همسر برلوسکنی ربط داده اند که چندی پیش با ناراحتی از بوالهوسی او، تقاضای طلاق کرد.
اما یک روایت دیگر هم هست که می گویند ایتالیایی ها از مردان عیاش و زن باره خوششان می آید و از همین روست که برخی از رسانه های حامی او در این کشور مدعی هستند که  برلوسکنی هنوز محبوبترین نخست وزیر ایتالیا است.  اما این مشتی که به صورت او خورد نشان داد که حتی در جامعه ایتالیا هم هنوز استثناهایی پیدا می شوند.
حمله به شخصیت های سیاسی در همه نقاط جهان از سابقه ای طولانی برخوردار است، اما پرتاب لنگه کفش به سمت جرج دبلیو بوش رئیس جمهور امریکا ، گویی افق تازه ای شد، برای ره پویان این جاده که هم می توان نام آن را جاده ای به تباهی گذاشت و هم جاده به ای به سمت افتخار.
برلوسکنی
برخی این ضاربان را قهرمان می نامندو برخی خائن. سوای از اینکه حالا این ایتالیایی 42 ساله که فک اقای نخست وزیر را پایین آورده، شاهد چه برخوردی در بازداشتگاه پلیس خواهد بود و چه دلایلی برای این کار خود مطرح خواهد کرد باید گفت که قبح و ترس حمله به رهبران جهان در میان مردم کشورهای مختلف ریخته است.
یقینا رفتار هولناکی که با منتظر الزیدی در زندان ابوغریب به خاطر پرتاب کفش به سمت بوش شد در ایتالیا با این مرد گمنام که دست کم استعداد خوبی در ورزش بوکس دارد نخواهد شد، بالاخره ایتالیاست و رسانه های آزاد و بعید است داغ و درفشی در انتظار ضارب باشد و او صرفا به خاطر این کار محاکمه خواهد شد و چریمه رفتار ضد شهروندی خود را خواهد داد.
به ذهنم رسید این سوال را مطرح کنم که عکس العمل ما درباره این حادثه چگونه باید باشد؟
آیا باید بخندیم و خوشحال باشیم که رهبر یک کشور غربی که از قضا با ما نیز زیاد خوب نیست، مشت محکمی نوش جان کرده است و حسابی آبرویش رفته؟
و یا نه ما باید ناراحت باشیم و بگوییم به هرحال رهبر یا بلند پایه ترین مقام سیاسی یک کشور هرچقدر هم خطا کار باشد نباید اینگونه در ملا عام بی حرمت شود و بیاناتی ارائه کنیم در وصف اینکه استفاده از زور و خشونت در بیان عقاید و احساسات خطا است و باید به راه های منطقی و متمدنانه دست یازید و از اینگونه حرکات که نشانه وحشیگری و نابالغی شهروندی است اجتناب کنیم؟
جواب این سوال ها با شما. می توانید کامنت بگذارید و هرکس نظر خود را بدهد اما من جای دیگری را می بینم. من به چرایی این حوادث نگاه می کنم و اعتقاد دارم که چنین حرکاتی سیگنال هایی است مبنی بر انفجار جامعه جهانی از بی عدالتی و پایان تحمل انسان ها از بس که شعار شنیده اند و در عمل چیزی ندیده اند جز دروغ و بدتر شدن اوضاع. یادتان باشد که برلوسکنی برای نخست وزیر شدن مجددش در همین دوره اخیر ده ها وعده تنها به همین مردم میلان داد و حتی یکی از آن ها را هم عمل نکرد.و درست زمانیکه صدها عکس از او به همراه زنان و دختران زیبا و نیمه برهنه در روزنامه ها و سایت ها منتشر شده، او قبل از کتک خوردن یک ساعت تمام برای هزارمین بار سخنرانی کرد و وعده داد.
برلوسکنی
اینکه ما خوشحال باشیم، یا ناراحت و یا تنها یک راوی یا ناظر صرف، تفاوتی در یک حقیقت عیان ایجاد نمی کند و آن اینکه مردمان جهان درحال حرکت به سمت استیصال هستند.
استیصال واژه خطرناکی است. استیصال است که بمگذاران انتحاری پدید می آورد. استیصال است که سبب می شود مشت ها در برابر درفش ها گره شوند. استیصال است که لنگه کفش ها پرتاب می شود و استیصال است که تخم نفرت را در میان مردم فرودست و تحت ظلم و ستم می پراکند و از آن درخت خشونت می رویاند.
و استیصال زمانی پدید می اید که ثروتمندان روز به روز ثروتمند ، قدرتمندان ، قدرتمند تر، برخورداران برخوردار تر، هوس بازان هوس باز تر، میلیاردرها میلیاردر تر و از آن سو بیچارگان روز به روز بیچاره تر و فقرا فقیر تر می شوند و قانون و عدالت، بیش از گذشته واژه های زیبایی باقی می مانند که سیاستمداران، بهتر از هرزمان دیگری استفاده ابزاری و مزورانه از آنها را آموخته اند.
یادمان نرود که استیصال باعث پرتاب کفش می شود . استیصال باعث پرتاب مشت می شود. استیصال باعث عملیات انتحاری می شود. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر