کانون ایرانیان

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

حاجي فيروز

حاجي فيروز معروف‌ترين سرگرمي‌پيشه‌ي سنتي مردمي است كه در خيابان‌هاي ايران در روزهاي پيش از نوروز ظاهر مي‌شود. حاجي فيروز رهگذران را با خواندن سرودهاي سنتي و رقص و زدن دايره زنگي در قبال دريافت چند سكه، سرگرم مي‌كند. وي به ندرت ممكن است در خانه‌ي مردم را بكوبد، كه آن گاه به محض باز شدن در، نمايش خود را آغاز مي‌كند.
حاجي فيروز چهره‌ي خود را سياه كرده، جامه‌اي رنگارنگ، معمولاً – اما نه هميشه – قرمز رنگ مي‌پوشد و همواره كلاهي كه گاه دراز و مخروطي شكل است بر سر مي‌گذارد. سرودهاي وي، كه جمله‌بندي و آهنگ آن‌ها كاملاً سنتي است، تصنيف‌هاي تكرار شونده‌ي بسيار كوتاهي هستند. نمونه‌اي از اين سرودها چنين است:
حاجي فيروزه / سالي يه روزه
همه مي‌دونن / منم مي‌دونم
عيد نوروزه / سالي يه روزه
سرود زير معمولاً با يك لهجه‌ي خنده‌دار سنتي يا با لكنت زبان خوانده مي‌شود:
ارباب خودم سلامُ عليكم
ارباب خودم سرتو بالا كن!
ارباب خودم به من نيگا كن،
ارباب خودم لطفي به ما كن.
ارباب خودم بز بز قندي،
ارباب خودم چرا نمي‌خندي؟
حاجي فيروز، كه درآمدش وابسته به توانايي و شايستگي او و ذوق و استعدادش براي سرگرم سازي مردم با شوخي و حركات و اطوارهاي خاص است، گه گاه سرودهاي سنتي ديگري را نيز در ميان سرودهاي معمول خود مي‌گنجاند، كه يكي از مشهورترين آن‌ها چنين است:
بشكن بشكنه، بشكن!
من نميشكنم، بشكن!
اين جا بشكنم يار گله داره،
او جا بشكنم يار گله داره
اين سياه بيچاره چه قد حوصله داره.
منابع كهن عربي و فارسي، كه از بسياري از سرگرمي‌هاي مردمي ياد كرده‌اند، به هيچ وجه اشاره‌اي به حاجي فيروز نكرده‌اند. با وجود اين، در اين كه حاجي فيروز عملاً جاي‌گزين همه‌ي ديگر سرگرمي‌پيشگان گذشته‌ي نوروز، مانند كوسه، مير نوروزي، غول بياباني، آتش افروز و غيره، شده است، ترديد چنداني وجود ندارد.
دكتر مهرداد بهار در مقاله‌اي كه نخست در 1983 منتشر گرديد، چنين اظهار عقيده نمود كه سياهي چهره‌ي حاجي فيروز از آيين‌ها و افسانه‌هاي مرتبط با شاهزاده سياوش گرفته شده، و اين‌ها نيز خود از آيين‌ها و افسانه‌هاي مربوط به خداي ميان‌روداني كشاورزي و دام‌داري، تموز (سومري: Dumuzi) اقتباس شده‌اند. وي، به پي روي از جيمز فريزر، استدلال نمود كه تموز در هر بهار از جهان مردگان باز مي‌گشت، و جشن بازگشت وي يادآور مرگ و باززايي هر ساله‌ي گياهان بود. در طي برگزاري برخي از اين آيين‌ها، كه مردم در خيابان‌ها سرود مي‌خواندند و مي‌رقصيدند، بسياري چهره‌ي خود را سياه مي‌كردند. براساس اين شواهد سطحي، بهار نتيجه گرفت كه حاجي فيروز ايراني با چهره‌ي سياه شده‌اش، مي‌بايست بازمانده‌ي مراسم ميان‌روداني سياه كردن صورت افرادي باشد كه در جشن تموز شركت مي‌كرده‌اند. مهرداد بهار ده سال بعد در مصاحبه‌اي، فرضيه‌ي بديع خود را با تأكيد بيش‌تري اظهار داشت و مدعي گرديد كه «چهره‌ي سياه حاجي فيروز نماد بازگشت او از جهان مردگان است و لباس سرخ او نيز نماد خون سرخ سياوش و حيات مجدد ايزد شهيدشونده، و شادي او شادي زايش دوباره‌ي آن‌ها است كه رويش و بركت با خود مي‌آورند». بهار در جايي ديگر حدس زده است كه نام سياوش ممكن است به معناي «مرد سياه»، يا «مرد سياه چهره» باشد؛ و اظهار مي‌دارد كه بخش «سياه» نام وي مي‌تواند اشاره‌اي باشد يا به سياهي چهره‌ي شركت كنندگان در آيين‌هاي ياد شده‌ي ميان‌روداني، يا به صورتك‌هاي سياهي كه آنان براي جشن مي‌زدند. وي مي‌افزايد كه شخصيت حاجي فيروز مي‌تواند باقي مانده‌ي همين رسوم باستاني باشد. با اين همه، وي از اثبات ديدگاه‌هاي خويش در مي‌ماند، و نظريات‌اش مجموعه حدسياتي مبتني بر شباهت‌هايي با پشتوانه‌اي به كلي نامستدل باقي مي‌مانند. دانشمند ديگري بر اين گمان است كه حاجي فيروز تداوم سنت سال نو دوران ساساني است، كه در طي آن، بردگان سياه جامه‌اي رنگارنگ مي‌پوشيدند و چهره‌پردازي بسياري مي‌كردند و مردم را با سرودخواني و رقص سرگرم مي‌نمودند. جعفر شهري، حاجي فيروز را شخصيتي بسيار متأخر مي‌انگارد و آن را نه با برخي از آيين‌هاي ديني كهن، بل كه با بردگان سياهي كه دسته‌هاي سرگرمي‌پيشگان را تشكيل مي‌دادند، ارتباط مي‌دهد. او اظهار مي‌دارد كه سرخي جامه‌ي حاجي فيروز ممكن است نماد شادي باشد و نام «فيروز» (= پيروز) نيز لابد به جهت خوش‌يمني بدانان داده شده بود.
به هر تقدير، حاجي فيروز به عنوان نماد خنياگري سنتي ايران، در زمان حاضر سخت از اهميت افتاده است. (دانشنامه‌ي ايرانيكا، ج 11، ص 53-552).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر